eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
13.5هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روشنگری عربی
#أمریکا هي #الحمقاء... أمریکا #الشیطان_الأکبر و أبناءها هم البلهاء لایدرکون أن القتلی في #الشیعة أکثر تأثیرا من الأحیاء.. لو کانت تقرأ أمریکا قصة یوم #عاشوراء و کانت تفهمها لکانت تفهم أن #یزید الأحمق أیضا تخیّل أن الأمر قدقضي بقتل #الإمام_الحسین ولکنه لم یفهم أن هذه بدایة القضیة... و‌ أیضا کانت تفهم أن #الدم الطاهر لایذهب هدرا هي روح #التاریخ تحیي #الشعوب... و أیضا کانت تفهم أن هذه الحرارة لاتبرد أبدا بل تکثر أکثر فأکثر #الشهید #سلیماني #الشهید_سلیماني #ترامب #امریکا #العراق #بغداد #اللبنان #العراقي #العرب #بغداد #الموت_لامریکا #امريكا_ام_الخبائث #حشدالشعبي #فلسطین #سوریا #بحرین #السعودیة #Lebanon #IRAQ #saudiarabia 👉 @altanwir40 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
👆 ترجمه👆 آمریکا احمق است.. شیطان و فرزندانش ابلهند.. نمیفهمند در بین شیعه یک "انسان کشته شده" از یک "انسان زنده"، تاثیرگذارتر است اگر آمریکایی های احمق، ماجرای عاشورا را خوانده بودند، میفهمیدند که یزید احمق هم خیال میکرد با کشتن ، ماجرا تمام میشود.. نمیدانست تازه ماجرا شروع شده.. میفهمیدند یک ، نمی میرد، قلب تاریخ است و تاریخ را زنده میکند.. میفهمیدند این حرارت هرگز سرد نخواهد شد و هر روز شعله ورتر خواهد شد.. 🔶روشنگری عربی را در ایتا و اینستاگرام دنبال فرمایید و پستها را منتشر نمایید👇 https://eitaa.com/altanwir40 https://www.instagram.com/altanwir40/
🔹الان ویروسای ی به ویروسای کرونای پیام میدن میگن بابا سر شما کلاه رفت اونجا شمارو قرنطینه میکنن اینجا ما داریم میریم شمال! 😐😭😄 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 #وزیر_بهداشت #کویت بدون معرفی خودش وارد #داروخانه شد و #ماسک درخواست کرد. فروشنده اول گفت ندارم و بعد گفت به پنج برابر قیمت دارم. آخرین حرف وزیر رو ترجمه می کنم. *سکر المحل و جاوب فی المحکمه* داروخانه ات رو ببند و در دادگاه پاسخ بده. قضاوت باشماست مشکل کمبود ماسک و #گرانفروشی اش تو بقیه دنیا هم وجود داره. چون تو بقیه جهان هم مفتخور و بی وجدان زیاده😐 #کرونا #ویروس_کرونا #همه_با_هم_علیه_کرونا #ایران #تهران #قم #الکویت #Kuwait #Corona #الکورونا #Italy #Lebanon #Iraq #SaudiArabia 👉 @roshangarii 🚩
🔶 با #کرونا دوست و دشمن خود را بشناسید👆 کسانیکه #آرامش و #انرژی_مثبت میدهند و کسانیکه به شما #ترس و #استرس و #انرژی_منفی و #ناامیدی تزریق میکنند👆 #جنگ_روانی #جنگ_رسانه #بی_بی_سی #منوتو #ایران_انترنشنال #سلبریتی #صداوسیما #رادیو #تلویزیون #مجری #بازیگران #هنرمندان #رسانه #خبر #خبر_فوری 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هند چه خبر است؟ همزمان با سفر به هند، هندوهای افراطی کمی آن طرفتر از محل اقامت رییس جمهور در حال به آتش کشیدن خانه‌ها و در دهلی نو هستند؛ وقتی از ترامپ درباره این حوادث پرسیدند گفته به من ربطی ندارد مسائل داخلی هندی هاست ملعون پس چرا مرتبا در مسائل داخلی دخالت میکنی؟!! 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶صحبت های عجیب نماینده درمورد ایران....! همه میدونن ماقدرتهایی رو داریم که هیچ کشوری دردنیا ندارد اولی رهبری کاریزماتیک دومی ایدئولوژی اسلامی وسومی انسان هایی که برای این اید ئولوژی جانشان رافدا می کنند. کاش خودمون هم خودمونو حداقل به اندازه ی اینها باور داشتیم. 👉 @roshangarii 🚩
