🏴🏴🏴🏴🏴
من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی ...
#شهادت_حضرت_رقیه
#روزدهم
🔰🔰🔰
واتساپ۳
https://chat.whatsapp.com/CjAw5lrnoqS9ZVzKHDiW2G
ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc
تلگرام
http://T.me/roozedahom
🏴 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
شبی در #خرابه_ی_شام پدرش را در خواب دید.
وقتی از خواب بیدار شد به یاد پدر بسیار ناله کرد و گریست و مکرر می گفت:
پدرم و نور چشمم را نزد من بیاورید.
هر بار که حاضران می خواستند او را آرام کنند، گریه و اندوهش شدیدتر می شد و همه ی اهل بیت را محزون و گریان می کرد بطوری که از شدت ناراحتی خود را پریشان می کردند و با سوز و آه شدید می گریستند.
🔻صدای گریه آن ها به گوش #یزید که در کاخ خودبود رسید؛
از ماموران پرسید چه خبر است؟
یکی از حاضران به او گفت:
#دختر_کوچک_حسین، پدرش را در خواب دیده و از زمانی که بیدارشده پدر را می طلبد و گریه و شیون می کند.
یزید گفت:
سر بریده ی پدرش را نزدش ببرید و پیش رویش بگذارید تا آن را بنگرد و خاطرش آرام گیرد.
ماموران، سر را در ظرفی (مثل سینی) نهادند و حوله ای بر روی آن انداختند و آن را پوشاندند، سپس نزد #رقیه آوردند و کنارش نهادند.
ادامه دارد....
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
🏴 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
🔸 صحبت رقیه با پدر
#رقیه گفت:
این چیست؟ من پدرم را می خواهم.
غذا نمی خواهم.
ماموران گفتند: پدرت اینجاست.
رقیه با دست های کوچکش، حوله را برداشت و ناگاه سر بریده ای دید.(فضا تاریک بود و سر نامشخص).
پرسید این سرِ کیست؟!
گفتند: سر پدرت است.
رقیه سر را برداشت و به سینه اش چسباند و با گریه های سوزناک خطاب به سَر، چنین گفت:
پدر! چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟
پدر! چه کسی رگ های گردنت را برید؟
پدر! چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟
پدر! دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟
پدر جان! زنان بی پوشش چه کنند.
پدر جان! زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟
پدر جان! چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است.
پدرجان! چه کسی یار و یاور غریبان و بی پناهان است؟
پدرجان! چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟
پدرجان! بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی!
پدرجان! کاش فدایت می شدم.
پدرجان! ای کاس پیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم.
پدرجان! کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم.
سپس سر را روی سَرِ پدر گذاشت و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که از دنیا رفته.
#ام_کلثوم چند خشت در #خرابه جمع کرد و کنار هم گذاشت و رقیه را برآن نهاد و در سوگ و اندوه و ماتم دفن کردند.
ام کلثوم بیش از دیگران می گریست. علت را پرسیدند خطاب به خواهرش #زینب گفت:
دیشب رقیه به من می گفت:
عمه جان گرسنه ام و از من نان خواست ولی اکنون جنازه اش را پیش رو می بینم.
رقیه را غسل دادند و با همان پیراهن کهنه دفن کردند.
آیینه در کربلاست/۶۸۴
به نقل از معالی السبطین: ج۲، صص۱۷۰_۱۷۱
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به ددستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10