eitaa logo
متن روضه و منبر
1.2هزار دنبال‌کننده
12 عکس
4 ویدیو
378 فایل
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈ 🚩🔳🔳🔳 با ما همراه باشید در کانال ... 🚩 متن منبر و روضه👇👇 https://eitaa.com/roze230 🔳🔳🔳
مشاهده در ایتا
دانلود
⇦🕊روضه و توسل جانسوز ایام اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین _اجرا شده دوم صفر 1395_ حاج حسن خلج ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنتَ امیرالمومنین چه دست های سیاهی که نور می بردند به نیزه ها سرِ هجده غیور می بردند ... *جلو چشم علی اکبر ... جلو چشم قاسم ... جلو چشم عباس ... جلو چشم حسین ... کی جرات کرده دستِ زینبُ ببنده ...* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... *یه چند روزی از عاشورا گذشته ، شما زخم هاتون تازه ست واقعاً نیاز به روضه خوان ندارید .. اما چه کنم ، کاره من روضه خوانیِ باید زخم دلتُ تازه نگه دارم" چی می خوام بگم .... دخترِ علی کجا ... زنازادۀ مرجانه کجا ....* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود *چی دارم می گم ؟ .. از کی دارم می گم؟ .. همون خانمی که وقتی می خواست بره کنار قبر پیغمبر ، شنیدید همه چراغ ها رو امیرالمومنین می فرمود خاموش کنید ... کسی چشمش به قد و بالای خانم ..... خوده علی جلو جلو می رفت ، حسن و حسینم چپ و راستِ زینب ... عباسم از پشت شمشیر به دوش می اومد ... یه وقت کسی تو این تاریکی شب چشمش به قد و بالای زینب نیوفته .... نیست فلک به قدر هم پایت سایۀ تو ندیده همسایه ت ...* اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود چو در مسیر شلوغِ عبور می بردند *همۀ شهر تعطیل شده بود ... هلهله می کردن ... انقده بچه ها می ترسیدن ... بین اسرا فقط یکیِ که داره باره همه رو می کشه ...* به شانه هایِ زنی بار ، زخمِ قافله بست میان سلسله سنگ صبور می بردند *شروع کرد صحبت کردن ... وای بر شما ... چشم هاتون خشک مباد .. خنده رو لب هاتون میاد ...پسرِ پیغمبر رو کشتید شهر رو زینت کردید ... نامه نوشتید اون وقت بین دو نهر آب با لبِ تشنه .... هی گفت مردم جیگرم داره میسوزه .... با لبِ تشنه سر از بدنش جدا کردید ... خبر رساندن شهر در شُرفِ انقلابِ .. چه کنیم ؟ گفت یه راه داره فقط ساکت کردنِ زینب ..." اونم اینکه سرِ حسین رو ببرید در مقابلش .... مردم دیدن لحن صحبت کردنه زینب عوض شد ... خانمی که با عتاب با خطاب ... یه وقت دیدن لحن صدا عوض شد ... میگه هلالِ یک شبۀ زینب ... عزیزه دله زینب ... کجا بودی سه شبانه روزه ....* ای جانه من به نیزۀ اعدا چه می کنی آغوشِ ماست جایِ تو آنجا چه می کنی؟ *تا چشمش افتاد دید پیشانیِ داداششُ شکستن (زبانِ حال) گفت حسین دیگه اجازه نمی دم از من جلوتر باشی ... قرار بود با هم باشیم ... سرت شکسته داداش .... بمیرم برات ... نگاه کرد دید نازدانه داره پرپر میزنه چشم به بابا دوخته ... عمه ... عمه ... این سر، سرِ بابامه عمه .... تنها راهش این بود چنان سر رو به محمل کوبید حواسِ این نازدانه رو برگردوند ....* حسین ..... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
