eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
995 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
سلام سلام دخترا مامانتون اووومد😂💚
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_126 بیمارستان:: آوا: رسیدم جلو در اتاق... تردید داشتم برم یانه... پاهام
🇮🇷 دوماه بعد:: روز عروسی تو ماشین: رسول: و بعد از هزاران مشکل بلاخره عروسی کردیم😂 آوا: از زیر شنلم خندیدم.. 😂 رسول: آوا.. آوا: جانم!؟ رسول: میگم روز اولی که منو دیدی چه حسی نسبت بهم داشتی؟ آوا: حس تنفر که بعدش تبدیل به عشق شد😂 رسول: با تعجب بهش نگاه کردم... واقعا تنفر! آوا: روبه رسول شدم:: عه روبه روتو ببینین... تمام تلاشتو بکن قبل از رسیدن به تالار جفتمونو به کشتن بدی😂😐 نگاهمو به روبه رو دادمو گفتم: درضمن من کفتم تنفری که به عشق تبدیل شد😌 فقط تنفرشو شنیدی؟ 😂 رسول: اخه چرا باید از پسری به این خوشتیپی متنفر باشی😌😐 آوا: سعی کردم خندمو پنهان کنم اما نشد..زدم زیر خنده و به صورت مسخره گفتم:: آَیییییی🤧😂 رسول: دروغ میگم مگه؟ 🤨😂 آوا: نخیر... کاملا حق با شماست قربان😂😐 بعد از کمی مکث گفتم: حالا بگو ببینم جنابالی وقتی منو دیدی چ حسی بهم داشتی؟ اصن چجوری عاشقم شدی؟ رسول: نگاهی به اوا کردمو گفتم: واقعیتو بگم؟ 😂 و نکاهمو به روبه رو دادم.. آوا: اهوم..نترس کاریت ندارم😂😂 رسول: دوباره به اوا نگاه کردمو خندیدم و بازم نکاهمو به جاده روبه روم دادم.. نفس عمیقی کشیدمو گفتم: خب... من تا قبل از تو هیچ حسی به هیچ دختری نداشتم... یعنی همیشه سرم پایین بودو فرصت عاشق شدن نداشتم.. تو ماموریت خارج از کشور وقتی چاقو خورده بودمو حالم بد بود... نگرانی از تو چهرت موج میزد... لحن حرفات و نجابتت بنده رو عاشق کرد و نتیجشم همینی شد که الان میبینی😂 تو چجوری عاشق من شدی؟(حالا تا صبح بگین هی😂😐) آوا: یه جوری شدم دیگه😂 اصن یه جمله محبت آمیز به من بکو ببینم🤨 رسول: اوووممممم.... میان همه گشتمو عاشق نشدم من... تو چه بودی که تورا دیدمو دیوانه شدم من🙂❤️ آوا: با لبخند نگاهش کردم... پ.ن: پارتی طنز😂 پ.ن: میان همه گشتمو عاشق نشدم من... تو چه بودی که تورا دیدمو دیوانه شدم من ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_127 دوماه بعد:: روز عروسی تو ماشین: رسول: و بعد از هزاران مشکل بلاخره عر
🇮🇷 چند روز بعد: محمد: ناخوداگاه تن صدام بالا رفت:: یعنی چی! یعنی تو این همه مدت ما هنوز نتونستیم کاترینو شارلوتو پیدا کنیم! هیچ خبری ازشون نداریم.... هیچ جوره روشون سوار نیستیم! آوا: احتمالا میخوان فعلا آفتابی نشن تا آبا از آسیاب بیافته... ولی اون دونفر ماموران رده بالای ام آی سیکس هستن.. نمیتونن مدت طولانی خودشونو مخفی کنن... بلاخره یه جایی پیداشون میکنیم! ـــــــ شب، خونه ـــــــ محمد: رو مبل نشسته بودمو پیشونیمو ماساژ میدادم.... سرم خیلی درد میکرد... عطیه: محمد؟ خوبی؟ محمد: همونطور که پیشونیمو ماساژ میدادم گفتم: خو.. بم.. عز.. زیم... فقط.. یه.. قرص.. به.. من.. بده.. لط... فا.. ــــــــــ محمد: عطیه نگران اومد نشست کنارمو قرصو لیوانو دستم داد... قرصو خوردم.. بدون هیچ حرفی سرمو مابین دستام گذاشتم... عطیه: دیگه سکوت فایده نداره.. شوع کردم به حرف زدن:: انقدر حرص نخور تروخدا... ببین چشمات باز نمیشه از بس حرص خوردی... با اذیت کردن خودت چیزی درست نمیشه که عزیزمن... خدا خودش مراقب همچی هست... یکم صبر کن فقط... ببین چجوری شارلوت و کاترینو پیدا کنیم... محمد: با حرفاش اروم شدم.. سرمو بلند کردمو لبخندی تحویل عطیه دادم پ.