eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام سلام بریم واسه پارت👇🏻
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_75 شب خاستگاری:: آوا: تو آشپزخونه روی صندلی نشسته بودم.. سینی چایی روبه رو
🇮🇷 یک هفته بعد:: روز عقد:: عاقد: برای بار سوم عرض میکنم.. سرکار خانم آوا حسنی آیا بنده وکیلم؟ آوا: لبخند زدمو نگاهی به رسول کردم گفتم: با اجازه مادرم، برادرم و همه بزرگان جمع بله😌❤️ رسول: نگاهی به آوا کردمو لبخند زدم... ـــــــ 1 ماه بعد ـــــــ سایت:: آوا: خببب اینم تموم شد بلاخره... رسول: بدون اینکه حرفی بزنم برگه رو برداشتم.. آوا: عه رسوول رسول: باید چک بشه😌 آوا: شروع نکنا😐 رسول: بزار ببینم چیزیش کم نیست.. آوا: برگه رو از دستش کشیدمو بلند شم گفتم: نخیر هیچیش کم نیست تازه اضافه هم داره..😂 پ.ن¹:..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_76 یک هفته بعد:: روز عقد:: عاقد: برای بار سوم عرض میکنم.. سرکار خانم آوا
🇮🇷 رسول: محمد آوا بفهمه ناراحت میشه ها... حداقل بگیم بهش.. محمد: نه اونجوری بیشتر استرس میگره.. به عطیه ام چیزی نگو اونم نگران نکن... احتمالا چهار یا پنج روز طول بکشه... رسول: اینجایی که ما داریم میریم احتمال برگشتنش کلا 10 درصده... فک نکن به خاطر جون خودم نگرانم... شهادت آرزومه ولی بعد منو تو اوا و عطیه چی میشن.. چی به سرشون میاد! محمد: رسول، خدا هست... خودش مراقب همچیه... الانم براشون چند روز مرخصی گرفتم به بچه هاهم سپردم چیزی نگن بهشون... بهشون گفتم اضافه کاری تو سایتیم.. رسول: چی بگم! من که مخالفم..🤷🏻‍♂ ــــــ چند روز بعد ــــــ عطیع: اوا بیا بگیر بشین... هیچ اتفاقی براشون نیوفته... نرگس: من قول میدم سالمن آوا: همونطور که اینور اونور میرفتم گفتم:: میدونی چند روزه خبری ازشون نیست! نه تلفن جواب میدن... نه پیام جواب میدن... نه کسی یه کلمه حرف میزنه... نه میزارن بریم تو سایت. تا الان چند بار رفتیم دم سایت به بهانه های مختلف نزاشتن بریم تو... همه اینا نشون میده یه چیزی شدهههه نرگس: ب نظر من بیخودی نگرانی🤷🏻‍♀ پ.ن¹:..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبتون بخیر💫
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام خوبین؟
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
±💜¡•• ⧼‌مَايَفْتَحِ‌اللَّهُ‌لِلنَّاسِ‌مِنْ‌رَحْمَةٍفَلَامُمْسِكَ‌لَهَا⧽ اگہ‌خدا‌دَرِمهرورحمت‌روبہ‌روت‌بازکنه هیچ‌کس‌نمیتونہ‌درهاروبہ‌روت‌ببنده....𐇵!•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
🌷شهــید ابراهیــم هـــادی: هـرگز فـراموش نڪنید تا را نسازیـــــم و تغــــییر ندهیـــــم جامــعه ساخته نمیشــود. کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام صبحتون بخیر حالتون خوبه؟😊💛
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
بچه ها متاسفانه بازم اینستا من به خاطر برنامه دانلود از اینستاگرام هنک کرده درست که شد ادامه رو براتون میفرستم😔
سلام دخترای قشنگممم مامانتون اوومد😂❤️
آماده اید واسه پارت؟
