eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
13.5هزار ویدیو
70 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #دروغ‌ های مکرر #منبع_آگاه #رویترز درباره #ایران و #عراق.. از آمار کشته های #اغتشاشات تا روزی 50 خبر دروغ درباره #اقتصاد ایران چه جنگی چه همهمه ای علیه ایران و مقاومت جریان داره.. 👉 @roshangarii 🌹
✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔺 ! این داستان.. اعدام در تاریخ و امروز ❌حک شدن تصویر اعدام شورشیان روی کتیبه های بیستون... برای ماندن همیشگی در تاریخ! واکنش روغنفکران: اوه مای گاد! عظمت هخامنشیان رو می بینی؟ 😐 ❌ خبر اعدام شورشیان مسلح در جمهوری اسلامی: واکنش روغنفکران: اعدام کلا بده! مرگ بر اعدام!😐 (البته اگه کسی به من بگه بالا چشت ابروئه و تو رانندگی حتی از من جلو بزنه! روزی هزار بار تیرباران بشه کمه)!😐 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحریک خانواده امیرحسین مرادی توسط رسانه‌های خارجی‌ ‌ این ویدئو بخشی از اظهارات وکیل  به‌دنبال انتشار خبر خودکشی پدر او است که بی‌بی‌سی فارسی آن را منتشر کرده.‌ ‌. 🔹طبق گفته او طی این مدت فشار زیادی بر خانواده مرادی بوده است به این ترتیب که تماس‌هایی خارج از کشور داشتند که بیایید با برنامه ما مصاحبه کنید و اگر در خصوص پرونده پسرتان بیش از این سکوت کنید، او نیز اعدام خواهد شد.‌‌ ‌. 🔸او‌ می گوید تماس یک نفر از خارج از کشور، و هراس انداختن در دل خانواده ها باعث خودکشی پدر شده است . 🔹فرد تماس گیرنده به دروغ می گوید فرزند شما در صف اعدام است و اگر با من مصاحبه نکنید سرنوشت مشابهی در انتظارش است. ‌ مرادی یکی از متهمین حوادث ۹۸ است که پرونده‌اش برای بررسی مجدد به یکی از شعب دیوان عالی کشور ارجاع شد. ۹۸ 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹شکوه حضور مردم غیور یزد در اعتراض به حضور حامیان شهادت سردار سلیمانی، وزارت خارجه را به واکنش واداشت. نماینده وزارت امور خارجه، هدف از این سفر را صرفا تفریحی دانست و افزود وزارت امور خارجه در این سفر نقشی ندارد. 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ یگان ویژه در اصفهان چگونه با مردم برخورد کرد؟ مأموران یگان ویژه پلیس با حضور میان جمعیت معترض و صحبت کردن، از آنها خواستند با توجه به حضور افراد فرصت‌طلب، محل را ترک کنند. ‌ سعه‌صدر مأموران یگان ویژه حتی تا زمانی ادامه داشت که تعدادی اقدام به سنگ‌پرانی به سمت مأموران یگان ویژه کردند. ------- کانال روشنگری را به دوستان خود معرفی کنید👇👇 👉 eitaa.com/roshangarii 🚩
‏بیش از یکسال توی خیابونهای پاریس و شهرهای دیگه تجمع اعتراضی داشتن چندین کشته و کور و قطع عضو و مجروح داشتن و هزاران نفرشون بازداشت شدند کسی در دنیا ازشون حمایت کرد؟! رسانه ای 24 ساعته بهشون پرداخت و بنزین روی آتش اعتراضات ریخت؟! کسی بیانیه داد؟! نه، چون فرانسه از خودشون بود •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
🔥پیام جدید آمریکا به ایران 🔻شنیده شده که چند روز پیش آمریکا از طریق عمان به پیام می دهد که اگر می خواهید در ایران تمام شود را امضا و مذاکره در مورد موشک را آغاز کنید! 🔸پ.ن:اغتشاشگران، ماموریت دارند ایران را به آتش و خون بکشند تا زمستان غرب گرم شود! 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانواده کشته‌شدگان آشوب‌های سال ۹۸ چطور بازیچه مسیح علینژاد شدند ببینید این میمون چطور به اونا یاد میده، بازی کنن، چه جملاتی بگن، چطوری خودشونو ناراحت جلوه بدن و.. و بعد اونا را بعنوان رزومه ش بفرسته به سیا و دلار تیغ بزنه 👆 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقای خفتگیر گردن بند‌تون رو بخشیدید؟ : نه نبخشیدم ، این یه چیزیه که مربوط به اجتماعست مربوط به من نیست، این آسیب اجتماعیه ، اونایی که وحشیانه با قمه میان سرقت میکنن شما حسابشو کن چقدر آرامش رو از ما میگیره به قول استاد ٱدم باید شرافت انسانی داشته باشه » •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
🔻 فیلتر میکنه نه تنها اشکالی نداره بلکه میشه مدیریت صحیح و خارق العاده بحران های امنیتی 🔹 ولی فیلتر میکنه میشه دیکتاتوری، سرکوب،نبودی و هزارتا اراجیف دیگه. و ایران نباید فیلتر کنه چون میخوابه! اغتشاشات هم بخوابه دلارها دیگه بهشون داده نمیشه و باید درب لجن خونه اشون رو تخته کنند. به همین وقاحت و بیشرفی •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعلام کرد: مریم و منافقین رهبر اغتشاشات اخیر هستند خودشونو جر دادن رجوی؟! 😐💩 روز گذشته گروهک تروریستی منافقین کنفرانسی با حضور برخی از نمایندگان و مسئولین سابق دولت آمریکا برگزار کرد که در آن گری لاک وزیر سابق بازرگانی آمریکا در سخنانی پرده از ماهیت اخیر برداشت گری لاک و سایر سخنران های این کنفرانس از قبیل لیندا چاوز مدیر پیشین روابط عمومی کاخ سفید و مایک وزیر خارجه سابق آمریکا در سخنانشان تاکید کردند که اغتشاشات اخیر ایران به رهبری گروهک تروریستی منافقین صورت گرفته است 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 منشا این همه از کجاست؟! چه شد که بخشی از جامعه، به چنان قساوت و بیرحمی رسید که در ۴۰۱ به تکه تکه کردن و آتش زدن هموطن و حافظان امنیت خود رسید؟! فقط به برخی از پرفروش ترین و معروفترین های دهه اخیر نگاه کنید 👆 متن کامل در: http://fna.ir/1sg6wf ☑️ @abdollahy_moh
39.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این کلیپ خیلی جالبه. لطفا همگی پخش کنید👆 🔥 منشا این همه از کجاست؟! چه شد که بخشی از جامعه، به چنان قساوت و بیرحمی رسید که در ۴۰۱ به تکه تکه کردن و آتش زدن هموطن و حافظان امنیت خود رسید؟! ببینید سینما چه بر سر مغزهای جوانان ما آورده👆 فقط به برخی از پرفروش ترین و معروفترین های دهه اخیر نگاه کنید 👆 👉 @roshangarii 🚩
همسر به دلیل همراهی با و تحریک به در برهه ۲۴ تا ۲۶ آبان و همچنین ۱۴ تا ۱۶ آذر، با حکم قضایی بوده است. با این حال او با یک اقدام غیرقانونی ممنوع الخروجی خود را رفع کرده و به همین دلیل وارد پرواز امروز به شده بود. امّا با اطلاع متولیان امر، قبل از خروج وی از کشور، با حکم قضایی و مصوبه کشور از سفر او به دوبی ممانعت شده است. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 محتوای کلیپ مناسب نیست!! 🔶 بشنوید سخنان ﷼دردناک خانمی که از فرقه ی و آنها از قبیل ارتباط با و و فرارکرده به همراه دخترش پارکهای پناه آورده در مورد فرقه ضاله و حاضر در ، همچنین این تفکر در بین نیاز به آشنایی و نسبت به این وجود دارد. ! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii
▪️‏از شهریور ۱۴۰۰ تا شهریور ۱۴۰۱، دو هزار تومان به قیمت اضافه شد اما با آغاز و امتداد آن با جنگ ارزی، نمودار ارز شیب تند گرفت. اتاق فرمان و یک جا است و هدف آن، انتقام از زندگی مردمی است که هیزم آتش ویرانی‌طلبی و از نشدند. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👁️📽️ فحاشی براندازان به زینب موسوی 👈🏻 این‌ها به خودشان هم رحم نمی‌کنند! کمدینی است که در‌ ایام به دلیل همراهی با این جریان و تولید محتوایی تحریک آمیز بازداشت و به حبس محکوم شده بود، و سپس با عفو پدرانه مقام معظم رهبری تبرئه شد. او در حال برنامه ریزی برای تور اجرای خود در خارج از کشور است که با فحاشی عناصر مواجه شده. او با انتشار ویدیویی از افرادی که در سال گذشته از آنان حمایت کرده بود پرسید: مگر نمی‌گفتید زندگی؟ حالا چرا به خاطر و اسم مذهبی ام به من فحاشی می‌کنید. 💔 یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 💔 👉 @roshangarii 🚩