animation.gif
حجم:
85.4K
#داستان
مردی از خانهاش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد.🏘
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند: خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.🏕
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم، جایی داشته باشم مثل این خانهای که تو تعریفش را کردی!😍
خیلی وقتها #نعمت هایی که در اختیار داریم را نمیبینیم، چون به بودنشان عادت کرده ایم، مثل سلامتی، پدر، مادر، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدر داشتههامون رو قبل از آنکه از دست بدیم، بدونیم.
#یک_جرعه_تفکر
4_5778407630913407578.ogg
زمان:
حجم:
738K
در حینِ شنیدنش یه حِس قشنگی دآشتم،حِس بآرِش بارون رویِ شکوفه بهآری...
میدونی؟
حرفاش قلبمُ لمس کرد
مجنون ،هی مینویسه لیلی ..
هی پاک میشه .🌊
میگن چرا مینویسی؟!
میگ:
گَر مُیسر نیست،مآرآ کآم او
عشق بآزی میکنیم با نآم او:)
_توصیه میکنم حتما بشنوید
#یک_جرعه_تفکر