💠راضی بودن به خوشی ها و ناخوشی ها💠
💎تو اگر در توحید حق قوی باشی و با خداوند خود آشنا باشی، و سر عشق و محبت داشته باشی ،چگونه رنجی که از ناحیه محبوب رسد را ناخوش داری ؟داستان رضی الله عنهم و رضوا عنه همین است (خداوند از آنان راضی و آنان از خداوند راضی هستند سوره مائده آیه 119) .
در خوشی ها راضی بودن چندان هنر نیست ،محب صادق آن است که در راه دوست از هیچ رنجی نهراسد و در هیچ مصیبتی سپاس را واننهد .
حضرت استاد کریم محمود حقیقی
📚عبادت عاشقانه ص 250
#رضا
@rooshanfekr
💎اگر پیام حکیمانه ای بشما برسد،،
آن رابه دیگری نقل،
یا خود به آن عمل کنی،
از یکسال عبادت بهتر است...!
🌟 حضرت علی علیه السلام
@rooshanfekr
🍀 #برگ_سبز
🌺 خانه امیرالمومنین
ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠّﻪِ ﺍﻟْﺮﱠﱠﺣْﻤﻦِ ﺍﻟْﺮﱠﱠﺣﻴﻢْ
🍃 ﺳﻮﻳﺪ بن ﻏﻔﻠﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ از ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﻌﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ، ﺭﻭﺯﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻴﺪﻡ
🍃 ﺩﻳﺪﻡ ﺭﻭﻯ ﺣﺼﻴﺮ ﻛﻮﭼﻜﻰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺟﺰ ﺁﻥ ﺣﺼﻴﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ.
🍃 ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ! ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺟﺰ ﺣﺼﻴﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺍﺯ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﻢ.
✨ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮ ﻏﻔﻠﻪ! ﺁﺩﻡ ﻋﺎﻗﻞ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﻘﻞ ﻣﻜﺎﻥ ﻛﻨﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺟﻤﻊ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ، ﻣﺎ ﻣﻨﺰﻝ ﺍﻣﻦ ﻭ ﺭﺍﺣﺘﻰ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻛﻮﭺ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ ✨
👇👇👇
🆔 @rooshanfekr
🌹دوستان بزرگوار و فرهیخته؛ ما را در غنی تر کردن محتوای مطالب کانال یاری بفرمائید.🌹
۰۹۱۲۴۰۱۶۵۵۹
# حدیث روز
💠رسول الله صلى الله عليه و آله :
💢 إنّما أتَخَوَّفُ على اُمَّتي مِن بَعدِي ثلاثَ خِصالٍ :
🔶 أن يَتَأوَّلوا القرآنَ على غيرِ تَأوِيلِهِ ،
🔷 أو يَبتَغُوا زَلَّةَ العالِمِ ،
🔶 أو يَظهَرَ فيهِمُ المالُ حتّى يَطغَوا و يَبطَرُوا
💢 پس از خود براى امّتم از سه چيز بيم دارم :
🔸 تأويل نابجاى قرآن،
🔹 يا پى جويى لغزش عالِم،
🔸 يا زياد شدن مال و ثروت در ميان آنها، آن گونه كه سركش و سرمست شوند.
📚 الخصال، ج۱، ص۱۶۴
4_5956074768498165763.mp3
4.57M
#تلنگری
☆ مثل خـــدا باید بود؛
- گاهی باید نــدید، حکایت همان مَثَل قدیمی " شتر دیدی ندیدی "
- و گاهی باید " خوب دیــد "
⚡️چطور میتوانیم تشخیص دهیم؛
در کدام شرایط باید " دیدن " را تمرین کنیم و در کدام شرایط
" ندیدن " را...؟
#استاد_شجاعی 🎤
@Ostad_Shojae
@rooshanfekr
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا ع
جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم
چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم
از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است
کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم
حسرت بوسه بابا به دلت می ماند
تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم
مثل یک مار گزیده به خودم می پیچم
جگر سوخته را نیست دوایی پسرم
بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاسته ام
نه توانی به تنم مانده نه نایی پسرم
هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه
دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم
مثل آن چادر خاکی شد عبایم خاکی
مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم
مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی
من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم
سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین
برده ام ارث غریب الغربایی پسرم
آب هم گر بدهی باز دلم میسوزد
شده این حجره عجب کرببلایی پسرم
جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد
کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم
دست و پا میزنم و سینه من نیست دگر
زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم
گریه بر بی کفن کرببلا کن در قبر
چونکه بند کفنم را بگشایی پسرم
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
______________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضاع
خون بر لبش نشست عرق بر جبین نشست
پنجاه و چند مرتبه آقا زمین نشست
پنجاه مرتبه به زمین خورد و ایستاد
از بس که زهر بر جگرش آتشین نشست
در کوچه بود یاد حسن بود و مادرش
یک دفعه پیر شد به رُخش چند چین نشست
بالا سرش دو مادرِ گیسو سپید بود
یعنی کنارِ فاطمهام البنین نشست
یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر
در حُجره یادِ جَدِّ غریبش زمین نشست
چسباند تا که سینهی خود را به خاک ، دید :
گودال رویِ سینه اش آن لاله چین نشست
از تَل کنارِ عمهی خود داد زد ولی
ضربِ هزار و نهصد و پنجاهمین نشست
یابن الشبیب اَبروی او را سنان شکست
"والشِمر جالِسُ" به روی سینه این نشست
با عمه رفت کوفه و با عمه شام رفت
در کوچه دید دخترکی دل غمین نشست
با آستین پاره سرش را گرفت حیف
از بام آتشی به همین آستین نشست
سنگی که خورد بر سرِ بابا کمنانه کرد
بر گونههای کوچکِ آن نازنین نشست...
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________
🖤
در دل حجره زمین افتاده
به روی خاک چرا پیکر تو😭
مرغ بسمل شدی و بال زدی
خاک حجره است به روی پر تو😭
خواهرت نیست کنارت اما
هتک حرمت نشده خواهر تو😭
جگرت پاره تنت سالم بود
هست در دست تو انگشتر تو😭
گر چه از زهر گلویت می سوخت
پاره پار ه نشده حنجر تو😭
سر تو در بدنت باقی ماند
به سر نیزه نرفته سر تو😭
تو سخن گفتی و سنگت نزدند
روی نیزه نشده منبر تو😭
به روی خاک نشستی اما
دل گودال نشد بستر تو😭
تشنه بودی و نزد هیچ کسی
خیزرانی به لب اطهر تو😭
همۀ شهر عزادارت بود
اشک ریزان همه در محضر تو😭
من بمیرم که به دروازۀ شام
به سری سنگ زدند از سر بام