eitaa logo
مجله دینی نکته‌های ناب مهدوی
2.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.9هزار ویدیو
334 فایل
💎معجزه کلام را در خوب‌شدن حالتان را دراین کانال ببینید 💎غذای روحتان راازاین کانال دریافت کنید 💎بامداومت برعمل نورانی #اهلیت و #علاقه به این کانال ایجاد می‌شود 💎کانال خوب،نافعتر رفیق خوبه @rooshanfekr2 🤝 http://eitaa.com/joinchat/2906521606C41e5b9fe8b
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه @rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه @rooshanfekr
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه @rooshanfekr
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸خانم‌ها به شوهرشان ...🔸 به شوهرشان بگویند: نانی که سر سفره می‌آوری، اگر ، بهتر است که . رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به می‌شود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین می‌تواند به‌سرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به سقوط می‌کند. ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسه‌ات کنند که «چرا در این جادۀ سنگلاخ و تنگ آمده‌ای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جاده‌اش صاف بود و نرم». راه تقوا راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد. ولی جادۀ دنیا، اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست می‌رسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ‌لنگان می‌گذرد، نه‌تنها ماشین ندارد و پیاده است، که لَنگ هم می‌زند، اما او در راهِ نجات است، با نظر حقارت به او نگاه نکن! @rooshanfekr