🔶 #طلاب جهادی قم به کمک بیمارستانها و بیماران #کرونا رفته اند.. اما #برانداز و #اصلاحطلب پشت کیبورد مشغول نیش و کنایه به #قم و #آخوند.. راستی #بازیگر ها کجان.. برن سلفی بگیرن برگردن😐 آری ! دوست و دشمن را در سختی ها بشناسید #بیماری_کرونا #ملا #طلبه #چین #تهران #گیلان #پزشکی #بیمارستان #کمک #سلبریتی #انرژی_مثبت #بازیگران #هنرمندان #هدیه_تهرانی #نیکی_کریمی #همبستگی_ملی #دوست #منوتو #بی_بی_سی #ایران_انترنشنال #وزارت_بهداشت #پرستار 👉 @roshangarii 🚩
🔴 #شایعات_کرونایی 🔴 هواپیمای #ماهان متعلق به چه کسی است؟👆 #حسین_مرعشی برادر زن ‎#هاشمی_رفسنجانی مالک اصلی و رسمی ‎#هواپیمایی_ماهان است.. #اصلاحطلبان گرامی اگه قراره بی عرضگی و #خیانت تونو به کسی نسبت بدید، آدرسش بین خودتونه👆 #اصلاحات #قم #تهران #منوتو #بی_بی_سی #ایران_انترنشنال #محمود_شهریاری #تاجزاده #وزارت_بهداشت #روحانی #هاشمی #رفسنجانی #چین 👉 @roshangarii 🚩
🔴 #شایعات_کرونایی طرف برداشته فیلم دسته #عزاداری شهادت امام هادی هیات مکتب الحسین #اصفهان رو به اسم دسته برای مقابله با #کرونا منتشر کرده!! دو زار پول بیشتری از #ترامپ بگیره!! بنظرتون کرونا بدتره یا #دروغ ؟👆 #امنیت_روانی #امنیت #تخریب #خرافه #دین #مذهب #دین_زدایی #تخریب_دین #تخریب_شیعه #شیعه #شایعه #دروغگو #خبرنگار #وطنفروش #خائن #ایران #قم #تهران #ایرانی #مزدور #منوتو #بی_بی_سی #توییتر 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
💢ورود کرونا تقصیر تاجر سعودی است یا طلبه های چینی یا دولت روحانی؟! 💢چرا شبکه نفوذ انقدر از جامعه المصطفی می ترسد؟ 🔰درحالیکه رئیس اعلام کرده یک عربستانی و همسر اش ناقل به بوده اند، اما ، مثل هر ماجرای دیگری، تیغش را تیز کرده تا عقده های خود را علیه و خالی کند. و کرونا را بیندازند گردن ۷۰۰ چینی که در ۲ ماه اخیر فقط ۲ نفرشان به سفر داشته اند و روال را مثل آن ۸۰ دانشجو و شهروند ایرانی که از برگشتند، طی کرده اند. 🔰در روزهایی که جریان جهت بخشی به جامعه، بر بی عرضگی و های دولت در ورود و گسترش کرونا چشم پوشی می کند، شبکه نفوذ، به دنبال بی کفایتی یا خیانت دولت به این و آن است. یکبار به طلبه ها و کارگران چینی می تازد، یک بار به حرم و و منابر. (پاساژها و سینماها و بازارها کرونا ندارند!) اما نمی گوید چرا دولت روحانی، پروازهای چین را لغو نکرد؟ یا از کجا معلوم یکی از آن ۸۰ ایرانی برگشته از ووهان، ناقل نبوده اند؟ چرا که به فاصله اندکی از خروج آنها از قرنطینه موج سرایت کرونا ایجاد شد. 🔰اما چرا جامعه المصطفی همواره مورد کینه این جماعت است؟ یک بار دوزاری اش در برابر بودجه های هزاران میلیاردی علم می شود. یک بار طلبه های اروپایی و آفریقایی اش و حالا طلبه های چینی اش مورد تاخت و تاز قرار می گیرند. چون یکی از معدود نهادهایی است که در سستی و بی خاصیتی دستگاه های خارجی خصوصا و کنسول های مفتخور و بی بخار، کارش را درست انجام می دهد و بروندادهای مثبتی برای تبلیغ در جهان دارد. بنابراین جریان نفوذ از بین این همه نهاد و دستگاه، بر چنین مجموعه ای می تازد. آنها از گسترش تشیع هراس دارند. درست مثل اربابان صهیونیست و وهابی شان. ☑️ @abdollahy_moh
💢ورود #کرونا تقصیر تاجر سعودی است یا #طلبه های #چینی یا دولت #روحانی؟! 💢چرا #شبکه_نفوذ انقدر از #جامعه_المصطفی می ترسد؟ #مذهب #اسلام #قرنطینه #ووهان #فرافکنی #آرامش #خیانت #حرم #مساجد #چین #پرواز_چین #بودجه #دانشگاه #قم #وزارتخارجه #محمد_عبدالهی ☑️ @abdollahy_moh
