#پروفایل_مذهبی
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
شهید حاج قاسم سلیمانی
نام شهید:قاسم
نام خوانوادگی:سلیمانی
درجه:سرلشکر
نام های مستعار:
۱-طرفداران:حاج قاسم
۲-فرمانده سایه
زاده:۲٠ اسفند-۱۳۳۵-قنات ملک_کرمان
درگذشت-۱۳ دی ۱۳۹۸-(۶۳ سال) در بغداد
محل دفن:گلزار شهدای کرمان-ایران
شاخه نظامی:سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سال های خدمت:۱۳۹۸–۱۳۵۸
یگان:نیروی زمینی_نیروی قدس
فرماندهی:
لشکر ۴۱ ثارالله
نیروی قدس
جنگ ها و عملیات ها:
۱-جنگ ایران و عراق (مجروح)
۲-شورش حزب دموکرات کردستان
۳-جنگ در افغانستان
۴-جنگ ۲۰۰۶ اسرائیل و لبنان
۵-جنگ عراق
۶-جنگ داخلی سوریه
۷-جنگ داخلی عراق
۸-بحران خلیج فارس
#بیوگرافی_شهدا
#فقط_شهادت
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
سلام دخترا...
حالتون چطوره؟
ببخشید بابت غیبت💔
واقعا سرم شلوغه دوتا از امتحانای سختم پشت سر هم افتاده بودن اصلا نیمتونم بیام کانال...
الان بریم براتون پات بزارم💫
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_22 زینب: رسول جان رسول: جانم زینب: ببین تو به خاطر من میری عمل شی رسول: وا
البته قبل پارت...
یکیتون فصل 2 پارت 22 از رمان امنیت رو میخواست..
ریپلای زدم👆🏻
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت #فصل_دوم #پارت_33 حیاط: آوا: نمیخوای ببخشیشون؟ خیلی پشیمونن... رسول: کلافه سرمو
#مدافعان_امنیت
#فصل_دوم
#پارت_34
محمد: رفتم سایت...
نشستم پشت میزمو سرمو مابین دستام گرفتم...
سردرد بدی داشتم...
ولی حوصله پایین رفتنم نداشتم...
آوا: امشب منو رسول شیفت بودیم... محمد استراحت بود... دیدم برق اتاق محمد روشن شد...
بلند شدمو رفتم سمت اتاقش...
ـــــ
آوا: تق تق..
محمد: بیا تو...
آوا: محمد... اینجا چیکار میکنی!؟
باید خونه باشی الان!
ـــــــــــ
رسول: یه سری پرینت بود که باید از امیر میگرفتم... مثل اینکه رفته بالا...
از جلو در اتاق محمد رد شدم که صدای آوا به گوشم خورد...
محمد تو اتاق بود.. آواهم پیشش بود..
وایسادمو به حرفاشون گوش کردم..
ــــــــــــ
آوا: چیشده محمد!؟
خیلی پریشونی!
بعد از کمی مکث گفتم:
نکنه با عطیه حرفت شده؟
محمد: سرمو تکون دادم...
منو مقصر حال بد رسول میدونه...
نمیگم بی تقصیر بودم.. نه!
ولی اونقدرام که همه فکر میکنن بد نیستم...
رسول خودش اعتراف کرد...
حرفایی زد که...
من واقعا رسولو دوسش دارم... مثل برادرم..
ولی قبول کن.. اگه منم اون حرفارو زده بودم قطعا اون رفتارو باهام میکردن..
خودتو بزار جای من...
کسی که از برادر نداشتت بیشتر دوسش داری...
کسی که بهترین رفقیته...
کسی که انداره چشمات بهش اعتماد کنی.. با زبون خودش بگه به علاقتون... اعتمادتون خیانت کردم..
شبا نمیتونم راحت بخوابم...
همش حرفای رسول تو سرمه.. چهرش جلو چشامه...
همه فکر میکنن من هیچی برام نیست.. ولی از همتون بیشتر داغونم... بیشتر نابود شدم...
به معنای واقعی کمرم شکست...
زندگی توی این دنیا به چه دردی میخوره وقتی عطیه منو مقصر میدونه..رسول حاضره هربلایی سر خودش بیاره ولی یه لحظه منو نبینه...
خود تو.. از اون موقع به بعد چقدر سرد شدی باهام..
پ.ن: آخ🥲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام قشنگا💫
روز مادر رو به همتون تبرک میگم❤️
همین الان برید و دست مادراتونو ببوسید که با ارزش ترین و بهترین هدیه خداوند به ما هستند😘😍