#ادیت_مذهبی
#سرباز_زهرا 🍁
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_3 #پارت_40 روژان: عههه اقا علی یادم نبود قهرم باهاش😂 علی: برید حالا چیزی که نش... یا
امنیت🇮🇷
#فصل_3
#پارت_41
زینب: سلام قربونت برممم
رسول: سلام زینب جان
زینب: خوبی رسول
رسول: خوب خوب یه هفته دیگه هم مرخص میشم
محمد: سلام اقا رسول خوبی
رسول: سلام محمد جان ممنون خوبم تو خوبی عطیه خانم خوبه عزیز خوبه
محمد: همه خوبن
علی: اقا بیاید بیرون دیگه بسه😂
محمد: بریم زینب جان♥️😂
زینب: خیلی سخته ولی باشه خداحافظ رسول😘
رسول: خدا نگهدارتون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد: روژان خانم نمیای بریم
روژان: نه من تا وقتی مرخص بشه میمونم
محمد: باشه..اصرار نمیکنم چون بی فایده است😂
ولی میام بهتون سر میزنم...
زینب و محمد: خداحافظ😂❤️
روژان: خداحافظتون☺️😂
پ.ن¹: حرفی ندارم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_3 #پارت_41 زینب: سلام قربونت برممم رسول: سلام زینب جان زینب: خوبی رسول رسول: خوب خ
امنیت🇮🇷
#فصل_3
#پارت_42
محمد: آخ یادم رفت به بچه ها بگم رسول به هوش اومده
الو داوود بیاید اتاق من همه
دقایقی بعد:
همه: سلام اقا
محمد: میخواستم بهتون یه خبری بدم
داوود: از رسول😢
محمد: بله
امیر: چیشده اقا
فرشید: اقا بگید
سعید: آ..آ..ق..ا
محمد: رسول به هوش اوومد😍
همه با داد: ااااااییییووووللللللللل
داوود: اقا میشه بریم دیدنش😍
محمد: بله که میشه شب میریم اونجا
همه:😍😍😍😍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روژان: اقا علی کاری کرد که توی یک اتاق فقط یک تخت واسه رسول بزارن به منم گفت برم توی اتاق با کلی مخالفت های من ولی اقا علی زورش میچربید😂
رفتم نشستمو شروع به گوشی بازی کردم
رسول: روژان جان
روژان:😒
رسول: ببخشید خو😢
روژان: میشه باهام صحبت نکنی
رسول: روژااان
روژان:😒
رسول: اه☹️
روژان: صدای اذان بلند شد گوشیو قفل کردم و گذاشتم توی کیفم پاشدم برم وضو بگیرم که رسول صدام کرد
رسول: روژان میدونم قهری ولی
ولی میشه کمکم کنی نماز بخونم
روژان: هووف خیلی خب
پاشو بریم
رسول: عزیزم خودم میتونستم که به تو نمیگفتم😂
باید بری ویلچر بیاری
روژان: 😒
ویلچر رو اوردم و کمک کردم رسول بشینه روش و بعد رفتیم سمت سرویس بهداشتی
خب من که نمیتونم بیام تو...
رسول: خب نیا
روژان: خب چجوری وضو میگیری آی کیو
رسول: خدا خودش کمک میکنه😂
روژان: ای وای کیفم یادم رفت
خودم تا نصفه های راه رو رفتم
بعد دوباره برگشتم رسولم بردم
رسول: کجا میبری منو
روژان: حالا بزارمت بدزدنت چیکار کنم باید به همه جواب پس بدم😒
رسول: مگه یه کیلو سیب زمینیم که بدزدنم😂😂
روژان: دوقیقه هیس تا کیفمو ور دارم
کیفو ور داشتم و اومدم بیرون که...
پ.ن¹: خدا خودش درست میکنه❤️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها اگر توی ناشناس قبلیا چیزی گفتید که جواب ندادم اینجا باز بگید☺️🌹
راستشو بخواید من جای روژان بودم........
خلاصه خیلی کارا میکردم😂🔪👊🏻