✍️ 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مردانه‌اش به نرمی می‌لرزید. موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت می‌درخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانه‌اش چسبیده بود که بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. 💠 خنده‌ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با به رویم لبخند زد. دیگر از دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم. تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا می‌دیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و شده است. اصلاً نمی‌دانستم این تحول را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!» 💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمه‌ای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو می‌گرفت و من نمی‌خواستم چیزی بگم. می‌دونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت می‌کشی.» از اینکه احساسم را می‌فهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.» 💠 مستقیم نگاهش می‌کردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اون‌روز اون بی‌غیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!» پس آن پست‌فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بی‌شرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامش‌بخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اون‌روز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط قبول نمی‌کرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.» 💠 کلمات آخرش به‌قدری خوش‌آهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر می‌خواهد. سپس نگاه مردانه‌اش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار می‌کنم! وقتی گریه‌ات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اون‌روز روم نمی‌شد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!» 💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش کشید! میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت بود؛ به این سادگی نمی‌شد نگاه را در همه این سال‌ها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم می‌خواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما عمو بودید! اما تازگی‌ها هر وقت می‌دیدمت دلم می‌خواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، می‌خواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمی‌فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمی‌تونم تحمل کنم کس دیگه‌ای...» 💠 و حرارت احساسش به‌قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که می‌خواست بهت بگه. اما من می‌دونستم چی‌کار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!» سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خنده‌اش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت. 💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!» سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خنده‌ای که لب‌هایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزه‌اس؟» 💠 من هم خنده‌ام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزه‌ای شده!» با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خنده‌ام را پنهان کنم و او می‌خواست دلواپسی‌اش را پشت این شیطنت‌ها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپش‌های قلبش می‌لرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم می‌کنی؟»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
کانال روشنگری‌🇵🇸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مرد
قسمت پنجم. داستان زنی میان داعش.. عاشقانه های سیاسی که هیچ کجا نخواهید خواند.. 😉 احسنت به قلمشون
هدایت شده از روشنگری عبری
