#مادرم_رخت_و_لباس_میشیست ...
دکتری برای خواستـگاری دختـری رفـت ، بعـد از صحبـت ها دختـر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت در #عروسی نباشد
آن جــوان در کار خــود مانده بود . پیـش استاد خـود رفت و با خجالت گفـت در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را #تامین کنــد در خانه های مــردم رخـت و لباس میشست..
حالا دختری که خیلی دوستـش دارم شرط کرده که فقط بـدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است . گذشته مادرم مرا #خجالت زده کرده است . به نظرتان چکار کنم؟
#استاد بـه او گفـت از تـو خواستـه ای دارم ، به منزل برو و دسـت مادرت را بشـور ، فـردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی . #جوان به منزل رفت و با حوصله دست های مادرش را در حالی که اشــک بر روی گونه هایش سرازیر شـده بــود میشست
این اولیــن باری بود که دستـان مادرش در حالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و #تـَرَک برداشتـه انـد را دیـده بـود و وقتـی آب را روی دستانـش میریخـت از درد به لرز میفتاد
پــس از شستن دستـان #مـادر نتوانست تا فـردا صبــر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درسـت را بهـم نشان دادیــد من مــادرم را به امروزم نمیفروشم... چــون اون #زندگی اش را برای آینده من تباه کرد
❄ لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید
❄ #پیشنهـاد_عضویتــ در نکته های ناب⇙
@rooshanfekr
━━━━━━━━━━━━
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
@rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
@rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
@rooshanfekr