#حافطه_تاریخی_حوزه/۱
براى مرجعيّت در فتوى و تقليد، ملكهاى بالاتر از ملكه عدالت لازم است!
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
🔸عرض شد كه مرحوم آية الله آقا سيّد أبو الحسن إصفهانى، اعتراض داشتند به كلام مرحوم آية الله آقا سيّد محمّد كاظم يزدى در «عُروَةُ الوُثقَى» كه فرمودهاند: در مجتهد علاوه بر عدالت، طبق مفاد حديث وارد در «تفسير منسوب به حضرت إمام عسكرىّ عليه السّلام» شرط است كه: أنْ لا يَكونَ مُقْبِلا عَلَى الدُّنْيا وَ طالِبًا لَها، مُكِبًّا عَلَيْها، مُجِدًّا فى تَحْصيلِها.
يعنى بايد شخص فقيه علاوه بر عدالت، اين صفات را هم دارا باشد.
مرحوم آقا سيّد أبو الحسن اعتراض كرده بودند به اينكه: اگر طلب دنيا بر وجه محرّم باشد، خود موجب فسق است و منافات با عدالت دارد. بنابراين، اعتبار عدالت مُغنى است از اعتبار اين صفات؛ و اگر هم بر وجه محرّم نباشد، مانع از جواز تقليد نيست؛ و صفات مذكوره در خبر، عبارةٌ اخراى عدالتند.
و ليكن بايد گفت: در اين كلام مرحوم آقا سيّد أبو الحسن إشكال است؛ زيرا روايت بظاهرها دلالت ميكند بر اينكه: لازم است در مُفتى ملكۀ صالحهاى باشد كه نگذارد بر دنيا إقبال كند؛ و آن ملكه پيوسته او را مطيع أمر مولاى خود قرار بدهد؛ و در باطن داراى يك فكر و انگيزۀ إلهى بوده باشد كه وجهة او را از عالم غرور بگرداند، و بسوى عالم باقى متوجّه كند؛ و قلبش به آنطرف گرايش پيدا نمايد. نه مجرّد ملكهاى كه بواسطۀ آن إنسان فقط از حرام در خارج اجتناب كند، گرچه آن درجه از سلامت باطنيّه در او محقّق نباشد. و بين اين دو مطلبى كه عرض شد بَوْنٌ بَعيدٌ.
عدالت، ملكۀ اجتناب از محرّم است، و بدون وصول به درجۀ تقواى قلبى و صفاى باطنى، براى إنسان مجوّز تقليد نيست.
آن ملكهاى كه حصولش براى مفتى مجوّز تقليد از اوست، آن صفاى باطن و نورانيّت قلب است كه بواسطۀ آن أصلًا توجّه بدنيا ندارد؛ محبّت رياست ندارد؛ در أثر زياد شدن شاگردان و كم شدن آنها براى او هيچ تفاوت حاصل نمىشود؛ رسالة او را چاپ بكنند يا نكنند بهيچ وجه من الوجوه براى او فرقى نمىكند؛ و إلّا اگر ذرّهاى تفاوت داشته باشد- و لو اينكه در ظاهر گناه نمىكند، روزه ميگيرد، دروغ نمىگويد، و از محرّمات اجتناب مىكند و ملكهاش را هم دارد و تصنّعاً هم اين كارها را نمىكند وليكن صفاى ضمير بطورى نيست كه قلبش بدنيا متوجّه نباشد؛ بلكه بعضى از اين كارها را به ميل دنيوى انجام مىدهد- او ميل بدنيا دارد.
دنيائى را كه مىگوئيم، مقصود اقتصار بر جمع مال يا شهوت نيست، بلكه هر چيزى كه غير از خداست، دنياست؛ و أفرادى كه در صراط مرجعيّت باشند، و فى الجمله در قلبشان ميل رياست و حبّ رياست و تدريس و ... باشد، أعمّ از اينكه براى مقدّمات اين كار فعّاليّت بكنند يا نكنند، نفس اين محبّت، محبّت به دنياست؛ و اين مانع از وصول بدرجات عُليا مىشود.
آنوقت كسيكه خودش به درجات عُليا نرسيده- و با وجود اين حالات قلبى هم محال است برسد- چگونه خداوند زمام امور مردم را بدست او ميدهد؟ و او را متحمّل همۀ بارهاى مردم ميكند؟ و اين مسأله خيلى مسأله مهمّى است.
