#استوری_ستاره_سادات_قطبی
#استوری_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_اشکان_دلاوری
#استوری_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_اشکان_دلاوری
#پست_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#فدایی_علی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار قشنگ آقا محمد🙂
#سکانس_گاندو
#سرباز_آقا🍃
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگشت مصطفی😂
#سکانس_گاندو
#سرباز_آقا🍃
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه عجب یه بارم اقا محمد ضایع شد😂
#سکانس_گاندو
#سرباز_آقا🍃
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به افتخار خودمووون😍😎👏🏻
#ادیت_خودم😎✌️🏻
#ادیت_گاندویی
#سرباز_آقا
کپی به شدت ممنوع، درصورت مشاهده برخورد میکنم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
عضو های جدید توجه کنید💕 سلام به همه شما عزیزان بنده مدیر کانال و نویسنده رمان هستم منو با #سرباز_آق
عزیزانی که تازه تشریف اوردن::
برای خواندن رمان و دسترسی به پست های دیگه حتما پیام سنجاق شده رو بخونید✅
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_22 پری: رفتم سمت در و همونطور که گفته بودن دوبار با فاصله زنگ زدم.. آوا: س
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_23
کاترین: چیکار میکنی تو😡
پری: به تته پته افتاده بودم.....
خا.. خا.. خانو.. خانوم... م... م... من... خوا.. خواستم... م... م... میز... ت.. تلوزیونو... ت.. تمی.. تمیز... ک.. کنم...
کاترین: رفتمو گوشیو برداشتم....
پری: اههههههه
دوباره صدای اون خانمه اومد هول شدو گوشیو انداخت رو مبل...
وقتو تلف نکردم گوشیو برداشتم و رفتم تو بالکن
هی اینور اونورو نگاه میکردم...
دستام میلرزید.... بلاخره موفق شدم فلشو بزنم...
اون آقا گفته بود باید 30 ثانیه توش باشه بعد در بیارم....
رسول: زد... فلشو زدددد
روش سوار شدیم ایوووول
آوا: همه با دلهره و خوشحالی به صفحه مانیتور نگاه میکردیم....
و نفس راحتی کشیدیم....
ـــــــــــــ چند دقیقه بعد ـــــــــــ
محمد: رفتم تو بالکن که عطیه اومد دنبالم...
عطیه: با دلهره گفتم:: محمد..
محمد: همونطور که به منظره خیره بودمو دستمو از پشت روی کمرم گذاشته بودم گفتم: جانم
عطیه: به نظرت چی میشه این عملیات...
ما از پسش برمیایم...
محمد: تا خواستم جوای بدم صدای رسول بلند شد...
رسول: آقا یه دقیقه میاید...
محمد: برگشتم سمت عطیه و گفتم:: نگران نباش خانومم هرچی خدا بخواد همون میشه...
همونطور که از بالکن خارج میشدم دستمو بالا بردمو گفتم: توکلت به خدا باشه
پ.ن¹:....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_23 کاترین: چیکار میکنی تو😡 پری: به تته پته افتاده بودم..... خا.. خا.. خانو
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_24
رسول: آقا دارن میرن بیرون..
محمد: همشون؟
رسول: بله هر چهارتاییشون
ـــــــــــــــــ
محمد: رسول با احتیاط...
فاصله بگیر ازشون..
رسول: زیرلب چشمی گفتم..
(چند دقیقه بعد)
عطیه: اون کیه که دارن باهاش میگن میخندن!
آوا: معلوم نیست...پشتش به ماست...
رسول: نکنه مای...
با چرخیدنش سمت ما حرفم نصفه موند..
محمد: خودشه... مایکل هاشمیان...
آوا: مایکل الان باید ترکیه باشه
عطیه: حرف آوارو ادامه دادم: پس چرا کاناداس
محمد: احتمالا اومده تا مدارک رو خودش حضوری بهشون بده..
رسول: یعنی بهش اعتماد ندارن که خودشون اومدن!
عطیه: نه.. این نیست... چون اعتمادشون نسبت به مایکل خیلیه.. ماجرا چیزدیگست
آوا: قطعا پای چیز دیگه ای هم درمیونه....
وگرنه مثل قبلا از طریق ایمیل واسشون میفرستاد
محمد: سرمو تکون دادمو گفتم:: اهوم..
ـــــــــ
شارلوت: هی مایکل...
(همه دونه دونه سلام کردن)
ــــــــــــــــــ
محمد: رسول صدا...
رسول: چشم اقا....
بفرمایید...
پ.ن¹:...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