هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_چهارم
💠 صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد #انتخابات بودم که میگی #تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین تقلب شده، چرا آقایون رسماً به #شورای_نگهبان شکایت نمی کنن؟»
سپس با نگاه نگرانش اطرافش را پائید و با صدایی آهسته ادامه داد :«بیا بریم تو محوطه، اینجا یکی ببینه بده!» و من به قدری عصبی شده بودم که در همان میانه راهرو پاسخ هر دو حرفش را با هم و آن هم با صدایی بلند دادم :«شماها هر کاری می کنید، بد نیست! فقط ما اگه #اعتراض کنیم، بَده؟؟؟»
💠 باورش نمی شد آن دختر آرام و مهربان اینهمه به هم ریخته باشد که این بار تنها مبهوتم شد تا باز هم اعتراض کنم :«تو ستاد انتخابات نبودی، ولی تو #بسیج دانشکده که هر روز نشستی و #دروغ سر هم کردی! تو ستاد انتخابات هم یه مشت آدم حقه باز و دروغگو مثل تو نشستن!!!»
حقیقتاً دست خودم نبود که این آوار دغلکاری در کشور، آرامشم را ویران کرده بود و فقط می خواستم #اعتراضم را به گوش کسی برسانم. اگرچه این گوش، دل صبور مردی باشد که می دانستم بسیار دوستم دارد و من هم بی نهایت عاشقش بودم.
💠 اصلاً همین #عشق بود که ما را به هم وصل کرد، اما در این مدت نامزدی، دعواهای انتخاباتی بنیان رابطه مان را سخت لرزانده بود و امروز هم به چشم خودم می دیدم خانه عشقم در حال فروریختن است.
بچه های دانشکده از دختر و پسر از کنارمان رد می شدند، یکی خیره براندازمان می کرد، یکی پوزخند می زد و دیگری در گوش رفیقش پِچ پِچ می کرد.
💠 احساس کردم دندان هایش را به هم فشار می دهد تا پاسخ حرف هایم از دهانش بیرون نریزد و دیگر نتوانست تحملم کند که با اخمی مردانه سرزنشم کرد :«روزی که اومدم خواستگاری ات، به نظرم واقعاً یه فرشته بودی! انقدر که پاک و مهربون و آروم بودی! یک سال تو دانشکده زیر نظرت گرفته بودم و جز خوبی و متانت چیزی ازت ندیدم! حالا چی به سرت اومده که وسط راهرو جلو چشم اینهمه غریبه، صداتو می بری بالا؟ اصلاً دور و برت رو کیا گرفتن؟ یه روزی دوستات همه از دخترهای خوب و متدین دانشگاه بودن، حالا چی؟؟؟ دوستات شدن اونایی که صبح تا شب تو کافی شاپ ها با پسرها قرار میذارن و واسه به هم ریختن دانشگاه، نقشه می کشن!!! اگه یخورده به خودت نگاه کنی می بینی همین یکی دو ماه آرمان #میرحسین چه بلایی سرت اورده!»
سخنان تیزش روی شیشه احساسم ناخن کشید، همه غضبم تبدیل به بغض شد و نمی خواستم اشکم جاری شود که با لب هایی که می لرزید، صدایم را بلندتر کردم :«شماها همه تون عین همید! حق اینهمه مردمی رو که به میرحسین رأی دادن خوردین، حالا تازه منو محکوم می کنی که با کی می گردم با کی نمی گردم؟»
💠 و نتوانستم مقابل احساس شکستن زنانه ام بیش از این مقاومت کنم که پیش چشمانش شکستم و ناله زدم :«اصلاً من زن ایده آل تو نیستم! پس ولم کن و برو!!!» و گریه طوری گلویم را پُر کرد که نتوانستم حرفم را ادامه دهم و با دستپاچگی معصومانه ای از او رو گردانده و به سرعت به راه افتادم.
دیگر برایم مهم نبود که همه داشتند نگاه مان می کردند و ظاهراً برای او هم دیگر مهم نبود که با گام هایی بلند پشت سرم آمد و مثل گذشته #عاشقانه صدایم زد :«فرشته جان، صبر کن یه لحظه!» سر راه پله که رسیدم، از پشت دستم را کشید و با قدرت مردانه اش نگهم داشت. به سمتش چرخیدم و میان گریه گفتم :«دستمو ول کن! برو دنبال اون دختری که مثل خودت باشه، من به دردت نمی خورم!»