🔶 دوستان عزیز.. ✅ بحمدلله کانال هم به راه افتاد.. برای و مبارزه رودرو و چهره به چهره با ها. با زبان خودشان. ✅برای هدف و نبرد نهایی سپاه قدس، که همان آزادی و نابودی است، ما بال رسانه ای میشویم. با سلاح رسانه و قلم به یاری می شتابیم پس هر که میخواهد سهمی از این نبرد مقدس داشته باشد بسم الله ✅بزرگترین کمک شما به ما، پستها در شبکه های مجازی است. در اینستاگرام، توییتر، تلگرام، یوتیوب هر جا گروه و کانالی دارید. حتی به دوستان شخصی تان🙏 🔹 کانال ایتا روشنگری عبری: https://eitaa.com/Modeut40 (در این کانال ابتدا مختصری اموزش های زبان عبری قرار خواهد گرفت) 🌸 🔹 پیج اینستاگرام روشنگری عبری: https://www.instagram.com/Modeut40/ 🔹توییتر روشنگری عبری: https://twitter.com/modeut40 👉 @modeut40 🚩
🔶 ترکیه ای ها در مورد جنایت علیه مسلمانان در هند دارن توییت میزنن و ترند اولشون شده ما چی؟ فعلا تازه درباره چی داری!! 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینطوری ساخته👆 طغیان آب در مسیل بزرگراه شهید باکری خدا پدر آن که در زمان مسئولیت در اینطور آینده نگری کرد و این بزرگراه را اینگونه به کمک مهندسان ساخت بیامرزد .... 😉 دردو بلای بخوره تو سر ها که یه کار برای این مردم نکردن 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
💢این روزها همه میپرسند از کی ما اینقدر بد شدیم؟ چرا بعضی از ما اینطوری شدیم؟ چرا انقدر و عجیب شده ایم؟ زمانی ما در ها خود را به دیگری میدادند، ایثار میکردند، خود آب نمی نوشیدند تا دیگری بنوشد. مان النگو و انگشترشان را برای جبهه میفرستادند و خود در خانه نان خالی میخوردند. حالا بخشی از ما منتظریم کالایی شود، به فروشگاهها هجوم ببریم، منتظریم کالایی شود، کنیم. 🔰جواب مشخصی دارد. از وقتی آمد. از وقتی و سریالهای همین ی خودمان، اصالت و و "فقط تو مهم است" و فردگرایی را برایمان تبلیغ کردند. از وقتی ها بر ما حاکم شدند ما شدیم. پول و منفعت شخصی و عیش فردی از همه چیز مهمتر شد، رفت، رفت، کمک به و تحقیر شد، حتی محکوم شد و هی در گوشمان خواندند بگوییم «چراغی که به خانه رواست..» .. تا دیگر کسی نخواند «بنی آدم اعضای یک پیکرند" کاش برگردیم به روزهای ایثار و انسانیت. کاش روزی با این لایف استایل کثیف لیبرال آمریکایی خداحافظی کنیم. و همه جهان لایف استایل زیبای اسلامی و را بشناسد. آن روز حتما امام زمان ما نزدیک است ☑️ @abdollahy_moh
▪️روایتی از #کرونا در #نروژ #فرهنگ_آمریکایی #ماسک #کمبود_ماسک #وزارت_بهداشت #فرهنگ #سود #لیبرال #لیبرالیسم 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 #دروغگویی و #حماقت شبکه سلطنت طلب #منوتو !! دروغ بستن به #آیت_الله_بهجت جهت تکمیل پروژه #کرونا هراسی درحالیکه آیت الله #بهجت بیش از ۱۰ سال است که وفات کردند.😐 واقعا مخاطب خودشونو چی فرض میکنن! #گاو #manoto #دروغگو #دروغ #شایعه #قم #ایران #تهران #احمق #دین #تخریب_دین #دریای_ایذه 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید | تشکر صمیمانه رهبر انقلاب از زحمات پزشکان و پرستاران در مبارزه با کرونا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمد محمود (دبیرکل حزب سوسیالیست دموکرات ): اولین کسی که بکمک آمد، بود (همراه70نفر) حتی هم دادند. در بودم که خبر رسید، حمله کرده. سریعا به محل رفتیم، دیدیم او و نیروهایش، قبل از ما آنجا هستند. اگر او نبود، داعش، و را اشغال میکرد 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 #شب_حاج_قاسم اونقدر که #لبنانی ها و #یمنی ها و #سوری ها و بقیه اهل #جبهه_مقاومت این مدت به یاد سردار #شهید_سلیمانی کلیپ و نماهنگ و سرود خوانده اند، شاید در #ایران نداریم.. یکی از نمونه های امروز که سعی کردند #فارسی هم بخونن😊👆یا بدر رحل مع الفجر #قاسم_سليماني #هشتمین_هفته_شهادت #سلیماني #الشهید_السلیمانی #شهید_ابومهدی_المهندس #العراق #لبنان #الکویت #فلسطین #سوریا #یمن #KURDISTAN #IRAN #IRAQ #Soleimani #MartyrSoleimani #US #Trump #CNN #BBC #America 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe