امنیت🇮🇷
#پارت_16
محمد: خودمو زدم به مریضی که بیاد و بزنمش
گفتم آی قلبم علی اومد بالاسرم خیلی ترسیده بود چشمامو باز کردم و گفتم
محمد: اینم تلافیش😌 و اروم زدم تو گوشش
علی: اولش شوکه شده بودم بعدش شروع کردم با محمد یه خندیدن
محمد: علی
علی: جانم
محمد: جدا از شوخی واقعا رسول چیزیش نمیشه
علی: اگر مواظبش باشید نه
محمد: خب اگر مواظبق نباشیم چه اتفاقی میوفته؟
علی: راستش اگر وضعیتش خیلی خیلی خیلی بد بشه و ترکش شروع به حرکت کنه امکان داره......فلج بشه😔
محمد: وقتی این حرق رو زد قلبم بازم تیر کشید اما خیلی خیلی بدجور انقدر درد داشتم که آخ خیلی بلندی گفتم اصلا دست خودم نبود و نتونستم خودمو کنترل کنم
علی: محمد، محمد جان خوبی؟
محمد: نفسی کشیدم و گفتم آههه اره بهترم
علی: دراز بکش رو تخت
محمد: خوبم علی ولکن
علی: گفتم دراز بکش رو تخا
محمد: هیچی نگفتم و دراز کشیدم..علی یه دستگاه اورد و گذاشت رو قلبم
علی: محمد اگه همینجوری پیش بری حالت خراب تر میشه ها تا قلبت بدتر از این نشده بیا درمانش کنیم
محمد: بهش فکر میکنم بهت خبر میدم
علی: از دست تو محمددد😂
محمد: خدافظ😂
(ماشین محمد)
محمد: داشتم میرفتم سمت سایت که گوشیم زنگ خورد...
پ.ن: چه حسی دارید😂😂
پ.ن: گوشیش زنگ خورد یعنی کی بود؟
ادامه دارد......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #پارت_16 محمد: خودمو زدم به مریضی که بیاد و بزنمش گفتم آی قلبم علی اومد بالاسرم خیلی ترسید
اینم پارت 16❤️
اگر 85 تایی شدیم 8 تا پارت میزارم❤️