شهادت نامه شیخ فضل الله نوری/ یادداشت دوم
از جنبش #عدالتخانه تا نهضت #مشروطه
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
همراهی #شیخ_فضلالله، حکومت اعتنای چندانی به مطالبات #بستنشینان نداشت و آنگاه که شیخ به اصرار سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی و تعهد به اینکه «در طهران هر طریقی که میل شما باشد و دستور بدهید، البته خارج از امر و اجازه جناب عالی نخواهیم بود.»( کالبدشکافی چند شایعه..، ص17) پای در عرصه نهاد، «دولت دست و پاى خود را گم كرد و... اتابيك، شيخالاسلام قزوين را پيش او فرستاد كه شما نرويد تا من كار علما را اصلاح كرده آنها را مراجعت دهم.» (مرآت الوقايع، ج2، صص:983-984)
و باز «#سپهدار از طرف اتابيك پيش آقا شيخ فضلالله رفت كه نرود و كاغذ مهربانى به او نوشت. قبول نكرد و كاغذش را پرت كرد. .... و در حسنآباد ملحق به علما شد.»(همان٬ ص984)
شیخ فضلالله خود بعدها گفت: «در این موقع، مرا با شاهزاده #عینالدوله به اندازه[ای] خصوصیت بود که مافوق بر آن متصوّر نبود. در همان حال آقا میرزا سید محمد مجتهد [طباطبایی] و آقا میرزا سید عبدالله مجتهد [بهبهانی] و دو نفر دیگر به منزل من آمدند، از من کمک و استمداد خواستند. از قصدشان پرسیدم، گفتند: «معزولیِ صدارت و مسیو نَوز، و حدود سلطنت عرف.» دیدم حرف درست و قصد صحیحی است. این بود که با عینالدوله پیغامات سخت دادم و با حضرات همراه شدم و به طرف قم حرکت کردیم. چهار هزار تومان مخارج ذهاب و ایابِ قم من بود. همهکس میدانند چهقدر ایستادگی در اساس مشروطیت کردم تا برای ما کار پیشرفت کرد. صدارت و مسیو نوز را معزول، و دستخطِ مشروطیت گرفتیم.»( خانه بر دامنه آتشفشان، صص 100-104) اما همه مهاجرین همنیت و همفکر نبودند. برخی اغراض و افکار منحرف آشکار شد، و کسی چون #چرچیل کاردار #سفارت_انگلستان در چهرهی آخوند طالقانی به قم رفت. از سوی دیگر مردم در تهران به باغ سفارت انگلستان پناهنده شدند و و خطر انحراف نهضت جدی شد و «#مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القاء کردند» (اندیشه سبز...٬ صص117-118) و «در سفارتخانه جمعى از مردمان عالِم و تربيتشده (!) افتادهاند در بين مردم و آنچه كه» ميدانستند «به مردم ياد» دادند. و به قول خودشان «در اين اجماع اگر ضررى به مردم رسيد لكن بر علم و تربيت آنها افزوده گرديد.» (تاريخ بيدارى..، ج3، صص479-48۰) در چنین وضعی شهرت یافت که «بين جناب آقا سيد عبدالله و حاج شيخ فصلالله كدورتى واقع شده است و حاج شيخ فضلالله چند روز زودتر حركت كرده است و جلوتر از مهاجرين آمده است در كهريزك مانده است تا مهاجرين برسند.» (همان٬صص: 482-483) عینالدوله عزل شد و فرمان مشروطیت داده شد.