💠 دستش را مقابل لب هایش گرفت و با همان مهربانی همیشگی اش، عذر تقصیر خواست :«من فعلاً هیچی نمیگم تا آروم بشی، من معذرت می خوام عزیزم!» و من هم نمی خواستم عشقم را از دست بدهم که تکیه ام را به دیوار راه پله دادم و همچنان نگاهش نمی کردم تا باز هم برایم ولخرجی کند که با لحنی گرم و گیرا ادامه داد :«اگه این حرفا رو می زنم، واسه اینه که دوسِت دارم! واسه اینه که دلم می خواد همیشه همون فرشته #نجیب و مهربون باشی!»
و همین عقیده اش بود که دوباره روی آتش دلم اسفند پاشید که مستقیم نگاهش کردم و با تندی طعنه زدم :«تا مثل همه این مردم ساده، گول مون بزنید و تقلب کنید؟!!!»
💠 سپس به نگاهش که دوباره در برابر آتش زبانم گُر گرفته بود، دقیق شدم و مثل اینکه به همه چیز #شک کرده باشم، پرسیدم :«اصلاً شماها چی هستین؟ تو کی هستی؟ بچه ها میگن #بسیجی های دانشکده همه نفوذی ها و خبرچین های اطلاعاتی هستن!»
و واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»...
#ادامه_دارد
#آبان98
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_پنجم
💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»
هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر #بسیج میشینم واسه #مناظره با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!»
💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل #اعتماد هستند، اما این چه #وسوسه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟
باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟»
💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی #منطقی ادامه داد :«یه #انتخاباتی برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه #نامزد بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار #احمدی_نژاد بودن.»
سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه #سبز هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای #میرحسین بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...»
💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری #دروغ می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها #تقلب کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها #رأی مون رو دزدیدید!!!»
سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!»
💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانیاش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند.
من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران #موسوی و #کروبی بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند.
💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "#یار_دبستانی_من" را با صدای بلند می خواندند.
اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از #تجمعات بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند.
💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این #چادر دست و پایم را بند کرده بود.
دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان #قیام کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشتهای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت.
💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...»
هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت.
💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد.
همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای #مبارزه به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟
💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای #خبرچینی می رفت؟
بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم #انتقام عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم...
#ادامه_دارد
#آبان98
#انتخابات
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_ششم
💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم #انتقام عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم.
دفتر #بسیج چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟»
💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با #چادر نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، #عشقی را می دیدم که همچنان نگرانم بود.
هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم!
💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط #حق شون رو می خوان!»
از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!»
💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه #جنگ کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند.
مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!»
💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند.
مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت.
💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند.
باورم نمی شد اینجا #دانشگاه است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم.
💠 قرار ما بر #اعتراض بود، نه این شکل از #اغتشاشات! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای #تقلب بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر #مبارزه را؟
گیج #آشوبی که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت.
💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست.
دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد.
💠 اما نه، شعار "#مرگ_بر_دیکتاتور" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم.
از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود.
💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله #معترضین بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود!
از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم.
💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد.
تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ #خون را روی زمین دیدم...
#ادامه_دارد
#آبان98
#انتخابات
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_هفتم
💠 نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ #خون را روی زمین دیدم. وقتی مقابلش رسیدم تازه گوشه سمت راست پیشانی و چشمش را دیدم که از خون پر شده و باریکه ای از خون تا روی پیراهن سپیدش جاری بود که وحشتزده صدایش زدم.
تا آن لحظه حضورم را حس نکرده بود که تازه چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد، دلخوری نگاهش از پشت پرده خون هم به خوبی پیدا بود! انگار می خواست با همین نگاه خونین به رخم بکشد که جراحت هایی که بر جانش زدم از زخمی که پیشانی اش را شکسته، بیشتر آتشش زده است که اینطور دلشکسته نگاهم می کرد.
💠 هنوز از تب و تاب درگیری با بچه ها، نفس نفس می زد و دیگر حرفی با من نداشت که حتی نگاهش را از چشمانم پس گرفت، دستش را از روی میز برداشت و با قامتی شکسته از دفتر بیرون رفت...
