#استوری_ستاره_سادات_قطبی
#استوری_بازیگران
#سرباز_امام_زمان
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_مجید_نوروزی
#استوری_بازیگران
#سرباز_امام_زمان
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
☀️
خورشید هر روز صبح به خاطر
زنده بودن " من و شما" طلوع می کند
هرگز منتظر فردای خیالی نباش...
امروز را مغتنم بدان
امروز فرصت زندگی است
سلام. ادینه تان به عشق و به مهر
🍀🍃☘️🍀🍃☘️
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_29 امیر: جلو اتاق محمد راه میرفتم که رسول اومد گفتم: رسول چیشد؟؟ رسول: فک نمیکنم زی
بچه ها دیشب پارت 29 ویرایش شد به آخرش متن اضافه کردم که رمانو توی 30 پارت تمومش کنیم دیگه 😂
پارت 30 هم خیلییی طوولانیه👌🏻
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
بچه ها دیشب پارت 29 ویرایش شد به آخرش متن اضافه کردم که رمانو توی 30 پارت تمومش کنیم دیگه 😂 پارت 30
بازم الهی شکر که ماهیچه هاش داره قوی میشه😍😍
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
بچه ها دیشب پارت 29 ویرایش شد به آخرش متن اضافه کردم که رمانو توی 30 پارت تمومش کنیم دیگه 😂 پارت 30
سوالی که بیشترتون پرسیدید این بود که رمان جدید مینویسم یا نه...
نگران نباشید حتما حتما بعد از ارسال پارت 30 شروع به نوشتن یه رمتن دیگه میکنم (اشتباهی بزرگ) که بنرشم قبلل فرستادم واستون؟!
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
سوالی که بیشترتون پرسیدید این بود که رمان جدید مینویسم یا نه... نگران نباشید حتما حتما بعد از ارسا
بچه ها بازم خیلیاتون گفتید که درمورد رسول باشه🤦🏻♀
بله چشم😂👌🏻
ولی بقیه نگران نباشید درمورد بقیه شخصیت هاهم مینویسم😂
سلام صبح جمعه آتون بخیر عزیزان من
شروع فعالیت ادمین
#سرباز_امام_زمان
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#استوری_ستاره_سادات_قطبی
#استوری_بازیگران
#سرباز_امام_زمان
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_سوگل_طهماسبی
#استوری_بازیگران
#سرباز_امام_زمان
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_مجید_نوروزی
#استوری_بازیگران
#سرباز_امام_زمان
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_29 امیر: جلو اتاق محمد راه میرفتم که رسول اومد گفتم: رسول چیشد؟؟ رسول: فک نمیکنم زی
#گاندو3🐊
#پارت_30(آخر)
1ماه بعد.....
توضیح: محمد به سایت برگشت شارلوت هرهفته واسشون اطلاعات میفرسته....
و الان درگیر پیدا کردن باعث و بانی مشکلی که واسه محمد به وجود اومد هستن..
راستی محمد انگشترشو هم گرقت(جزئیات هم میگم😂😌)
محمد: رسول به کجا رسیدی؟
رسول: خواستم از رو صندلی بلند شم که محمد نذاشت...
گفتم: به هیچ جا😂
محمد:🤨
رسول: باصدای ارومتر گفتم: ببخشید....
یعنی...خیلی حرفه ای هستن از تنها راهی که میتونیم بهشون برسیم یکی شهرام طالبیه یکیم غلامی
(غلامی یکی از اون دوتایی که آرپیچی زدن)
محمد: خیلی خب...ممنون
رفتم به سمت اتاق عبدی
ـــــــــــــــــــــ
عبدی: بیاتو؟
محمد:سلام اقا...
عبدی: سلام؟
محمد: میخواستم بگم...اگه میشه من با شهرام طالبی و غلامی صحبت کنم
عبدی: مطمعنی؟؟
محمد: با،بالاپایین کردن سرم جواب دادم
عبدی: خیلی خب..
ــــــــــــــــــــ
(اولش رفت با غلامی حرف بزنه)
محمد: اقای مرتضی غلامی...
سابقه ای هم ندارید
اگه با ما همکاری کنید قطعا توی مجازاتتون تخفیف قائل میشیم...
غلامی: اکه بگم منو ولم میکنید که برم؟
محمد: من همچین چیزی نگفتم...گفتم یکم از جرمتون کم میشه اونم به دلیل همکاری با ما
غلامی: چقدر؟
محمد: به اندازه ارزش حرفاتون
غلامی: شهرام طالبی
محمد:؟؟
غلامی: شهرام طالبی به منو دوستم وعده یه پول زیااد رو داد گفت باید یه ماشین رو که میره تهران بزنیم...