سفارتیان با کاردار سفارت انگلیس به خانهی صدراعظم جدید رفته «و مذاكره كردند و قرار شد دستخط سابقِ» شاه «را تغيير دهند و #مجلس_شورای_اسلامى به عبارت #مجلس_شوراي_ملی تبديل شود؛ چه، شايد يك زمانى مانند شيخ فضلالله ملایی پيدا شود كه به غرض شخصى خود همهی اهل مجلس را تكفير و لااقل تفسيق كند، آنوقت محرك مردم شود كه «كافر و فاسق را به مجلس اسلامى چهكار است؟». ديگر آنكه طايفهی يهود و ارامنه و مجوس نيز بايد منتخب خود را به اين مجلس بفرستند و لفظ اسلامى با ورود آنها نميسازد، مناسب لفظ ملى است.» (همان٬صص479-48۰) پس از آن «نظامنامه را در نهايت استعجال نوشتند»(پیشین٬ ص۵۱۹) تا مجلس را پیش از مرگ شاه افتتاح کنند. «قوانين اساسى فرانسه يا بلژيك را ما هم خوانده بوديم مملكتى كه تازه پا به سازمانى غير آشنا ميگذارد بايد آهسته پيش برود. متأسفانه به حكم عادت سياسى، قانون اساسى بلژيك را مصدر قرار دادهاند كه بر اساس فرانسه بود، مردم فرانسه آتشى مزاج همان قانون كنستيتوان را هم مجرى نكردند، كنوانسيون سوابق را از ريشه برآورده اوباش غلبه كردند و خرابيها بار آوردند و ما همان رشته را دنبال كرديم.» (خاطرات و خطرات، ص145) در ابتدا شیخ نیز در جلسات مجلس حاضر میشد ولی «به مرورت از مجلس شورا کناره گرفت.
آقای سید محمد طباطبایی اکثر اوقات ایشان را به اصرار به مجلس میآوردند.» ولی شیخ در مقابل سهلانگاریهای برخی بزرگان و فشار دیگران بر خود، میگفت: «من از کشته شدن در راه دین خدا خوف و اندیشه ندارم؛ راضی هستم مرا با نفطْ آتش بزنند و رخنه در دین اسلام و مذهب جعفری ننمایند. ... نوعی نکنید که دشمن بر ما مسلط گردد.»(کالبدشکافی چند شایعه..، صص 171-173)
@rozaneebefarda
[ادامه دارد....]
شهادت نامه شیخ فضل الله نوری/ یادداشت دوم
از جنبش #عدالتخانه تا نهضت #مشروطه
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
همراهی #شیخ_فضلالله، حکومت اعتنای چندانی به مطالبات #بستنشینان نداشت و آنگاه که شیخ به اصرار سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی و تعهد به اینکه «در طهران هر طریقی که میل شما باشد و دستور بدهید، البته خارج از امر و اجازه جناب عالی نخواهیم بود.»( کالبدشکافی چند شایعه..، ص17) پای در عرصه نهاد، «دولت دست و پاى خود را گم كرد و... اتابيك، شيخالاسلام قزوين را پيش او فرستاد كه شما نرويد تا من كار علما را اصلاح كرده آنها را مراجعت دهم.» (مرآت الوقايع، ج2، صص:983-984)
و باز «#سپهدار از طرف اتابيك پيش آقا شيخ فضلالله رفت كه نرود و كاغذ مهربانى به او نوشت. قبول نكرد و كاغذش را پرت كرد. .... و در حسنآباد ملحق به علما شد.»(همان٬ ص984)