▫️▪️▫️
💠 آن نفس نفس زدن ها، آخرین حرارتی بود که از احساسش در آن سالها به خاطرم مانده بود تا امشب که باز کنار پیکر غرق خونش، نجوای نفس هایش را شنیدم. تمام آن لحظات سخت ده سال پیش، به فاصله یک نفس سختی که با خِس خِس از میان حنجره خونینش بالا می آمد، از دلم گذشت و دوباره جگرم را خون کرد.
انگار من هم جانی به تنم نمانده بود که با چشمانی خیس و خمار از عشقش تنها نگاهش می کردم. چهره اش همیشه زیبا و دیدنی بود، اما در تاریکی این شب و در آخرین لحظه های حضورش در این عالَم، آیینه صورتش زیر حریری از خون طوری می درخشید که دلم نمی آمد لحظه ای از تماشایش دست بردارم.
💠 ده سال پیش بر سر بازی کثیفی که عده از #سیاسیون کشورم با عروسک گردانی ما دانشجوها به راه انداختند، عشقم را از دست دادم و امشب با نقشه شوم دیگری، عشقم را کشتند.
در میان همهمه مردمی که مدام با اورژانس تماس می گرفتند و کسی جرأت نداشت او را به بیمارستان برساند، من سرم را کنار سرش به دیوار نهاده و همچنان حسرت احساس پاکش را می خوردم که از دستم رفت.
💠 مثل دیگران تقلّایی نمی کردم چون کنار شیشه ماشین خودم به قدری با قمه او را زده بودند که می دانستم این نفس های آخرش خواهد بود و همین هم شد. زیرلب زمزمه ای کرد که نفهمیدم و مثل گُلی که از ساقه شکسته باشد، روی زمین افتاد.
اینبار هم او را غریب گیر آوردند و مظلومانه زدند، مثل ده سال پیش در دانشکده، مثل همه #بسیجی ها و بچه مذهبی هایی که ده سال پیش در جریانات #اغتشاشات88 ، غریبانه و مظلومانه #شهید شدند.
💠 آن سال من وقتی به خود آمدم و فهمیدم بازی خورده ام که دیگر دیر شده بود، که دیگر عشقم رهایم کرده بود و امشب هم وقتی او را شناختم که دیگر از نفس افتاده بود. من باز هم دیر فهمیدم، باز هم دیر رسیدم و باز عشق پاکم از میان دستانم پر کشید و رفت...
▫️▪️▫️
💠 حالا بیش از سه ماه از آن شب می گذرد و #انتخابات دیگری در پیش است. در این ده سال گذشته از آشوب های #خرداد88 و در این سه ماه گذشته از اغتشاشات بنزینی #آبان98 ، نمی دانم چند مَهدی مثل مَهدی من به خاک افتادند تا با خون پاک شان، نقش نحس و نجس #خائنین را از دامن کشورم پاک کنند، اما حداقل میدانم که تنها چهل روز از شهادت مردی گذشته که عشق این ملت بود.
فاصله #شهادت مظلومانه مَهدی پیش چشمانم تا داغ رفتن #حاج_قاسم، دو ماه هم نشد و همین مُهر داغ هایی که پی در پی بر پیشانی قلبم نشسته برایم بس است تا دیگر #بازی نخورم.
💠 بگذار بگویند انتخابات #تشریفات است، بگذار مدام با واژه های #جمهوریت و #اسلامیت بازی کنند و به خیال شان #مردم را در برابر #حاکمیت قرار دهند؛ انگار پس از شهادت #سردار، به راستی بیشه را خالی ز شیران دیده اند که دوباره هوایی #فتنه شده اند!
