🍃🍂 اشعار مرثیه حضرت ام البنین علیها سلام 🍂🍃
منم که سایه نشین و جود مولایم
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم
منم که خانـــه به دوش غــم علی
منم که همقدم محنت ولی هستم
منم که شاهد زخم شکسته ابرویم
انیس گریه به یاس شکسته پهلویم
منم که در همه جا در تب حسن بودم
منم که شاهد خون لب حسن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیدم
خدای را به جمال حسین می دیددم
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب
منم میان همه ؛ هم کلام با زینب
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم
به سینه زخم غم کربلائیان دارم
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد
چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد
منم که مادر عشق و امید و احساسم
فدای یک سر موی حسین عباسم
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#اشعار_مرثیه
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
💫اشعار مرثیه ام البنین علیه سلام💫
روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته
باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته
وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند
وای بر دل زندگی ام جمله یکجا سوخته
کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش
آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته
هرچه گشتم بین شان شاید که بشناسم کسی
هرکه دیدم پیر بود و شمع آسا سوخته
بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی رمق
شانه ها از تازیانه خُرد حتی سوخته
چشم ها از فرط سیلی سرخ و نابینا شده
چهره ها لبریز تاول زیرِ گرما سوخته
گیسوان زردند ، گویا بین آتش مانده اند
تارِ موهاشان گره خورده است گویا سوخته
تا که پرسیدم امیرِ کاروان حالا که هست
بینِشان دیدم زنی اما سرا پا سوخته
گفتمش کو گیسوانِ زینبی ات گفت آه
شعله ای بر معجرم اُفتاد آنجا سوخته
گفتمش سالارِ زینب را نمی بینم چرا؟
گفت دیدم چهره اش بر ریگِ صحرا سوخته
شعله بود کرببلا و دود بود و خیمه ها
بین آتش دختری دیدم که تنها سوخته
#مرثیه_ام_البنین
#ام_البنین_علیها_سلام
#حسن_لطفي
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#اشعار_مرثیه
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
•¤ اشعار جانسوز ام البنین علیها سلام¤•
مردم بهم شیرآفرین نمیگن
داره من و میکشه این "نمیگن"
ام البنین چقد بهم می اومد
دیگه بهم "ام البنین" نمیگن
ام البنین شدن چه دردسر داشت
تابوتش و معلوم نشد کی برداشت
غریبیِ امروزش و نبینید
ام البنین ی روز چهار پسر داشت
بوی علی چارتاییشون می دادند
خیلی برا فاطمه جون می دادند
یادش بخیر دور و برم که بودن
همه من و به هم نشون می دادند
کبوتر مدینه پر نداره؛
خونه م ستاره و قمر نداره؛
"دیگه من و ام البنین نخونید"
ام البنین دیگه پسر نداره؛
غصه و ماتم من و میبینن
اوضاع درهم من و میبینن
اونایی که محو رشیدیم بودن
حالا قد خم من و ...