شیخ فضلالله خود بعدها گفت: «در این موقع، مرا با شاهزاده #عینالدوله به اندازه[ای] خصوصیت بود که مافوق بر آن متصوّر نبود. در همان حال آقا میرزا سید محمد مجتهد [طباطبایی] و آقا میرزا سید عبدالله مجتهد [بهبهانی] و دو نفر دیگر به منزل من آمدند، از من کمک و استمداد خواستند. از قصدشان پرسیدم، گفتند: «معزولیِ صدارت و مسیو نَوز، و حدود سلطنت عرف.» دیدم حرف درست و قصد صحیحی است. این بود که با عینالدوله پیغامات سخت دادم و با حضرات همراه شدم و به طرف قم حرکت کردیم. چهار هزار تومان مخارج ذهاب و ایابِ قم من بود. همهکس میدانند چهقدر ایستادگی در اساس مشروطیت کردم تا برای ما کار پیشرفت کرد. صدارت و مسیو نوز را معزول، و دستخطِ مشروطیت گرفتیم.»( خانه بر دامنه آتشفشان، صص 100-104) اما همه مهاجرین همنیت و همفکر نبودند. برخی اغراض و افکار منحرف آشکار شد، و کسی چون #چرچیل کاردار #سفارت_انگلستان در چهرهی آخوند طالقانی به قم رفت. از سوی دیگر مردم در تهران به باغ سفارت انگلستان پناهنده شدند و و خطر انحراف نهضت جدی شد و «#مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القاء کردند» (اندیشه سبز...٬ صص117-118) و «در سفارتخانه جمعى از مردمان عالِم و تربيتشده (!) افتادهاند در بين مردم و آنچه كه» ميدانستند «به مردم ياد» دادند. و به قول خودشان «در اين اجماع اگر ضررى به مردم رسيد لكن بر علم و تربيت آنها افزوده گرديد.» (تاريخ بيدارى..، ج3، صص479-48۰) در چنین وضعی شهرت یافت که «بين جناب آقا سيد عبدالله و حاج شيخ فصلالله كدورتى واقع شده است و حاج شيخ فضلالله چند روز زودتر حركت كرده است و جلوتر از مهاجرين آمده است در كهريزك مانده است تا مهاجرين برسند.» (همان٬صص: 482-483) عینالدوله عزل شد و فرمان مشروطیت داده شد.
سفارتیان با کاردار سفارت انگلیس به خانهی صدراعظم جدید رفته «و مذاكره كردند و قرار شد دستخط سابقِ» شاه «را تغيير دهند و #مجلس_شورای_اسلامى به عبارت #مجلس_شوراي_ملی تبديل شود؛ چه، شايد يك زمانى مانند شيخ فضلالله ملایی پيدا شود كه به غرض شخصى خود همهی اهل مجلس را تكفير و لااقل تفسيق كند، آنوقت محرك مردم شود كه «كافر و فاسق را به مجلس اسلامى چهكار است؟». ديگر آنكه طايفهی يهود و ارامنه و مجوس نيز بايد منتخب خود را به اين مجلس بفرستند و لفظ اسلامى با ورود آنها نميسازد، مناسب لفظ ملى است.» (همان٬صص479-48۰) پس از آن «نظامنامه را در نهايت استعجال نوشتند»(پیشین٬ ص۵۱۹) تا مجلس را پیش از مرگ شاه افتتاح کنند. «قوانين اساسى فرانسه يا بلژيك را ما هم خوانده بوديم مملكتى كه تازه پا به سازمانى غير آشنا ميگذارد بايد آهسته پيش برود. متأسفانه به حكم عادت سياسى، قانون اساسى بلژيك را مصدر قرار دادهاند كه بر اساس فرانسه بود، مردم فرانسه آتشى مزاج همان قانون كنستيتوان را هم مجرى نكردند، كنوانسيون سوابق را از ريشه برآورده اوباش غلبه كردند و خرابيها بار آوردند و ما همان رشته را دنبال كرديم.» (خاطرات و خطرات، ص145) در ابتدا شیخ نیز در جلسات مجلس حاضر میشد ولی «به مرورت از مجلس شورا کناره گرفت.
آقای سید محمد طباطبایی اکثر اوقات ایشان را به اصرار به مجلس میآوردند.» ولی شیخ در مقابل سهلانگاریهای برخی بزرگان و فشار دیگران بر خود، میگفت: «من از کشته شدن در راه دین خدا خوف و اندیشه ندارم؛ راضی هستم مرا با نفطْ آتش بزنند و رخنه در دین اسلام و مذهب جعفری ننمایند. ... نوعی نکنید که دشمن بر ما مسلط گردد.»(کالبدشکافی چند شایعه..، صص 171-173)
@rozaneebefarda
[ادامه دارد....]