امروز وقتی می بینم #سرلیست انتخاباتی شان #مجید_انصاری همانی است که سال 88 صحنه گردان اغتشاشات بود، وقتی می بینم هنوز از تَکرار #خاتمی خط می گیرند که آن روزها و هنوز ارباب فتنه است، وقتی می بینم همچنان لقلقه زبان #رئیس_جمهور منتخب شان سلام بر خاتمی، حمله به #شورای_نگهبان و سیستم انتخابات کشور و مخالفت صریح با نصّ #رهبری است، چرا باور نکنم که دوباره آتش بیار معرکه ای دیگر شده اند و اگر کار به دست این ها باشد، باز هم باید مَهدی های زیادی را به پای فتنه های شان فدا کنیم تا #ایران باقی بماند؟
💠 هنوز دلم از درد دوری مَهدی در همه این سال ها می سوزد! هنوز از آن شبی که در پهلویم غریبانه جان داد، آتشی به جانم افتاده که آرامش ندارد! به خدا همچنان از داغ فراق حاج قاسم پَرپَر می زنم و از آن روزی که پس از شهادت سردار، #ظریف باز هم حرف از #مذاکره با #آمریکا زد، پیر شدم!
پس به خدا دیگر به این جماعت #رأی نخواهم داد، انگشت من نه از جوهر که از خون شهیدانم سرخ است و این انگشت را جز به نام #نمایندگانی که پاسدار #پایداری ایران باشند، بر برگه رأی نخواهم زد.
#پایان
#انتخابات
#آبان98
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
🔴 آمریکا در عمل و در حرف 👆
#آمریکا #اسرائیل #نژادپرستی #خشونت #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_اسرائیل #تروریسم #قاتل #خبرفوری #مسلمان #ترامپ #توییتر #اینستاگرام #فیسبوک #سانسور #تحریم #اصلاحات #منوتو #بی_بی_سی #ایران_اینترنشنال #پمپئو #مسیح_علینژاد #کشتار #آبان98 #سلیمانی #فیلتر #اعتراضات_آمریکا #تظاهرات_آمریکا #جرج_فلوید #کرونا
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از محمد عبدالهی
درست در اوج #اعتراضات_سراسری_آمریکا #اصلاحطلبها، #براندازها و #منافق ها شروع کردن به مانور روی #آبان98 (که همه میدانیم کشته ها توسط هسته های سازمان یافته آشوبها انجام شده.) هدف: کاهش شتاب #رسانه ای و جو روانی اعتراضات بزرگ #آمریکا و تسکین بخشی به اربابشان
#BLACK_LIVES_MATTER
#محمد_عبدالهی در توییتر
https://twitter.com/Abdollahy_moh3?s=09
☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از کانال روشنگری🇵🇸
🔴 آمریکا در عمل و در حرف 👆
#آمریکا #اسرائیل #نژادپرستی #خشونت #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_اسرائیل #تروریسم #قاتل #خبرفوری #مسلمان #ترامپ #توییتر #اینستاگرام #فیسبوک #سانسور #تحریم #اصلاحات #منوتو #بی_بی_سی #ایران_اینترنشنال #پمپئو #مسیح_علینژاد #کشتار #آبان98 #سلیمانی #فیلتر #اعتراضات_آمریکا #تظاهرات_آمریکا #جرج_فلوید #کرونا
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرانسه وحشی تره یا آمریکا؟
فرانسویها تظاهرات در همبستگی با جنبش ضد نژادپرستی در آمریکا راه انداختن و پلیس وحشی این کشور با گاز اشک آور به استقبال شون رفته.. 💥☄️
این مکرون همونی نیست که آبان 98 فاز دفاع از حقوق آشوبگران در ایران میگرفت؟ فاز آزادی اعتراض و حقوق بشر؟
اینجا همون کشوری نیست که لیلا حاتمی، چغولی جمهوری اسلامی رو پیشش برده بود؟ کجایی سلبریتی بیگانه پرست؟ ترانه علیدوستی و پرویز پرستویی و مهناز افشار که فیلمای فیک از خشونت پلیس ایران منتشر میکنن و ساده لوحها را تشویق میکنن جلوی پلیس چاقوکشی کنن، کجا مردن؟
#آمریکا #امیرکا_تنتفض #ترامپ #لیلاحاتمی #ترانه_علیدوستی #پرویزپرستویی #مهنازافشار #بی_بی_سی #منوتو #آبان98 #کرونا #مرگ_بر_آمریکا #DethToAmerica #حقوق_بشر #اعتراضات_آمریکا #تظاهرات_آمریکا #Martyr #Icantbreathe #US #USA #Terrorism #blacklivesmatter #Trump #georgefloyd #BBC #CNN #FOXNEWS #donaldtrump #trump #BLACK_LIVES_MATTER
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺این تک تیراندازها در آمریکا نیومدند مرغابی شکار کنند!