کشته شدن ولی خبر نداشتم
به هیچ کدومشون نظر نداشتم
تا می بینید من و بگید:"حسین جان"
اصلاً خیال کنید پسر نداشتم
دلم شکسته؛ می دونم شکسته
قدم کمونه؛ گمونم شکسته
روزا میام تو آفتاب می شینم
از چار طرف سایه بونم شکسته
همه ش می گفت: برام گلاب نیارید
من و دیگه پیش رباب نیارید
سر مزار من اگه اومدید
هر چی میارید ولی آب نیارید
#مرثیه_ام_البنین
#ام_البنین_علیها_سلام
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#اشعار_مرثیه
#علی_اکبر_لطیفیان
○○○○○○○○○○○○○○
بنال ای دل شب ام البنین است
شب تاب و تب ام البنین است
صدای قطرههای آب لرزان
غم روز و شب ام البنین است
به طفلان حال عباسش بگوید
وفا چون مذهب ام البنین است
میان نالهها امشب بنالد
ابالفضلم گلِ ام البنین است
اگر شد کار عباسش دلیری
شجاعت مکتب ام البنین است
اگر عباس او باب کرم شد
سخاوت منسب ام البنین است
کتاب غیرت و عشق و شهادت
نمی از مشربِ ام البنین است
🔸شاعر:
#حسن_فطرس
________________________
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
🥀🎋▪ دو بیتی های جانسوز توسل به ام البنین علیها سلام و حضرت ابالفضل علیه السلام ▪🥀🌾
🍃🍂
لطفا در مجالسی که حقش ادا میشود بخوانید
🍃🍂
من و این یک نفس بشتاب مادر
مرا این لحظه ها دریاب مادر
شدم مثل رباب این روز آخر
عذابم می کند این آب، مادر
*
نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی
که داغی سخت و سنگین مانده باقی
ببین از پنج فرزندم برایت
فقط یک مشک خونین مانده باقی
*
ز تو حیف است بازویت بیافتد
و زخمی بین ابرویت بیافتد
چه می شد وقت جان دادن عزیزم
سرم بر روی زانوی بیافتد
*
زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت
حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت
حرم با تو زمین افتاد عباس
عمود آمد سرت را هم بِهَم ریخت
*
تو را بست از سرگیسو به نیزه
مگر تابت دهد هر سو به نیزه
الهی بشکند دستان خولی
تو را محکم زد از پهلو به نیزه
*
سرت بر خاک بود و درد سر شد
که سرگرمی چندین رهگذر شد
سرت برگشت بر نیزه ولیکن
شکاف ابروی تو بازتر شد
*
هزاران تیر برتن تا پرآمد
هزاران تیر بود و مادر آمد
مگر کم بود حجم تیر این سو
که غلطیدی و از آن سو در آمد
*
پُر است اینجا پری آتش گرفته
لباس و مَعجری آتش گرفته
شنیدم روضه ات را بار اول
خودم از دختری آتش گرفته
*
چقدر آن قافله شرمنده ام کرد
نشان سلسله شرمنده ام کرد
تو را نه ،کاش مَشکَت را نمیزد
بمیرد حرمله شرمنده ام کرد
***
ببین این روزهای آخری را
شنیدم روضه ی انگشتری را
خداوندا سنان از من گرفته
تمام لذت نامادری را
#حضرت_عباس(ع)
#حضرت_ابالفضل(ع)
#ام_البنین
#مرثیه_ام_البنین
#شب_تاسوعا
#حسن_لطفي
#ام_البنین_علیها_سلام
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#اشعار_مرثیه
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
🕳🕳 اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه السلام🕳🕳
از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم
از اشک، روی گونه ام سِیلی گرفته
بابا کجایی که دلم خیلی گرفته؟!
تحقیرهای دشمنم را صبر کردم
زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم
خونابه ی روی تنم را صبر کردم
این روزها جان کندنم را صبر کردم
کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا
عجل وفاتی روی لب دارم خدایا
بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت
تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت
از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت
وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت
من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی
این ها برای قوم غافل نیست کافی
تشنه که بودم حرف از آب خنک زد
وقت نمازم بی هوا من را کتک زد
با ناسزا بر روی زخم من نمک زد
بی احترامی کرد و هی من را محک زد
نامرد می داند که چون عباس هستم
بر نام زهرا و علی حساس هستم
قدِ تنومند مرا چون دال کردند
ساق پر از درد مرا پامال کردند
جسم نحیفم داخل گودال کردند
ساده بگویم پیکرم را چال کردند
حتی برای خم شدن هم جا ندارم
دیگر برای این همه غم جا ندارم
باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد
جد غریبم با لب تشنه فدا شد
جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد
جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد
با روضه های نعلِ تازه آشنایم
هر استخوان او شده چون ساق پایم
جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره
دیگر نشد پیراهن من پاره پاره
پیر لعینی باز هم زد استخاره
با قصد قربت با عصا می زد دوباره
نامردها جد مرا صد جور کشتند
نامردها جد مرا بد جور کشتند
#روضه_امام_کاظم_علیه_السلام
#مرثیه_موسی_بن_جعفر(ع)
#امام_کاظم(ع)
#موسی_بن_جعفر(ع)
#اشعار_مرثیه
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🌴🌴
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