شیفت اولی
#بخش_اول
خانم چادری میانسالی همراه با پیر زنی که واکر دستش بود و ظاهرا مادرش بود میگفت:
"یعنی برای تکون دادن این پَر پول میگیره"
یواش به مادرش گفت. با تعجب هم گفت. ولی آرام و قرار نداشت و آمد سمت من
"حاج آقا شما برای تکون دادن این پَر پول میگیری؟"
خندم گرفته بود، خودم رو کنترل کردم. پوز خندی زدم و گفتم:
"بنده خادم افتخاری هستم"
برگشت و از درب حرم خارج شدن و سمت پاساژ رفتن.
خادم جوانی پنج دقیقه بعد آمد کنارم و پرسید زن و پیرزن چه گفتند؟
شرح ما وقع را گفتم.
گفت:
" الآن از کنارشون رد شدم. میگفتن یعنی از صبح تا شب کارش تکون دادن این پَر هست؟"
وقتی آمدم دفتر برای استراحت و خوردن چای، جریان را به حاج آقا گفتم.
گفت:
"این فرصتی بود برای روشنگری"
گفتم:
"آخه جا خوردم و خندم گرفته بود و سریع هم رفتند"
اطلاعیه طرح #هادیان_کریمه را در مجازی دیدم.
با خودم گفتم یعنی من هم توفیق خادمی را پیدا میکنم.
ثبتنام کردم، مدارک را بارگزاری کردم.
یک ماه بعد دعوت کردند برای مصاحبه.
بعد از مصاحبه یک ماه طول کشید تا استعلاماتی که نیاز بود وصول بشه و مجوز حضور ما در این پُست خدمت فراهم شود.
اما امروز من هم شیفت اول خدمتگزاری در لباس خدمت در #طرح_هادیان_کریمه نصیبم شد و عهد بستم که از این تجربهها که برای خودم یا دوستان اتفاق افتاده تجربه نگاری کنم.
در مسیر #جهاد_تبیین با آرزوی رسیدن به #شهادت بعد از نابودی #آل_سقوط و ویرانی #صهیون.
✍مجتبی میرزایی
#جهاد_تبیین
#هادیان_کریمه
#حضرت_معصومه(س)
#خادم_افتخاری
@roozneveshthayeman