در کنار گوشههای تظاهرات حضور پیدا میکنند تا مردم معترض را هدف قرار بدن..
دموکراسی و حقوق بشر و حق اعتراض و آزادی آزادی تون این بود؟!🤔👆😳
#آمریکا #امیرکا_تنتفض #ترامپ #لیلاحاتمی #ترانه_علیدوستی #پرویزپرستویی #مهنازافشار #بی_بی_سی #منوتو #آبان98 #کرونا #مرگ_بر_آمریکا #DethToAmerica #حقوق_بشر #اعتراضات_آمریکا #تظاهرات_آمریکا #violence #Icantbreathe #US #USA #Terrorism #blacklivesmatter #Trump #georgefloyd #BBC #CNN #FOXNEWS #donaldtrump #trump #BLACK_LIVES_MATTER
👉 @roshangarii 🚩
🔺اگر از قاتلها دفاع میکنی
به انسان بودنت شک کن
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #دیاکو_رسول_زاده #صابر_شیخ_عبدالله #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #کردستان #تروریست #قصاص #رومینا #گروگانگیری_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⭕️ تروریستها را اعدام نکنید!
🔺 بگذارید تا آخر عمرشان هزاران بار این صحنهها را ببینند
⚫️
اسم سارق مسلح را بگذارید معترض سیاسی.. و بعد برا مظلومیتش نعره بزنید..
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #دیاکو_رسول_زاده #صابر_شیخ_عبدالله #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #کردستان #تروریست #قصاص #رومینا #گروگانگیری_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت
👉 @roshangarii 🚩
اعدام نکنید.. بوسشون کنید.. ایشالا سرقت مسلحانه بعدی قسمت خودشون بشه😉
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #دیاکو_رسول_زاده #صابر_شیخ_عبدالله #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #کردستان #تروریست #قصاص #رومینا #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت
👉 @roshangarii 🚩
❌توی اعتراضات آبان 98 بانک و پمپ بنزین آتیش میزدن
❌بعد سر زورگیری و سرقت مسلحانه از یک زن، بازداشت شدن، بقیه کاراشون لو رفته
حالا یه عده جوگیر، واسشو هشتگ میزنن "اعدام نکنید "!
زورگیری از زن و بچه تو، نفر بعدیه
یا ایها الذین آمنوا... قصاص حیات است
دوستان توی همه گروههاتون پخش کنید.. خیلیا نمیدونن قضیه چیه🙏
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #کردستان #تروریست #قصاص #رومینا #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت
👉 @roshangarii 🚩
🔺اگر امروز از زورگیری مسلحانه حمایت کردی
اگر امروز در کنار عاملان وحشت و ناامنی جامعه ایستادی
قربانی بعدی تویی
و همسر و بچه خودت
جوگیر نباشیم
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #رومینا #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
آقای #دادستان واجب تر از حکم اعدام آن سه سارق مسلح، محاکمه سلبریتی هایی ست که به صورت هماهنگ و برنامه ریزی شده با اپوزیسیون علیه امنیت ملی موج روانی می اندازند.
بارها از این جماعت تشویش اذهان عمومی و متن های مجرمانه دیده ایم ولی هیچ وقت مجرم شناخته نشده اند اگر فقط یکی از این #سلبریتی ها مجازات شود حساب به دست بقیه هم می آید
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #رومینا #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سارق مسلح یا معترض آبان 98؟!
🔺اگر امروز از زورگیری مسلحانه حمایت کردی
اگر امروز در کنار عاملان وحشت و ناامنی جامعه ایستادی
قربانی بعدی تویی
و همسر و بچه خودت
جوگیر نباشیم
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #رومینا #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
🌸💚 فرض کنید با دوستاتون پول جمع کردین، یک زندانی غیرعمد که بخاطر 50 میلیون توی زندان افتاده بود رو آزاد کردین..
چه حسی دارین؟ 😍😘 اون زندانی و خانواده اش چه حسی دارن؟💃😄
خب دیروز 2500 تا از این زندانیا آزاد شدن.. چرا کسی خوشحالی نکرد؟🤔
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #بنیاد_مستضعفان #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #زندان #زندانی #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی #انرژی_مثبت #آزادی
👉 @roshangarii 🚩
توییت آقای رئیسی درباره اعدام 3 سارق مسلح شرکت کننده در اعتراضات 98
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #مهاباد #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #رومینا #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
#بهنوش_بختیاری_متشکریم
شهامت داشتن، گاهی عین شرافت داشتن است.
