eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
985 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_101 1 ماه بعد:: کاترین: دیگه داشتم دیوونه میشدم.. باید غرورمو زیر پام بزا
🇮🇷 فردا: تو ماشین:: کاترین: کامی صدات کنم که مشکلی نداره؟ رسول: معلومه که مشکلی هست 🤬 معلووه که نه هرجور راحتی صدام کن🙂 کاترین: پس کامی جون برو خیابون بهمن باید بریم پیش کسی.. ـــــــــــــــ رسول: ای.. اینجا؟ کاترین: اهوم.. دفتر فامسل یکی از مقامات رده بالای کشورتون که واسه پول هرکااااری میکنه.. رسول: یه لحضه شرمنده شدم که چرا باید تو کشورم همچین ادمایی باشن که واسه پول هرکاری میکنن... ـــــــــــــــ رحمانی: خب... این اقارو معرفی نمیکنی؟ رسول: ع..د..ا..ب...(مثلا ب تته پته افتاده) کاترین: نامزدمه😌 رسول: دلم میخواست همونجا تیکه تیکش کنممممم رحمانی: به به... پس چرا رودتر خبر ندادی؟ کاترین: واسه عروسیمون حتما دعوتی☺️ رسول: به زور سعی کردم روی لب هام لبخند بشونم... 🙂🔪 ولی دلم میخواست همشونو بکشمممم☺️ رحمانی: خب اطلاعاتو اوردی دیگه؟ کاترین: پوشه رو روی میزش گذاشتم.. رحمانی: به کاترین اشاره دادم که بیاد بیرون.. رسول: چجوری اینارو اماده کرده ک من نفهمیدم... در اتاق بسته بود.. به اتاق نگاه کردم. دوربینی نبود. رفتم سمت پاکت... بازش کردمو برگه هارو نگاه کردم... گوشیمو دراوردمو سریع عکس گرفتم.... پ.ن¹:..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_101 بام تهران: سارا: چیزی به عقدمون نمونده.. من باید خوشحال باشم اما دارم از
رسول: این چرت و پرتا چیه میگی برو پایین.. صدرا: عقد کردیم.. زندگیمون خوب بود... تا با تو لعنتی همکار شد... پاشو کرد تو یه کفش که باید جدا شیم... هزار تا بهونه الکی اورد... با فشار خانواده ام طلاقش دادم.... ولی هنوز عاشقشم... ولی اون.. به تو لعنتی دل بسته... منو ول کرد اومد پیش تو... شک نکن توروهم ول میکنه میره پیش یکی دیگه... بعد توهم همین حال منو پیدا میکنی.. اصن بهت کفته بود قبلا ازدواج کرده؟ نزار زندگیت خراب شه... سارا زن من بوده و دوباره هم زنم میشه... رسول: مضخرف نگو... تو شناسنامس اسم کسی نیست... صدرا: واقعا ندیدی شناسنامش المثنی ست؟ رسول: ب.. برو پایین.... صدرا: یه سری عکس گذاشتم رو داشبورد و و پیاده شدم... رسول: عکسارو برداشتم... سارا و این مرتیکه بود... عکس عروسیشون... جاهایی که باهم رفته بودن... قلبم داشت تیکه تیکه میشد... یعنی سارا این همه مدت بهم دروغ گفته.. ــــــــــــــــ فردا: سارا: رسول اصلا مثل همیشه نبود... تو حیاط نشسته بود.. رفتم پیشش.. رسول: خیلی حالم بد بود.. سارا: رسول جان.. خوبی؟ رسول: خ.. و. ب. م سارا: فرداشب عقدمونه ها... خیلی خوشحالمممم رسول: سارا.. چرا شناسنامه ت المثنی ست؟ سارا: از اینکه چرا این سوالو میپرسه جا خوردم... مسافرت مه رفته بودیم گمش کردم... رسول: تو قبل از من خاستگار داشتی؟ سارا: خندیدمو گفتم: معلومه که اره.. هزااار تا😂 ولی خب به شما افتخار دادم که زنت شم😂😌 لبخند از روی لبام محو شد.. چرا این سوالارو میپرسی! رسول: هی.. هیچی... پ.ن: چرا این سوالارو میپرسی!؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