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_77 رسول: محمد آوا بفهمه ناراحت میشه ها... حداقل بگیم بهش.. محمد: نه اونجو
🇮🇷 دوهفته بعد:: آوا: حاضر شدم که برم سایت... نمیتونم... دیگه نمیتونم.. صبر و تحمل ندارمممم داشتم از در میرفتم بیرون که.. نرگس: کجا میری اوا.. آوا: همونطور که کفشامو میپوشیدم گفتم: سایت.. اونا حتما میدونن محمدو رسول کجان.. عطیه: هول هولکی لباسامو پوشیدم.. آواا وایسا منمم بیااام نرگس: فقط من اضافیم..صب کنید منم بیام... ــــــ سایت ـــــ آوا: با هزار بدبختی وارد سایت شدم... رفتم سمت اتاق آقای عبدی ولی نبودن... آقای شهیدی هم نبودن... فقط آقا سعیدو دیدم سه تایی رفتیم سمتش.. نکاهمو به زمین دادم: سلام آقای اکبری.. سعید: خیلی جا خوردم... سعی کردم خودمو جمع و جور کنم... نگاهمو به کفشام دادمو گفتم: سلام خانم حسنی... آوا: ببخشید... شما میدونید محمدو رسول کجان؟ سعید: با تعجب اینور اونورو نگاه کردم... آوا: آقای اکبری میدونید کجان؟ سعید: ن.. نه... ببخشید.. با اجازه آوا: آقای اکبری.. ترو به خدا اگر میدونید بگید کجان... دو هفتش ازشون خبری نیست... سعید: ر.. رفتن.. م.. ماموریت... عطیه:ماموریت؟! چ..چه ماموریتی... سعید: ماموریت دیگه...واسه دستگیری یه باند خلافکار.. نرگس:مکانش کجاست؟ سعید:.... نرگس: آقای اکبری اگر میدونید بگید لطفا! سعید: نفش عمیقی کشیدمو گفتم:: س... سوریه.. آوا: از تعجب چشام گرد شد... س. و. ر. ی. ه همو.. ن... عمل. یاتی... که... احت.. مال... برگ.. شتن... ده.. درص.. د... بو.. د سعید: با ناامیدی سرمو تکون دادم آوا: پاهام توان وایسادن نداشت... داشتم میوفتادم ولی عطیه و نرگس مانع شدن... ــــــــــ ماشین ــــــــــ (نرگس پشت فرمونه، عطیه عقب، اواهم جلو) آوا: بی صدا اشک میریختم... عطیه: با بهت به بیرون نگاه میکردم... انگار اشکام خشک شدن... دلم گریه میخواد اما نمیشه! پ.ن¹: دلم گریه میخواد اما نمیشه💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_78 دوهفته بعد:: آوا: حاضر شدم که برم سایت... نمیتونم... دیگه نمیتونم.. ص
🇮🇷 فردا:: آوا: حالم خیلی بود... رفتم یه لیوان آب بخورم قلبم تیر بدی کشیدو سیاهی مطلق... عطیه: به امید اینکه گوشیاشونو روشن کنن داشتم برای بار صدم به محمد زنگ میزدم...ولی فاسده ندارههنوزم خاموشه! که با صدای شکستن لیوان بدو بدو رفتم تو آشپز خونه... یاا خداااا... نررررررگس ــــــــــــــــ نرگس: آوا... آوا جان... صدامو میشنوی... آوا: اروم چشامو باز کردم... عطیه: بهتری؟ آوا: سرمو تکون دادم... نرگس: خیلی به خودت فشار میاریا... انقدر استرس از پا درت میاره آوا: با یاداوری بدبختی که سرمون اومده اشکام سرازیر شد.. ـــــــــــــــــــ عبدی: فرشید خبری از محمدو رسول دارید؟ فرشید: نه آقا نزدیکای دو هفتس هیچ سیگنالی ازشون دریافت نمیشه... عبدی: به علی (سایبری) بگو از طریق گوشیاشون پیگیری کنه... فرشید: چشم اقا ـــــــــــــ علی سایبری: اه... نمیشه.. گوشیاشون خاموشه دسترسی به مکان یاب ندارم.. جاییم که هستن اصلا آنتن نیست... پ.ن¹:..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا پارت بعد خدانگهداااررر😂❤️