گفت اگر نکنیم نه بهمون پول میده و نه میزاره زنده بمونیم...
محمد: همین؟
غلامی: همین...
محمد: از اتاق خارج شدم
ــــــــــ رفت پیش طالبی ــــــــــ
محمد: آقای طالبی
شهرام: خیلی خوشحال بودم که محمدو سالم میدیدم....چون نمیخواستم بلایی سرش بیاد امپولو تا اخر نزدم...
محمد: توضیح بده
شهرام: چ..چ..چی..و
محمد: اینکه کی بهت گفته این خرابکاری هارو بکنی
شهرام: کسی نگفته...
محمد: میدونی که این واست بد تموم میشه؟
شهرام: کسی بهم نگفتههه
محمد: همینو بنویسم؟؟
شهرام: ارههه
نههه
میگم...
همه چیو میگم...
محمد:🤨
شهرام: رحمانی
پسر عموی.....
محمد: ر..رحمانی😳
شهرام: بله...
بهم گفت اگه اینکارو بکنم حتی نوه هامم تامین میکنه...
کلی بهم وعده داد...
من نمیدونستم اونی که میخواد بکشه شمایی
به خدا نمیدونستم😭
فقط بهم گفت یه ادم بی خوده کسی که واسه مملکت خطر داره
محمد: توهم چون واسه مملکت خطر داشت خواستی بکشی😏
شهرام: ......😓
محمد: خب؟
شهرام: عکس یه اقایی رو بهم نشون داد گفت این رانندگی میکنه و یه مرد دیگه هم بغل دستشه
همین...(هاشمو بهش نشون داده)
موقعی هم که اومدم بیمارستان فهمیدم شما بودی... ولی دیگه کاری نمیشد مرد
به خدا دیگه چیزی نمیدونم...
محمد: بدون اینکه حرفی بزنم رفتم بیرون...
اقای عبدی و رسول با تعجب به من نگاه میکردن
رسول: ی.. ی.. یع.. یعنی راست میگفت؟؟!
محمد: به معنی نمیدونم شونه هامو بالا انداختم...
عبدی: حقیقت رو گفت...
محمد یه تیم بفرست برای دستگیری رحمانی
محمد: از کجا انقدر مطمعنید اقا؟
عبدی: قبل اینکه بازجویی کنی ما تحقیقات رو انجام دادیم دوربین ها و چم کردیم..
رحمانی یه کیف پر از پول به شهرام داد..
ولی خب مطمعن نبودیم
ـــــــــــ 2 روز بعد... نمازخونه ـــــــــــ
محمد:رسول
رسول: جانم اقا
محمد: میدونستی...
رسول: چیو؟
محمد: داری عمو میشی😌😂
رسول: اره....
سرمو برگردوندم و یاد حرفش افتادم عمو؟ سریع سرمو برگردوندم سمت محمد:
نهههههه😍
محمد: بعله😌
رسول: ای جااان مبااارکههه لیلیلییییییییی
محمد: رسووووول اررووووممم
سعید و فرشید و امیر و داوود: چیشده؟؟؟
رسول: خواستم حرف بزنم که محمد جلو دهنمو گرفت..
محمد: استاد رسول ببخشید 😂
این خبرو بعد از این خبر بگو👍
فرشید: خبر اول؟
محمد: جنابالی پیش ما میمونی و گروهمون 6 نفره میشه
همه: خداروشکر 😍😍
رسول: ووو اماااا خبررررر دومممممم
امیر: همه مشتاق به رسول نگاه میکردیم
رسول: اقای فرمانده داااره بابا میییشهههههه😍
همه: به به، به سلااامتییی😍😍
پ.ن¹: و همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫
کپی رمان ممنوع می باشد🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها رمان بعدی یه رمان عاشقانه هستش به نظرم اینم جذابه و ان شاالله یا امروز و یا فردا شروع به نوشتن میکنم🌸
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
بچه ها رمان بعدی یه رمان عاشقانه هستش به نظرم اینم جذابه و ان شاالله یا امروز و یا فردا شروع به نوشت
انشاالله عزیزم😃✨
مطمئنم عالی میشه😉
#بسیجی🦋
#چالش یهویی🙃🙂
هرکس زودتر یک عکس از شهید ابراهیم هادی داد🦋
https://eitaa.com/mpoooxu
آیدی👆
#سرباز_گمنام