(منبع: ولايت فقيه در حكومت اسلام، ج2، صص ۱۰۵_۱۰۳)
@rozaneebefarda
#حافطه_تاریخی_حوزه/۴
رويّه و مرام مرحوم ميرزا محمّد تقىّ شيرازى(میرازی دوم) در مرجعيّت
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
🔸دربارۀ آية الله ميرزا محمّد تقىّ شيرازى رحمة الله عليه مىگفتند: ايشان به اندازهاى قلبش پاك و صاف و نورانى بود كه أصلًا خيال #رياست نمىكرد؛ أصلًا خيال تفوّق نمىكرد؛ معنى رياست را نمىفهميد.
(آیت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانی؛ ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۲، ص ۱۰۶)
@rozaneebefarda
#حافطه_تاریخی_حوزه/۵
مرجعیت گریزی صاحب جواهر و شیخ انصاری بزرگ
💥پست ویژه
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
🔹از جمله قضایایی که بر کمالات معنوی صاحب جواهر، شیخ انصاری و سعید العلماء دلالت دارد، این است : زمانی که صاحب جواهر، مرجع عام تقلید و شیخ انصاری نیز از نظر علمی درجه اول بود و خیلیها قائل به تقدّم شیخ بر صاحب جواهر بودند (و شیخ در علم اصول قطعاً بر صاحب جواهر تقدم داشت)، #شیخ #عرض_اندام_نمیکرد و وقتی برای #تقلید به وی مراجعه میکردند، به دیگری #ارجاع میداد.
🔸شیخ جزء اصحاب و حزب صاحب جواهر نبود و به علمیت صاحب جواهر هم چندان معتنی نبود و از تعبیر شیخ در مکاسب نیز این نکته برداشت میشود، با این اوصاف طبعاً و علی القاعده نباید صاحب جواهر به شیخ معتنی باشد، لذا عربهایی که از اصحاب و حزب و نزدیکان وی بودند، توقع نداشتند که صاحب جواهر برای مرجعیت بعد از خودش کسی غیر از اصحاب را برگزیند، بهویژه که از غیر عرب باشد. ولی صاحب جواهر وظیفه شرعی دید که شیخ انصاری را معرفی کند. لذا قُبیل وفاتش گفت: به ملّا مرتضی بگویید بیاید. اصحاب که میخواستند مرجع پس از وی عرب باشد، شیخ مرتضی عرب را آوردند. صاحب جواهر گفت: نه، ملّا مرتضی شوشتری – یا دزفولی – را بگویید بیاید. وقتی شیخ کنار صاحب جواهر نشست، صاحب جواهر در حالی که به شیخ اشاره میکرد، فرمود: من أراد النجاه فلیتمسّک بهذا الشیخ»! سپس به شیخ رو کرد و گفت: شیخ، قدری از احتیاطات کم کن که حکم شرعی سهل است.
🔸با ارجاع صاحب جواهر، همه شرایط برای مرجعیت شیخ آماده شد. هم مرجع عام او را معرفی کرده و هم در تقوا و ملّایی مورد قبول همگان است ولی #شیخ_از_رساله_نوشتن_ابا_کرد.
🔹 وقتی فشارهای اطرافیان زیاد شد، شیخ گفت: سعید العلماء بر من مقدم است و تا او هست، من رساله نمینویسم. در آن وقت سعید العلماء در بابل مازندران بود. در آن زمان یعنی سال ۱۲۶۶ق تا قاصد از نجف به بابل برود، مدتی طول میکشید.
وقتی خبر به سعید العلماء رسید، او گفت: بله، من در درس شریف العلماء بر شیخ مقدم بودم ولی الآن وضع فرق کرده است. از وقتی که من به بابل آمدهام، از نظر علمی روزبهروز تنزّل کردهام و سعید العلمای قبل نیستم و شیخ هم در حوزه علمیه با بزرگان علم سروکار داشته و روزبهروز ترقّی کرده است و او نیز شیخ انصاری سابق نیست و اکنون او بر من تقدم دارد. لذا باید از او تقلید کنید. وقتی قاصد خبر ارجاع سعید العلماء به شیخ را به نجف آورد، شیخ شروع کرد به تحشیه رساله کلباسی.
🔸نقلی از آیتالله شبیری زنجانی🔸
@rozaneebefarda