16133118926430285337905.mp3
4.89M
السلام علیک یا اهل بیت نبوه😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴زندانی که امام هادی علیه السلام در آن سالها زندانی بودن...
▪️در عزای تو حضرت هادی
▪️که گریبان آسمان چاک است
▪️نه فقط چشم های ابری ما
▪️روضه خوانت تمام افلاک است
🏴شهادت امام هادی النقی (علیه السلام) تسلیت باد.
.
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
هدایت شده از موسسه اندیشه شهید آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 السلام علیک ایها الهادی النقی یا ابن رسول الله
🇮🇷 @Sh_Aviny
با اجازه مادران گرامی.
خواهشا بخونید؛ الحق که خیلی قشنگه
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ، ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻩ !
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ!
ﺑﺎﺑﺎ برای من کار پیدا کن!
ﺑﺎﺑﺎ برای من سرمایه بده!
ﺑﺎﺑﺎ من ....................
*ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ*:
ﺑﺎﺑﺎ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ...
ﺑﺎﺑﺎ! ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ داشته باشم ﺑﻬﺶ (به بابام) ﻧﻖ ﺯﺩﻡ!
ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯ بابام ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ:
ﺑﺎﺑﺎ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟؟؟
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩیم ﺍَﺯِمون ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ :
ﺑــﺎﺑــﺎﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﺘﻮ؟ !
می گفتیم : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺷﻮﻧﻮ !!
ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﻧﻪ!
ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ !!!
ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﺪﻭﻣﻪ؟؟؟
ما ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ می گفتیم :
ﻣﺎﻣﺎﻧــﻮ !!!
ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ! ﻟﺒــﺨﻨﺪ تلخی ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ ﺟﻠــﻮﯼ ﻫﻤﻪ !!!
ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﻔﻬــﻤﯿﻢ ﭘــﺪﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ بچه ش ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ:
ﺑﺎﺵ! ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﻢ.
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ...
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ديده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿ ﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان پدر میگذاشت ...
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ...
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭی آنان ﻣﯿ ﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
ﭘﺴﺮ... ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ باقی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ... فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ باقی گذاشته باشم!
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
خیر ﭘﺴﺮم. اشتباه میکنی. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!
پسر با تعجب پرسید: چه چیزی را؟!
آن مرد پیر گفت: تو ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ... ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ باقی گذاشته ای...
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!
کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد:
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت، .....
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست ...😔
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺳﺎﻻﺭﻩ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﺑﻨﺎم ﭘـــــــﺪﺭ
زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده..
من به افتخار پدرم پخش کردم...
شما هم؛ اگه دوست داری به افتخار⚘ ( مقام پدر)⚘ چه در قید حیات باشند برای سلامتی پدران و چه به رحمت خدا رفته اند صلوات
متاسفانه خیلی لفت داشتیم...
نبود منم به خاطر درسابوده...
ان شاءالله پارت گذاری رو عید شروع میکنم..❤️
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_103 فردا: رسول: لباسامو پوشیده بودمو اماده بودم... با لباسایی که واسه عقدم گر
رمان داره به جاهای حساس میرسه🙂🌱
#اینفوگرافی|
جایگاه #زن قبل و بعد انقلاب
#انقلاب_مردم
#بهمن_جاویدان
🌐مركزمتناسازمان فضاى مجازى استان تهران
🇮🇷 @matnatehran
🇮🇷 @matnamedi
هدایت شده از سلوک شیعه
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باسلام و عرض ادب واحترام.
از محضر دوستان و محبین اهلبیت علیهم السلام تقاضای عاجزانه و ملتمسانه میشود که چند مرتبه این کلیپ را ببینید و برای هرکس که میشناسید از قوم و خویش و دوست آشنا گرفته تا افرادی که به هر جهتی نام اونها را در دفترچه تلفنتان دارید ارسال کنید و همین متن را هم کپی کرده و بفرستید.
ان شاء الله امید است فردای ظهور شرمنده امام زمان علیه السلام نشویم.
#چله_عظیم_قرن
🌹@solok_shieh
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_103 فردا: رسول: لباسامو پوشیده بودمو اماده بودم... با لباسایی که واسه عقدم گر
#عشق_بی_پایان
#پارت_104
سارا: سلاممم اقا داماد.. چطورری
رسول: سلام....
سارا: رسول جان... خوبی؟
رسول: عالیم!
ــــــــــــ
عاقد: سرکار خانم سارا حسینی آیا وکیلم شمارا به عقد دائم جناب اقای رسول رضایی فرزند محسن در بیاورم؟
رویا: عروس رفته گل بچینه..
