eitaa logo
مجله دینی نکته‌های ناب مهدوی(تلخگو)
2.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.9هزار ویدیو
331 فایل
💎معجزه کلام را در خوب‌شدن حالتان را دراین کانال ببینید 💎غذای روحتان راازاین کانال دریافت کنید 💎بامداومت برعمل نورانی #اهلیت و #علاقه به این کانال ایجاد می‌شود 💎کانال خوب،نافعتر رفیق خوبه @rooshanfekr2 🤝 http://eitaa.com/joinchat/2906521606C41e5b9fe8b
مشاهده در ایتا
دانلود
... دکتری برای خواستـگاری دختـری رفـت ، بعـد از صحبـت ها دختـر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت در نباشد آن جــوان در کار خــود مانده بود . پیـش استاد خـود رفت و با خجالت گفـت در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را کنــد در خانه های مــردم رخـت و لباس میشست.. حالا دختری که خیلی دوستـش دارم شرط کرده که فقط بـدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است . گذشته مادرم مرا زده کرده است . به نظرتان چکار کنم؟ بـه او گفـت از تـو خواستـه ای دارم ، به منزل برو و دسـت مادرت را بشـور ، فـردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی . به منزل رفت و با حوصله دست های مادرش را در حالی که اشــک بر روی گونه هایش سرازیر شـده بــود میشست این اولیــن باری بود که دستـان مادرش در حالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و برداشتـه انـد را دیـده بـود و وقتـی آب را روی دستانـش میریخـت از درد به لرز میفتاد پــس از شستن دستـان نتوانست تا فـردا صبــر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درسـت را بهـم نشان دادیــد من مــادرم را به امروزم نمیفروشم... چــون اون اش را برای آینده من تباه کرد ❄ لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید ❄ در نکته های ناب⇙ @rooshanfekr ━━━━━━━━━━━━
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه @rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه @rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه @rooshanfekr