گاهی باید برای اثبات شرافتت، شهامت بیان عقیدهای رو داشتی باشی! عقیدهی انسانی، نه عقده و عقیدهی اجارهای!
بهنوش بختیاری پستی رو منتشر کرد که موجب آتش گرفتن مزدورها شد.
کاری به این ندارم که حجم توهینها و تهدیدها و تماسهای سلبریتی ها موجب شد، بلافاصله پست رو پاک کنه، اما همان چند دقیقه هم اثبات شرافت و انسانیت شما بود خانوم @behnoosh_bakhtiari
بدونید که یک ملت، اقدام شما را دیدند و در حافظه تاریخی خود ثبت کردند و ارزش اقدام انسانی شما را فراموش نخواهند کرد.
#بهنوش_طباطبایی #شجاعت #اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #قصاص #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
🔺آمریکا، چند ساعت بعد از اینکه یک نفر رو با تزریق مواد کشنده، اعدام کرده برای ایران هشتگ میزنه اعدام نکنید!! یک نفر هم نپرسیده شما خودت چرا اعدام و خفه میکنی؟!😐
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #آمریکا #ترامپ #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
🔶 خیلی شهامت میخواد
وسط سلبریتی های مزدور که با هشتگ «سفیرانگلیس» تو گروه هنرمندان و پول سعودی کوک میشن،
حرف حق رو بزنی.. دمت گرم خانم شهره قمر..
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #قصاص #آمریکا #ترامپ #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #بهنوش_طباطبایی #لینداکیانی #شهره_قمر #قمر
👉 @roshangarii 🚩
@shohrehghamarofficiall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره اعدام کنیم یا نکنیم ؟!؟!
پدر رومینا رو چی ؟!
وقتی از سواد رسانهای حرف میزنیم دقیقا منظورمون چیه ؟!
حتما حتما کلیپ بالا رو ببینید و خودتون قضاوت کنید . . . .
بازیچه دست دشمن نباشیم ❌
مراقب حربه های دشمن باشیم ❌ ❌ ❌
التماس تعقل . . . . . . . . . . .
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #قصاص #آمریکا #ترامپ #سرقت_مسلحانه #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #بهنوش_طباطبایی #لینداکیانی #آخوند #ملا #روحانی
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توقف اجرای حکم #اعدام سه متهم #اغتشاشات_آبان؛ پرونده دوباره بررسی میشود
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #آمریکا #ترامپ #سرقت_مسلحانه #محسن_چاوشی #حامدبهداد #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #انسانیت #شهاب_حسینی #لینداکیانی #طنازطباطبایی
👉 @roshangarii 🚩
🔶 قوه قضاییه سواد رسانه ای ندارد..
تاسف برای تذبذب رای .. برای وارد کردن هزینه بر نظام.. فشار بر نیروهای انقلابی.. و التهاب بر مردم
#اعدام #قصاص_کنید #اعدام_نکنید #قاتل #سلبریتی #بازیگران #هنرپیشه #هنرمندان #حاشیه #طنز #رئیسی #قوه_قضاییه #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #تروریست #قصاص #آمریکا #ترامپ #سرقت_مسلحانه #مهنازافشار #معترضین98 #آبان98 #قصاص_حیات_است #اغتشاشات_آبان #رهبر #مجلس #قالیباف #سوادرسانه #جنگ_رسانه
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹شکوه حضور مردم غیور یزد در اعتراض به حضور حامیان شهادت سردار سلیمانی، وزارت خارجه را به واکنش واداشت. نماینده وزارت امور خارجه، هدف از این سفر را صرفا تفریحی دانست و افزود وزارت امور خارجه در این سفر نقشی ندارد.
#جاسوس_انگلیسی
#سفیر_نفوذ #انگلیس #بریتانیا #روباه_پیر #ملکه #نفوذ #سفیر #جاسوس #آبان98 #یزد #سفر #اغتشاشات #ایران #مطالبه_گری #مسئولین #استاندار #شفافیت #ایزیلایف #رابرت_مک_ایر
👉 @roshangarii 🚩