عاقد: برای بار دوم عرض میکنم
سرکار خانم سارا حسینی آیا وکیلم شمارا به عقد دائم جناب اقای رسول رضایی در بیاورم؟
رویا: عروس رفته گلاب بیاره
عاقد: برای بار سوم عرض میکنم.. ایا بنده وکیلم..
سارا: با اجازه مادرم خواهرم و بزذگ ترای جمع بله...
صدای جیغ و دست و کل بلند شد...
عاقد: جناب اقای رسول رضایی آیا وکیلم شمارا به عقد دائم سرکار خانم سارا حسینی فرزند حسین در بیاورم؟
رسول: نمیتونستم حرف بزنم... زبونم قفل شده بود...
نمیتونستم این دروغ سارا رو هضم کنم....
گفتم: نــــه و از محضر خارج شدم...
سارا: کپ کرده بودم...
زل زده بودم به رسول...
انگار قلبم داشت وایمیساد...
بدون اینکه چیزی بگم بلند شدمو از محضر خارج شدم...
دیدم رسول میخواد سوار ماشینش بشه...
رفتم سمتش....
تو. حق نداشتی....
حق نداشتی باهام اینکارو بکنی
چرا......
فقط بگو چرااااا
چرا اینکارو باهام کردییی
رسول: به خاطر دروغی که بهم گفتی..
گفتم هیجی نمیتونه عشقمونو از بین ببره... خودت گفتی جز دروغ.. جز خیانت.. جز درویی...
تو قبلا ازدواج کردی... چجوری روت میشه تو چشای من نگاه کنی...
سارا: ازدواج....
ب.. باکی... چی میگی توو
رسول: با همونی که تضاهر میکردی ازش متنفری...
خیلی نامردی سارا... خیلی....
وقتی یکی دیکه رو دوس داشتی نباید انقدر عاشق خودت میکردی منو...
خیلی نامردی...
نشیتم توی ماشینمو رفتم...
پ.ن: وقتی یکی دیکه رو دوس داشتی نباید انقدر عاشق خودت میکردی منو...!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_104 سارا: سلاممم اقا داماد.. چطورری رسول: سلام.... سارا: رسول جان... خوبی؟
#عشق_بی_پایان
#پارت_105
سارا: باهمون لباسای عقدم نشستم تو اتاقو درو قفل کردم....
اولش تو شک بودم... نه گریه... نه فریاد... مغزم قفل شده بود... نمیفهمیدم چرا باهام اینکارو کرد..
یکم گه گذشت تازه فهمیدم چی شده...
اشکام هیچ جوره بند نمیومد...
داشتم خفه میشدم...
گوشیمو برداشتمو رفتم تو گالری عکسای خودم با رسول... داشتم دیوونه میشدم...
هیچوقت انقدر حالم بد نبوده...
هیچوقت انقدر غرورم له نشده بود...
هیچوقت فکر نمیکردم از دست دادن رسول انقدر نابودم کنه...
هیچوقت فکر نمیکردم انقدر بهش وابسته باشم...
حرفاش... حرکاتش همش جبو چشم بود... صداش تو سرم اکو میشد...
ـــــــــــــ
رسول: نشستم تو ماشینو رفتم بام تهران..
رفتم نشستم رو نیمکت...
نیمکتی که همیشه با سارا میشستیم روش...
توهمین چند ساعت چقدر جای خالیش حس میشه....
چرا...
چرا باهام اینکارو کرد....
چرا بازیم داد....
چرا احساساتم ذره ای براش اهمیت نداشت...
کیف پولمو برداشتم زیپ مخفی که داشتو باز کردمو عکس سارارو بیرون اوردم...
لبخند تلخی روس لبم نشست و اشکام سرازیر شد... اما سریع اشکمو پاک کردم...
پ.ن: بسی دردناک🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[تولدت مبارک بابایی ترین دختر دنیا 🥺 :))]
ماه رمضون امسال؛ روز سهشنبهاست!
۱۴۰۲/۱۲/۲۲ | پیامبر صلواتالله میفرمایند:
هرکسی خبر رمضان را برای کسی دهد، آتش جهنم برای او حرام است ..!
- با پخش این، بهشتی بشید😁!
سرششکستهولیعاشقانهمیخندد
نماندهفـــاصلهایتاوصالزهــــرایش:)❤️🩹
هدایت شده از پایان کانال
🔴 به شاعر بگویید این شعرش را عوض کند....
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند..
به شاعر بگویید این شعرش را عوض کند .اینبار شهدا را از مدعیان صف اول چیدند.....
🔴به پویش #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
♨️سه سال پیش تولد امام رضا رییس جمهور شد
سه سال بعد تولد امام رضا به شهادت رسید
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهیدورتبگردم
توتاکجارفتهبودیکهپیداتنمیکردن...💔