ن¹: خدا خودش مراقب همچی هست... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_128 چند روز بعد: محمد: ناخوداگاه تن صدام بالا رفت:: یعنی چی! یعنی تو این
🇮🇷 یک هفته بعد: رسول: فریادم توی کل سایت پیچید.... محمد نگران و عصبی اومد سمتم.. محمد: چه خبرته رسول... چیشده! رسول: پیداشون کردم... بلاخره پیداشون کردم... محمد: نه🤩 رسول: آره🤩 محمد: خب.. کجان الان... رسول: تو این مدت که خبری ازشون نبود پرتقال بودن.. محمد: پرتقال! رسول: خودمو زدم به شوخی...اما سعی کردم جدی حرفمو بزنم::: اهوم پرتقال... پوستاشو کندن رفتن داخلش و پنهان شد☺️😂 محمد: سعی کردم خندمو کنترل کنم و خیلی جدی به رسول نگاه کنم... 🤨 رسول: لبخند روی لبم محو شد... گفتم: ب.. ببخشید اقا.. من.. من فقط خواستم یکم حالمون عوض شه... محمد: دیگه کنترل خنده هام از دستم در رفته بود... تک خنده ای کردمو گفتم: شد😂😐 پ.ن¹: پوستای پرتقالو کندن رفتن داخلش و پنهان شد☺️😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_129 یک هفته بعد: رسول: فریادم توی کل سایت پیچید.... محمد نگران و عصبی اوم
🇮🇷 1 سال بعد:: جلسه:: محمد: تا الان اطلاعات خیلی مهمی رو به دست اوردیم که قطعا میتونم باهاشون کاترین و شارلوتو سمت خودمون بکشونیم... کم کم باید دستگیری هارو شروع کنیم.. منو رسول به همراه خانم فهیمی و خانم سلیمی برای دستگیری شارلوت، کاترین، سباستین و جیمز میریم... بقیه کیس هاهم که تقسیم شدن... بقیه بچه هاهم مه تو سایت میمونن و با ما در ارتباطن... بچه ها... حواستونو خوب جمع کنید.. یکی دوروز نیست که ما رو کیس ها سواریم... پس خیلی باید مراقب باشید تا زحماتی که تو این مدت طولانی کشیده شده الکی از بین نره... سوالی نیست؟ همه به معنی نه سری تکون دادن محمد: خسته نباشید... ـــــــــــــــــــ آوا: خب شما که دارید دوتا نیرو دیکه رو میبرید منو عطیه بیایم باهاتون محمد: عزیزمن نمیشه... اون عملیاتایی ک باهم رفتیم دستور بوده که ما چهار نفر باشیم اما الان شما باید بمونید تو سایت... عطیه: آخه.... رسول: آخه و اگر نداره دیگه خواهرمن... شما بمونید همینجا...مامیریم برمیگردیم دیگه🙂 ــــــــــــــ رسول: محمد، گفتی امیر کی میرسه؟ محمد: بعد از اینکه ما بریم😂 رسول: امیر میادو ما میریم😂 چقد دلم براش تنگ شده... ان شاءالله قسمت باشه ببینمش.. پ.ن¹: محمدو رسول برن🙂🔪 پ.ن²: ان شاءالله قسمت باشه ببینمش... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4 تا پارت خدمت شما چونکه باید تا قبل از شروع مدارس تموم بشه🙂
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
دخترا من الان تو حرم هستم... لایو میزارم بیاید و با آقا امام رضا صحبت کنید❤️
زیارت قبول 🥀 التماس دعا ❤️🙂من سه سالی میشه نرفتم ولی خیلی دوست دارم امسال آقا بطلبه بعد کربلا مشهد میچسبه❤️
بسم الله الرحمان الرحیم ❤️🌱
سلام ظهرتون بخیر 😊❤️
امروز فقط آقای دلاوری استوری گذاشتن🙃