🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
@rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
@rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
@rooshanfekr
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸خانمها به شوهرشان #بگویند ...🔸
#خانمها به شوهرشان بگویند: نانی که سر سفره میآوری، اگر #کم_باشد_و_حلال، بهتر است که #حرام_باشد_و_زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به #پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند بهسرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به #دره سقوط میکند.
ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسهات کنند که «چرا در این جادۀ سنگلاخ و تنگ آمدهای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جادهاش صاف بود و نرم».
راه تقوا راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد. ولی جادۀ دنیا، اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست میرسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگلنگان میگذرد، نهتنها ماشین ندارد و پیاده است، که لَنگ هم میزند، اما او در راهِ نجات است، با نظر حقارت به او نگاه نکن!
@rooshanfekr