eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
988 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_127 دوماه بعد:: روز عروسی تو ماشین: رسول: و بعد از هزاران مشکل بلاخره عر
🇮🇷 چند روز بعد: محمد: ناخوداگاه تن صدام بالا رفت:: یعنی چی! یعنی تو این همه مدت ما هنوز نتونستیم کاترینو شارلوتو پیدا کنیم! هیچ خبری ازشون نداریم.... هیچ جوره روشون سوار نیستیم! آوا: احتمالا میخوان فعلا آفتابی نشن تا آبا از آسیاب بیافته... ولی اون دونفر ماموران رده بالای ام آی سیکس هستن.. نمیتونن مدت طولانی خودشونو مخفی کنن... بلاخره یه جایی پیداشون میکنیم! ـــــــ شب، خونه ـــــــ محمد: رو مبل نشسته بودمو پیشونیمو ماساژ میدادم.... سرم خیلی درد میکرد... عطیه: محمد؟ خوبی؟ محمد: همونطور که پیشونیمو ماساژ میدادم گفتم: خو.. بم.. عز.. زیم... فقط.. یه.. قرص.. به.. من.. بده.. لط... فا.. ــــــــــ محمد: عطیه نگران اومد نشست کنارمو قرصو لیوانو دستم داد... قرصو خوردم.. بدون هیچ حرفی سرمو مابین دستام گذاشتم... عطیه: دیگه سکوت فایده نداره.. شوع کردم به حرف زدن:: انقدر حرص نخور تروخدا... ببین چشمات باز نمیشه از بس حرص خوردی... با اذیت کردن خودت چیزی درست نمیشه که عزیزمن... خدا خودش مراقب همچی هست... یکم صبر کن فقط... ببین چجوری شارلوت و کاترینو پیدا کنیم... محمد: با حرفاش اروم شدم.. سرمو بلند کردمو لبخندی تحویل عطیه دادم پ.ن¹: خدا خودش مراقب همچی هست... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_127 سما: حدودا دو هفته از اومدن سارا به سایت میگذره.. رفتارش کاملا عوض شده.. اص
یک هفته بعد: رسول: ای خدا این چه وضعیه که توش گیر کردم.. رویا: رسول.. خوبی؟ رسول: سرمو پایین انداختم.. خوبم.. رویا: مطمعن؟ رسول: اره.. رویا: لبخند زدم: داری دروغ میگی؟ رسول: لبخند تلخی زدمو گفتم: آره رویا: به خاطر ساراست نه؟ رسول: لبخندم محو شدو سرمو پایین انداختم فک. میکردم این همه سال دوری میتونه کاری کنه که یادم بره گذشته رو ولی وقتی دیدمش... رویا: به نظرم شماها دوباره میتونین همچیو درست کنینا.. رسول: پوزخندی زدمو گفتم: گیرم بشه.. حلقه شو ندیدی مگه! رویا: اکه بگم اونو همینجوری دستش کرده چیزی عوض میشه؟ رسول: نگاهش کردم.. مطمعنی؟ رویا: نـــه😂 ولی خب... میفهمم اگه بخوای میخوای؟ رسول: نگاهمو ازش گرفتم.. رویا: پس میخوای.. پ.ن: ندیدی حلقه شو.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