🔶 #کیفرخواست 17 #استاندار و 12 #فرماندار دولت #روحانی به دلیل #تخلفات_انتخابات ریاست جمهوری 96 صادر شد!!
روحانی اینطوری رای آورد👆
#تخلف #تقلب #تدلیس #انتخابات #رای #اصلاحات #اصلاحطلب #بنفش #انقلابی #فتنه88 #ایران #انقلاب #قالیباف #رئیسی #مظلومیت #سکوت #رهبر #دموکراسی #مردم #میرحسین_موسوی #کروبی #سبز
👉 @roshangarii 🌹
🔶 مسببان اصلی اوضاع #اقتصادی کشور، #سلبریتی ها، #اصلاحطلبان، #خاتمی و همه کسانی هستند که بخاطر #کنسرت و #رقص و #ولنگاری و .. به #روحانی رای دادند...
آنها بخاطر به اشتباه انداختن #مردم باید جواب پس بدهند
#بازیگر #بازیگران #فوتبالیست #بنفش #انتخابات #سبز #اصلاحات #دمدمی #سینما #سلبریتی_ساکت_شو #دلار #طلا #گرانی
👉 @roshangarii 🌹
🔶 همیشه برام سوال بود چرا #صداوسیما #حمید_ماهی_صفت رو دعوت نمیکنه! برای #خنداندن مردم صد تا برنامه مسخره و بیمزه میسازه درصورتیکه با نیم ساعت شوی #ماهی_صفت آدم بیشتر #شاد میشه..
تا اینکه فهمیدم بعله! ایشون اهل #دین و ایمونه.. صداوسیما هم عاشق گنده کردن #سلبریتی های اونوری!👆
#نماز #هدیه #بازیگران #کمدی #کمدین #طنز #بازیگر #خنده #نظام #انتقاد #سبز #بنفش
👉 @roshangarii 🌹
🔶 میدونید قرار بود #کابینه #میرحسین_موسوی چه شکلی باشه ؟!
ایشون #معاون_اول ش بود.. 👆 بقیه شو دیگه خودتون حدس بزنید..
#آخوندی #سبز #جریان_سبز #جنبش_سبز ! #ناطق_نوری #کارآمد #ناکارآمد #بیعرضه #مدیر #میلیاردر #رهنورد #انتخابات #لاف #طبل_توخالی #روحانی #خاتمی #اصلاحات #اصلاحطلب #دزد #مسکن #راه #فرسوده
👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ بخش #سانسور شده فیلم #قلاده_های_طلا 👆
#ایران و #اسلام و #انقلاب مهمتر از هر گرایش و سلیقهی سیاسی است. ما به هیچکس جز وطن و انقلابمان تعهد ندادهایم
#موسوی #سبز #میرحسین_موسوی #احمدینژاد #فتنه88 #جنبه_دموکراسی #انتخابات88 #9دی #انتخابات
👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_پنجم
💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»
هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر #بسیج میشینم واسه #مناظره با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!»
💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل #اعتماد هستند، اما این چه #وسوسه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟
باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟»
💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی #منطقی ادامه داد :«یه #انتخاباتی برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه #نامزد بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار #احمدی_نژاد بودن.»
سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه #سبز هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای #میرحسین بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...»
💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری #دروغ می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها #تقلب کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها #رأی مون رو دزدیدید!!!»
سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!»
💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانیاش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند.
من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران #موسوی و #کروبی بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند.
💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "#یار_دبستانی_من" را با صدای بلند می خواندند.
اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از #تجمعات بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند.
💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این #چادر دست و پایم را بند کرده بود.
دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان #قیام کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشتهای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت.
💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...»
هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت.
💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد.
همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای #مبارزه به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟
💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای #خبرچینی می رفت؟
بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم #انتقام عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم...
#ادامه_دارد
#آبان98
#انتخابات
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
💚 مردم #ایران. سالهای #ترسالی شروع شده. اگر روی سنگ بذر بکارید سبز خواهد شد. 😳😍
پس بکارید. در همه جا. در باغچه و کوچه و خیابان، #درختان_مثمر بکارید.. گل بکارید.. همه جا را #سبز کنید.. 🍀🍃
پاسخ #نعمت الهی را با شکر و کار بدهیم🌾💐
#بهار #ایران_سبز #طبیعت #خشکسالی #منوتو #بی_بی_سی #اسرائیل #باران #عشق #کرونا #سپاه #کشاورزی #وزارت_جهادکشاورزی #شهرداری #درخت #گل
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا