eitaa logo
هیئت کجا برویم ؟ مراسمات صبح (‌ ویژه مشهد مقدس )
1.3هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
57 ویدیو
0 فایل
«اللّهُمَّ الْعَنْ أبَا الشُّرُورِ وَ أتْباعَهُ، فِی کُلِّ لَحْظَةٍ مِنَ الأزَلِ إلَی الأبَدِ، بِعَدَدِ ما أحاطَ بِهِ عِلْمُکَ» ¤آیدی ارسال ادرس جلسات https://eitaa.com/KHAKSARI ¤
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ ، وَأَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ ، فَبَعَثَكَ اللّٰهُ فِي الشُّهَداءِ ، وَجَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْواحِ السُّعَداءِ ، وَأَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَها مَنْزِلاً ، وَأَفْضَلَها غُرَفاً ، وَرَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ ، وَحَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً🔸 "بی تو برگشتن به خیمه ای برادر مشکل است.‌‌.." غزلی از علیرضاخاکساری با نفس گرم حاج منصور ارضی روز تاسوعا ۱۴۰۳ https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
هدایت شده از علیرضا خاکساری
🔸اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَعَلی رُوحِکِ وَبَدَنِکِ🔸 در غم هجر پدر کاری به جز شیون نداشت اشک فرزند شهید اینقدر خندیدن نداشت وارث درد هزار و نهصد و پنجاه زخم جای سالم یک سر سوزن به روی تن نداشت عاشقی می گفت روضه با کنایه بهتر است گفتمش دیگر گل پژمرده ای چیدن نداشت درد او زخم زبان ها بود زخم پا نبود پای خود را میکشید آری ولی گفتن نداشت دختری که هیچ کس از گل به او کمتر نگفت از سنان و حرمله تاب لگد خوردن نداشت با همان غیظی که اکبر را زدند او را زدند وای من اما رقیه بر تنش جوشن نداشت شمر می زد تازیانه زجر می زد کعب نی دختری مثل رقیه این همه دشمن نداشت کاش می شد تا بپوشاند سرش را از عمو گیسوان سوخته در شعله ها دیدن نداشت بارها با روسری اش اشک از چشمش گرفت دستمال اشک دختربچه دزدیدن نداشت بعد از ان که سینه ریز اش را به غارت برد شمر زینتی غیر از غل و زنجیر بر گردن نداشت تازیانه بود قوتش هر چهل منزل ولی بی پناهی را سر بازار اوردن نداشت آن که زد بر گوشواره های او چوب حراج کینه خیلی داشت اما عاطفه اصلا نداشت مجلس ختم سه ساله جای رقصیدن نبود حیف شهر شام کاری غیر رقصیدن نداشت **** با نگاه معجزه ویرانه را آباد کرد بی وجود او خرابه طالعی روشن نداشت (ع) (ع) https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
هدایت شده از علیرضا خاکساری
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبّ الْعَالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ🔸 پر از شراره ی غم ! جز دلی کباب نداری میان سینه ی خود غیر اضطراب نداری نه مسلمی نه بریری نه عابسی نه زهیری مدافع حرم پای در رکاب نداری دم ورودی باب الرضا رسیدم و گفتم تویی غریب که جز گنبدی خراب نداری تو شرح ماوقع کوچه نانوشته بگویی تویی پیمبر روضه فقط کتاب نداری مخواه روضه چنان راز سر به مهر بماند بگو به کوچه چه دیدی ؟ چرا جواب نداری؟ مغیره رفته به منبر ؛ مرو به مسجد جدت اگر تحمل سبّ ابوتراب نداری تو هم شبیه حسینت عزیز فاطمه هستی عزیز فاطمه هستی ولی رباب نداری برای اینکه همیشه به سوگ تو بنشیند عیال مرثیه خوان زیر آفتاب نداری کنار نهر نکردند قصد نحر گلویت نگاه منتظری جانب سراب نداری اگر چه طشت پر از پاره پاره های جگر شد ولی کنار سرت جامی از شراب نداری هزار مرتبه شکر خدا که مثل اسیران سه ساله دخترکی بسته بر طناب داری https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
هدایت شده از علیرضا خاکساری
25.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کاش عزرائیل جانم را بگیرد در روضه های حضرت باب الحوائج 🔸شعرخوانی و ذکر مصیبت نازدانه ی اباعبدالله شام شهادت حضرت رقیه(س) حرم مطهر رضوی (ع)
🔸قالَ الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشق 🔸 غزلی که متولد شب های دلتنگی ست ... هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸اللّٰهُمَّ إِنِّى أَشْهَدُ أَنَّهُ وَ لِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ، وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ، الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ، أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ، وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَاجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ، وَقَائِداً مِنَ الْقَادَةِ، وَذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ🔸 هر خیمه هر حصن حصین را دوست دارم مرثیه خوانی وزین را دوست دارم سینه زنان نکته بین را دوست دارم اشک بصیرت آفرین را دوست دارم کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست این راهپیمایی نشان عزت ماست "هیهات من الذله "مخصوص همینجاست دم پاره های آتشین را دوست دارم من از نجف تا کربلا هر دم بگویم سینه سپر کرده سپس محکم بگویم می آیم اصلا به همه عالم بگویم نسل امیرالمومنین را دوست دارم دستان او "رحمان" و چشمانش "رحیم" است "و یطعمون…" یعنی آقایم کریم است این راه مصداق صراط المستقیم است تفسیر آیات مبین را دوست دارم شرمنده ام از محضرش، رویم سیاه است این دل فقط تنها به فکر سرپناه است زخم نشسته به کف پایم گواه است هر درد را نه درد دین را دوست دارم چشمم به تربت آشنا باشد همیشه در منظرم تنها خدا باشد همیشه مُهرم که مُهر کربلا باشد همیشه زخم نشسته بر جبین را دوست دارم در هیئتي پای پیاده بی اراده موکب موکب مست گشتم بین جاده چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده این روز های دلنشین را دوست دارم از زندگی از مال دنیا دل بریدم با گوش جان هل من معینش را شنیدم با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم این اعتقاد و این یقین را دوست دارم دلبسته ی این آستان دیر و کنشت است از قیمت این خاک شاعر کم نوشته ست من شک ندارم کربلا فوق بهشت است هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم باب الحوائج ؛ مادرش ما را فراخواند ما را به زیر سایه ی گنبد طلا خواند سینه زنان دستِ سقا را جدا خواند من دعوت ام البنین را دوست دارم تحریر ملاباسم از ماتم خبر داد به روضه های شیعه سوز بیشتر داد با "شیعتی مهما شربتم …"نوحه سر داد از کودکی ام این طنین را دوست دارم قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم از آب و خاک کربلا باشد سرشتم با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم من کربلای اربعین را دوست دارم وقتی که من جان میدهم آقا می آید؟ خیلی به او بد کرده ام اما می آید ؟ من التماسش کرده ام آیا می اید ؟ آن لحظه های واپسین را دوست دارم مدح بدون روضه معنایی ندارد این شعر بی مرثیه زیبایی ندارد چشم بدون گریه کارآیی ندارد چشمان با گریه عجین را دوست دارم دنیای غم دریای غصه کوه دردم حالا که میل روضه ی مکشوف کردم باید که از گودال زنده برنگردم تصمیم های اینچنین را دوست دارم یاربّ و یاربّ در ته گودال میگفت با صورتی خونین ، لبی پامال میگفت در عشق بازی با خدا خوشحال میگفت: این نیزه های در کمین را دوست دارم **** گودال را از لوث نیزه پاک کردند یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند آخر دهاتی ها تنش را خاک کردند پس مردم روستانشین را دوست دارم https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ🔸 یک اربعین مشتاق دیدارم می آیم ای سایه ی سر ! ای کس و کارم ! می آیم با جان و دل غم را خریدارم می آیم باعزت و با آبرو دارم می آیم بعد از علمدارت علمدار است زینب شکر خدا پیروز پیکار است زینب کی شِکوه از زندان و فکر خانه کردم؟ کی التماس از مردم بیگانه کردم ؟ با خطبه ام جنگی جوانمردانه کردم کاری که من با زاده ی مرجانه کردم تاریخ در عمرش به چشم خود ندیده آغوش واکن فاتح میدان رسیده عشق تو را به عالم و آدم ندادم در راه تو از هستی خود کم ندادم اذن تعرض را به نامحرم ندادم چادر نه خاک چادرم را هم ندادم کی زینب آزاده ذلّت می پذیرد؟ مادر نزائیده کسی معجر بگیرد ای روشنای هر شبم ای ماه زینب غیر از تو پایانی ندارد راه زینب شد شهر شام و کوفه جولانگاه زینب ای وای اگر آخر بگیرد آه زینب راه نجاتی بعد از آن باقی نماند روی زمین شمر و سنان باقی نماند در دست بسته همت بسیار من بود شکر خدا این پای خسته یار من بود سرّی میان اشک معنادار من بود محشر به پا کردن مکرر کار من بود مصداق ناب نسخه پیچیدن همین است من در رگ ام خون امیرالمومنین  است از جذر و مد چشم دریایم بگویم از پایداری قدم هایم بگویم از لحن تند و تیز غوغایم بگویم از "ما رأیت الا جمیلا " یم بگویم از منبرم آل ابوسفیان خطر کرد یک جمله ی من شام را زیر و زبر کرد خواهر فقط دنبال انجام وظیفه ست با دست بسته دشمنانت را حریف است من سربلندم منکرت خار و خفیف است دشمن غلط پنداشته زینب ضعیف است من نور چشم احمد مختار هستم از وارثان حیدر کرار هستم حالا پس از یک اربعین اینجا رسیدم گیسو پریشان اینچنین اینجا رسیدم دلواپس و زار و  غمین اینجا رسیدم با روضه های آتشین اینجا رسیدم برخیز  تا که روی نیلی را ببینی برخیز تا که جای سیلی را ببینی در زیر بار کعب نی ها پر شکسته از  لطف چوب سخت محمل سر شکسته این دل شبیه پهلوی مادر شکسته مانند زهرا بازوی خواهر شکسته باور نداری ردّ چکمه بر جبین است؟ عاقبت هر که سپر باشد همین است در قاب چشمان ترم ای دال گودال دارد تداعی میشود جنجال گودال حال دلم آشفته تر از حال گودال با سم مرکب ها شدی پامال گودال باور نمیکردم که روزی مهربانم! پایین پایت فاتحه باید بخوانم بار رسالت را به دوش خود کشیدم با جان و دل درد اسارت را خریدم منزل به منزل غارت خلخال دیدم پای برهنه در بیابان ها دویدم ما را فقط با اذیت و آزار بردند آخر میان کوچه و بازار بردند طاقت نداری روضه ای سنگین بخوانم از هدیه ای در دامن خورجین بخوانم از بزم مِی از سفره ای رنگین بخوانم از فکر شوم دشمن بی دین بخوانم آورده ام با خود تمام غصه ها را باغیرتم ! شهری تماشا کرد ما را دیگر شمار غصه هایم بی حساب است از این همه رنج و مصیبت دل کباب است در عمر خود یکبار زینب بی جواب است می پرسی از طفلت اگر کنج خرابه ست از فرط درد و داغ و غم آکنده هستم با دست خالی آمدم شرمنده هستم
🔸اللّٰهُمَّ إِنِّى أَشْهَدُ أَنَّهُ وَ لِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ، وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ، الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ، أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ، وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَاجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ، وَقَائِداً مِنَ الْقَادَةِ، وَذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ🔸 هر خیمه هر حصن حصین را دوست دارم مرثیه خوانی وزین را دوست دارم سینه زنان نکته بین را دوست دارم اشک بصیرت آفرین را دوست دارم کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست این راهپیمایی نشان عزت ماست "هیهات من الذله "مخصوص همینجاست دم پاره های آتشین را دوست دارم من از نجف تا کربلا هر دم بگویم سینه سپر کرده سپس محکم بگویم می آیم اصلا به همه عالم بگویم نسل امیرالمومنین را دوست دارم دستان او "رحمان" و چشمانش "رحیم" است "و یطعمون…" یعنی آقایم کریم است این راه مصداق صراط المستقیم است تفسیر آیات مبین را دوست دارم شرمنده ام از محضرش، رویم سیاه است این دل فقط تنها به فکر سرپناه است زخم نشسته به کف پایم گواه است هر درد را نه درد دین را دوست دارم چشمم به تربت آشنا باشد همیشه در منظرم تنها خدا باشد همیشه مُهرم که مُهر کربلا باشد همیشه زخم نشسته بر جبین را دوست دارم در هیئتي پای پیاده بی اراده موکب موکب مست گشتم بین جاده چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده این روز های دلنشین را دوست دارم از زندگی از مال دنیا دل بریدم با گوش جان هل من معینش را شنیدم با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم این اعتقاد و این یقین را دوست دارم دلبسته ی این آستان دیر و کنشت است از قیمت این خاک شاعر کم نوشته ست من شک ندارم کربلا فوق بهشت است هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم باب الحوائج ؛ مادرش ما را فراخواند ما را به زیر سایه ی گنبد طلا خواند سینه زنان دستِ سقا را جدا خواند من دعوت ام البنین را دوست دارم تحریر ملاباسم از ماتم خبر داد به روضه های شیعه سوز بیشتر داد با "شیعتی مهما شربتم …"نوحه سر داد از کودکی ام این طنین را دوست دارم قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم از آب و خاک کربلا باشد سرشتم با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم من کربلای اربعین را دوست دارم وقتی که من جان میدهم آقا می آید؟ خیلی به او بد کرده ام اما می آید ؟ من التماسش کرده ام آیا می اید ؟ آن لحظه های واپسین را دوست دارم مدح بدون روضه معنایی ندارد این شعر بی مرثیه زیبایی ندارد چشم بدون گریه کارآیی ندارد چشمان با گریه عجین را دوست دارم دنیای غم دریای غصه کوه دردم حالا که میل روضه ی مکشوف کردم باید که از گودال زنده برنگردم تصمیم های اینچنین را دوست دارم یاربّ و یاربّ در ته گودال میگفت با صورتی خونین ، لبی پامال میگفت در عشق بازی با خدا خوشحال میگفت: این نیزه های در کمین را دوست دارم **** گودال را از لوث نیزه پاک کردند یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند آخر دهاتی ها تنش را خاک کردند پس مردم روستانشین را دوست دارم
🔸قالَ الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشق 🔸 غزلی که متولد شب های دلتنگی ست ... هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند
هدایت شده از علیرضا خاکساری
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الزَّاهِدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْعابِدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ السَّيِّدُ الرَّشِيدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهِيدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ؛🔸 میان روضه جاری می شود تا بر زبان زندان تداعی می شود در ذهن هر مرثیه خوان زندان شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان پر پرواز اگر از کار اُفتد لاجرم دارد برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان خجالت می کشد حتی غل و زنجیر حق دارد اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان معطر میشود از عطر قرآن ؛ بیم از این دارم که بردارد برای قاری خود خیزران زندان تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد خدا را شکر باید کرد دارد سایه بان زندان ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند وجود حضرتش را از میان واژگان زندان برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود مهیا شد کنار خانه ی شمر و سنان زندان https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
هدایت شده از علیرضا خاکساری
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلَمَ الدِّينِ وَ التُّقَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَائِبَ الْأَوْصِيَاءِ السَّابِقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَعْدِنَ الْوَحْيِ الْمُبِينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقِينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ عِلْمِ الْمُرْسَلِينَ🔸 دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم طواف کوی تو قسمت نشد ، بد آوردیم بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم به تربت تو قسم کاظمین ما اینجاست شروع یک سفر ناب کربلا اینجاست گهی به شوق شب کاظمین در سفریم گهی به پنجره فولاد عرض دل ببریم میان این دو حرم از نخست در به دریم اسیر و خانه به دوش شما پدر- پسریم رعیت ات شده ایم و جهان رعیت ماست غلامی پسرت افتخار و عزت ماست دو عالم است گدای تو یا اباالسلطان گدای دست رضای تو یااباالسلطان در انتظار عطای تو یا اباالسلطان نشسته ایم به پای تو یا اباالسلطان فقیر تو چه غنی شد به عرض یک هفته کرامت و کرم تو به مادرت رفته صبیه هات دعاگوی نسل سلمان اند نواده هات همه صاحبان ایران اند همان قبیله که دروازه های قرآن اند تمام خلق سر سفره ی تو مهمان اند هر آنچه هست ز الطاف دخترت داریم به خانواده ی تو ما همه بدهکاریم بلندمرتبه ، پیروز ، سرفراز تویی شکوه پرچم در حال اهتزاز تویی اسیر بند ، ولی تشنه ی نماز تویی کریم زاده ی از خلق بی نیاز تویی به خاطر تو زمین جان تازه میگیرد به احترام تو باران اجازه میگیرد چقدر اهل گذشتی چقدر آقایی چه قدر مثل رسول خدا شکیبایی حسینی و حسنی و علی و زهرایی چه خوب حضرت باب الحوائج مایی   به زیر سایه ی تو رو به دیگران نزنیم کنار سفره ی تو حرف آب و نان نزنیم اگر تو صید کنی آرزویمان قفس است اسیر دام تو با جبرئیل هم نفس است بدون مرحمتت زندگی ما عبث است  نگاه لطف تو یا کاظم الائمه بس است محبت به تو مرز میان خوب و بدی ست مطیع امر تو بودن سعادت ابدی ست قسم به حضرت زهرا نگاه کن ما را نگاه کرده و پاک از گناه کن ما را هر آینه بری از اشتباه کن ما را بیا و راه بلد رو به راه ما را ببین که ما و معاصی مان دچار همیم نظر نما همگی "بشر حافی" تو شویم رسیده پیک اجل گوئیا سر آورده خبر ولی خبری گریه آور آورده  ببین فراق چه بر روز دختر آورده غم تو گریه ی معصومه را در آورده چقدر درد و مصیبت به جانش افتاده ببین به عالم و آدم جواب رد داده  قد رشید تو را بار غصه خم کرده شبیه چشم ترت بازویت ورم کرده چقدر مرد نگهبان به تو ستم کرده به زیر سلسه پای تو را قلم کرده شکنجه دادن تو روزی یهود شده تمام دور و بر گردنت کبود شده در آسمان نگاهت شراره حد میزد به سینه ی تو چرا مرگ دست رد میزد؟ چقدر "سندی" ملعون تو را لگد میزد به مادر و پدرت حرف های بد میزد به رنگ لاله شدی و ز غصه پژمردی شبیه مادر خود فاطمه کتک خوردی شبیه مادر خود فاطمه پرت زخم است شبیه مادر خود فاطمه سرت زخم است ز بی حیایی شلاق پیکرت زخم است و پلک خسته ی هر دیده ی ترت زخم است دم غروب نشستی خدا خدا کردی همیشه روزه ی خود را به گریه وا کردی   اگرچه درد و غم و غربتی کهن داری اگرچه غصه ی دوری از وطن داری به روی شانه ی خود کوهی از محن داری و از شکنجه ی دشمن نشان به تن داری سرت به نیزه تماشا نشد ولی آقا سر عبای تو دعوا نشد ولی آقا به روی سینه ی تو چکمه ی شرور نرفت و در دهان تو سر نیزه ای به زور نرفت میان راه سرت داخل تنور نرفت بدون پوشیه طفلت دیار دور نرفت نگاه اهل و عیال تو قحط آب ندید چه خوب فاطمه ات مجلس شراب ندید https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
هدایت شده از علیرضا خاکساری
🔸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ، وَصَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْيارِ، وَعَيْبَةِ الْأَنْوارِ، وَوارِثِ السَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْحِكَمِ وَالْآثارِ، الَّذِي كانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاسْتِغْفارِ، حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ، وَالدُمُوعِ الْغَزِيرَةِ، وَالْمُناجاةِ الْكَثِيرَةِ...🔸 پیشکش حضرت باب الحوائج قصد سفر کردم که باشد مقصدم مشهد عمری کبوتروار جلد مشهدم مشهد امیدوارانه همیشه پر زدم مشهد هربار بعد از کاظمینش آمدم مشهد باب الحوائج خیرخواهانه دعایم کرد موسی بن جعفر استان بوس رضایم کرد دل های مشتاقان همیشه ارزومندش در محشر فردا همه محتاج لبخندش او نیست در بند کسی ؛ دنیاست در بندش اولاد من قربان این بابا و فرزندش عمری بدهکارم بدهکار رضاجانش شد بهترین سلطان عالم طفل دامانش سلطان هوای رعیت اش را بیشتر دارد ارباب از حال دل نوکر خبر دارد هرقدر که مهر و محبت این پسر دارد این رافت اش را یادگاری از پدر دارد شمسی که خود می پرورد شمس الشموس این است در چشم خاص و عام " زین المجتهدین "  است موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود گنجینه ی جمع کمالات پیمبر بود او پنجمین ذریه ی زهرای اطهر بود جانم به معصومی که خود معصومه پرور بود مانند او اولاد او با ابرو هستند سادات ایران بیشتر از نسل او هستند از نسل زهرا از تبار " هاشم" اش خواندند گاهی " وفیّ"  گفتند و گاهی " قائم " اش خواندند اهل ادب اهل تدبر عالمش خواندند میدانی اصلا از چه بابت کاظمش خواندند ؟ عمری به روی غیظ کردن بست چشم اش را حتی ندیده دشمن او نیز خشم اش را دارد نسیم مهرورزی عطر خوشبویش تنها تبسم می چکد از روی دلجویش سنی و شیعه گوید از اخلاق نیکویش هدیه فرستاده برای شخص بدگویش در هر قنوت خویش مردم را دعا می کرد با جمع بدگویان خود اینگونه تا می کرد او با زبان حق در این عالم تکلم کرد حتی به روی دشمن خود هم تبسم کرد عمری به هر درمانده ای مولا ترحم کرد در پیشگاهش بشر حافی دست و پا گم کرد این دستگیری ها به یمن التفاتش بود احیای دل ها هم یکی از معجزاتش بود همراه علم و منطق و برهان امامت کرد بی مزد و منت بارها قصد هدایت کرد جای پدر از منظر اسلام صحبت کرد از پاسخ او بوحنیفه نیز حیرت کرد در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود از خردسالی نیز حلال مسائل بود من خرج مدحش میکنم ابیات موزون را وقف وجودش میکنم طبع دگرگون را کی چشم پوشی میکنم اینگونه مضمون را؟ باید که یاداور شوم اقرار هارون را جز او کسی آیینه ی موسی بن عمران نیست میراث دار دانش جمع رسولان نیست همچون پدر بر روی منبر درس دین می گفت با لحن زیبای امیرالمومنین می گفت تفسیری از فحوای آیات مبین می گفت شیخ الائمه مدح او را این چنین می گفت : قطعا رحیم است و علیم است و حکیم است او مانند اجدادش کریم بن کریم است او افسوس اسیر دست جمعی بی مروت شد عمری از این زندان به آن زندان...اذیت شد سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد در هر سیه چالی مکرر هتک حرمت شد شلاق زندان بان او خیلی به او بد کرد لعنت به سندی ؛ سندی بن شاهک نامرد هردفعه که راهی زندان بلا می شد از دخترش معصومه با حسرت جدا می شد در دخمه ای با درد غربت آشنا می شد ‌ از بی کسی هر روز دلتنگ رضا می شد آزرده از تنهایی و رنج مصائب بود شب تا سحر هم صحبتش تنها مسیب بود یک عده با نامهربانی خسته اش کردند با ضربه های ناگهانی خسته اش کردند با چوب های خیزرانی خسته اش کردند با ناسزا و بددهانی خسته اش کردند هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو می کرد بین قنوتش مرگ خود را آرزو می کرد مانند زهرا مادر خود درد پهلو داشت عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت در صورت نیلی خود زخمی به ابرو داشت مرثیه در لفافه میگویم؛ دو زانو داشت ساق شکسته در غل و زنجیر تا می‌خورد سیلی شبیه مادر خود بی هوا می خورد با اینکه رد سلسله بر پیکرش دارد شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد الحمدلله جای امنی دخترش دارد معصومه اش با چشم تر راهی زندان نیست در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست https://eitaa.com/khaksari_alireza1001