eitaa logo
روزنوشت⛈
375 دنبال‌کننده
96 عکس
118 ویدیو
14 فایل
امیدوارم روزی داستان ظهور را بنویسم. شنوای نظرات شما هستم. @Akhatami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتابخانه صوتی
Part10_خار و میخک.mp3
14.57M
📗کتاب صوتی اثر یحیی سنوار قسمت 0⃣1⃣ @audio_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
470347579.mp3
3.13M
📖تفسیر سوره‌ی مبارکه نساء 💠آیه۷۷ 🎙با صدای استاد قرائتی 🕊 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   ┗━━━♥️═🍃━━━┛
زیارت عاشورا.mp3
28.21M
زیارت عاشورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. چهل مردِ عرب، مردِ بلند، مردِ بدمنظر، مردِ وحشی، مردِ عصبی‌مزاج، مرد کینه‌ای، ریختند پشت در به عربده‌کِشی... روضه‌ها همیشه گفته‌اند با لگدِ یکی از آن اوباش، محسن از دست رفته، ولی من خیال می‌کنم محسن از دست رفته بود؛ حتی قبل از شکستنِ در، حتی قبل از آنکه اوباش بریزند توی خانه! خانوم ترسیده بود؛ من می‌گویم محسن از ترس از دست رفته، آن لگد برای شکستنِ پهلو بوده وگرنه بچه قبلش از وحشت از دست رفته بوده! خیلی ترسناک بوده؛ خیلی هول داشته؛ حساب کن اوباش و اراذلِ یک شهر دسته‌جمعی هجوم آورده باشند؛ خب آن زن هیچ کاری هم نکرده باشد از وحشتِ نعره‌های آن وحشی‌ها حالت وضع حمل بر او عارض می‌شود، چه رسد به اینکه آن زن پشت در آمده باشد و آنها با قصدِ قبلی ریخته باشند روی سرش... روضه‌ها همیشه گفته‌اند بچه با ضرب لگد از دست رفته ولی من، نَه من نَه، خودِ خانوم فرموده بچه را از ترس از دست داده! خودش حادثه را اینطور شرح داده: "چون پشت درب بودم و اراذل آنسو به‌ فریاد‌های بلند اضطرابم می‌دادند، ناگهان درد مخاض بر من عارض شد!" بمیرم برای آن نازکی که نَه در خانه‌ی پدر و نَه در خانه‌ی شوهر، کمتر از گل نشنیده بود و حالا چهل نامرد، عربده‌کشان ریخته بودند پشت در خانه‌اش؛ خب حق داشته آنقدری بترسد که محسنش از دست برود... اینکه بچه از ترس از دست رفته باشد خیلی جانکاه‌تر از آن است که از ضرب از بین رفته باشد، ضربه را می‌شود گفت ضربه است دیگر، ولی ترس را چه می‌شود کرد؟ چطور توجیه می‌شود؟ مگر پشت در چه خبر بوده که زنِ حاضر در میدانِ اُحد و خندق، آنقدر ترسیده که بچه را از دست داده؟؟!! آه زهرا زهرا زهرا زهرا 😭😭😭 ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham .
. چهل مردِ عرب، مردِ بلند، مردِ بدمنظر، مردِ وحشی، مردِ عصبی‌مزاج، مرد کینه‌ای، ریختند پشت در به عربده‌کِشی... روضه‌ها همیشه گفته‌اند با لگدِ یکی از آن اوباش، محسن از دست رفته، ولی من خیال می‌کنم محسن از دست رفته بود؛ حتی قبل از شکستنِ در، حتی قبل از آنکه اوباش بریزند توی خانه! خانوم ترسیده بود؛ من می‌گویم محسن از ترس از دست رفته، آن لگد برای شکستنِ پهلو بوده وگرنه بچه قبلش از وحشت از دست رفته بوده! خیلی ترسناک بوده؛ خیلی هول داشته؛ حساب کن اوباش و اراذلِ یک شهر دسته‌جمعی هجوم آورده باشند؛ خب آن زن هیچ کاری هم نکرده باشد از وحشتِ نعره‌های آن وحشی‌ها حالت وضع حمل بر او عارض می‌شود، چه رسد به اینکه آن زن پشت در آمده باشد و آنها با قصدِ قبلی ریخته باشند روی سرش... روضه‌ها همیشه گفته‌اند بچه با ضرب لگد از دست رفته ولی من، نَه من نَه، خودِ خانوم فرموده بچه را از ترس از دست داده! خودش حادثه را اینطور شرح داده: "چون پشت درب بودم و اراذل آنسو به‌ فریاد‌های بلند اضطرابم می‌دادند، ناگهان درد مخاض بر من عارض شد!" بمیرم برای آن نازکی که نَه در خانه‌ی پدر و نَه در خانه‌ی شوهر، کمتر از گل نشنیده بود و حالا چهل نامرد، عربده‌کشان ریخته بودند پشت در خانه‌اش؛ خب حق داشته آنقدری بترسد که محسنش از دست برود... اینکه بچه از ترس از دست رفته باشد خیلی جانکاه‌تر از آن است که از ضرب از بین رفته باشد، ضربه را می‌شود گفت ضربه است دیگر، ولی ترس را چه می‌شود کرد؟ چطور توجیه می‌شود؟ مگر پشت در چه خبر بوده که زنِ حاضر در میدانِ اُحد و خندق، آنقدر ترسیده که بچه را از دست داده؟؟!! آه زهرا زهرا زهرا زهرا 😭😭😭 ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham .
🕋 زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها 🌺 اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ الله السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ  السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِالسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُالسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُالْإِنْسِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ  🌺 صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكِ وَ عَلَى رُوحِكِ وَ بَدَنِك ِأَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّه ِصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ كَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِكَتَهُ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جَازِياً وَ مُثِيبا 🙏 با انتشار متن زیارت ازثواب تبلیغ و قرائت زیارت بهره مند شوید🙏
قهقهه‌ی شیطان توی کوچه بنی‌هاشم، شیطان‌ها قهقهه می‌زدند. دود و سیاهی بود که به آسمان می‌رفت. ابلیس مثل اژدها ایستاده بود روبروی در و با هر خنده‌ی جهنمی‌، شعله را فروزان تر می‌کرد. آمده بود تا انتقام تحقیر ازل را از نورچشمی خدا بگیرد. پشت سرش چهل مردِ وحشیِ شمشیر بدست؛ که افسارشان را شیطان می‌کشید، همهمه می‌کردند. آتش کینه‌ای که از قلب‌های کدر آنها بیرون می‌زد، تصویر شعله‌های فروزان را که در مردمک چشم‌‌هاشان منعکس می‌شد، واقعی‌تر می‌نمود. بزرگشان عربده زد:« بگو علی بیاید و الا خانه را با اهلش آتش می‌زنم.» پشت در لطیفه خدا، دست بر شکم نهاده بود، با رنگ و روی پریده و قلب لرزان. درد پیچید در دلش. نعره‌ از پشت در با صدای گرگر آتش قاطی شد:« ما علی را می‌خواهیم!» فاطمه با آن صدای بهشتی نالید:« شما را با علی چکار؟» لطافت صوتش، در همهمه‌ی شیاطین گم شد. احتمالا جبرئیل ایستاده بود کنار دیوار. سرهای حسن و حسین و زینب را گرفته بود روی سینه. دست می‌کشید روی سر آنها. تا خداوند متعال آرامش را هدیه کند به قلب‌های ترسیده و لرزانشان. و گرنه با این هراسی که آن وحشی‌ها، هول می‌دادند توی هوا، آن‌ها هم مثل محسن قالب تهی می‌کردند. https://eitaa.com/rooznevest