|⇦•روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام اربعینِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفسِ حاج محمود کریمی •✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄• 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. •┄┅═══••↭••═══┅┄• سلام همسفرِ نیمه راهه بی سرِ من سلام ماهِ به دریایِ خون شناورِ من گذشته است چهل روز از شهادتِ تو هنوز مانده به گودال دیده ی تَرِ من *زن و بچه رو جمع کرد،صدا زد:حسینم را همین جا سر بریدند...* هزار بار سرت را به نوک نی دیدم هنوز داغ تو یک لحظه نیست باورِ من خدا گواه است چه دیدم در این چهل منزل که بود همسفرم،قاتلِ برادرِ من تن تو ماند زمین پیشِ خواهرِ تو سرِ تو گشت جدا پیشِ چشمِ مادرِ من *حسین جان! از زمانی که رویِ زمین افتادی شروع شد..* ز خاطرم نرود هرگز، ای عزیزِ دلم که چوب خورد به لبهات در برابرِ من به ذوالفقارِ زبان،حمله بر عدو کردم *یه جوری خطبه خواند،که بعضی ها که دور بودند و صدا رو می شنیدن،سئوال کردند:طنینِ صدا آشناست،علی اومده به کوفه؟... خطبه هایت طَنین صوتِ علی ست/یا ز مادر گرفته ای الهام!؟/زینبی ، حیدری ، تو زهرایی/این بُوَد اصلِ صَنعَتِ ایهام/ای که از قامتِ هلالیِ تو/راست گردیده قامت اسلام...* به ذوالفقارِ زبان،حمله بر عدو کردم چنانکه محملِ من گشته بود سنگرِ من گزارشاتِ سفر را زمن بپرس ولی مپرس از اینکه نیامد سه ساله دخترِ من *حسین جان! نگاه نکن این همه سختی کشیدم،اول بهت بگم،که شیرِ شیر آمده ام،کاری کردم باهاشون که همه شهر گریه می کردن،با همین بچه هایی که پریشونن،شام رو گرفتم،من دخترِ علی ام،مادرم فاطمه بابام علی رو از مسجد تو خانه آورد،دختر فاطمه ام،یه کاری کردم همه پریشان،نالان...نفرینشون هم کردم...گفتم:ان شاءالله چشماتون گریون باشه،چون شما بابام رو دیده بودید،یتیم هاتون نمک گیرِ بابام بودن...داداش سخت بود ولی همش زیبایی بود... رفقا! اُسرایِ کربلا رو همه ی بلاد بردن،کوفه در جنوب کربلاست،حلب،در شمال غربیِ کربلاست،بِعَلبَک،لبنانِ فعلی،به سمت غربِ شامِ...کمتر از یک ماه،بین1100 تا 1400 کیلومتر،خیلی راهه،روی ناقه ی عریان،یه جایی سه ساله صدا زد:عمه جان! اینا نمیخواد وایستن؟...حالا برایِ چی؟ چون این ناقه لنگ بود،ناقه ای که امام سجاد هم سوارش بود لنگ بود... الان زائر هشتاد کیلومتر،صد کیلومتر، ده قدم راه هم که میره...تویِ همین ده قدم همه میان میگن:" هَلابیکُم یا زُوار الحسین" خوش اومدین،بفرمایید چایی،بفرمایید شربت،غذا...داداش! از ما هم پذیرایی کردن...* ناموسِ خدا و مَلأ عام که دیده؟ شادی و کف و خنده و دشنام که دیده؟ سرهایِ بنی فاطمه در شام که دیده؟ قرآن و سر و سنگِ سرِ بام که دیده؟ هُورا و کف و داغِ دل و گریه و ناله بهتر که نگویم که چه شد طفلِ سه ساله من خنده و شادی و کف و هلهله دیدم ده فاطمه را بسته به یک سلسله دیدم رأس شهدا را جلویِ قافله دیدم من خنده ی شادی به لبِ حرمله دیدم از کعبِ نی و شادی و بیداد بگویم از سلسله ی گردنِ سجاد بگویم مردم عوضِ بزم عزا،عید گرفتن در ریختنِ خونِ خدا عید گرفتن دور سرِ شاهِ شهدا عید گرفتن در ماتم مصباحِ هُدا عید گرفتن رخسارِ گُلِ یاس و کبودی چه بگویم قرصِ قمر و سنگِ یهودی چه بگویم کارم تمومِ نمونده جونی به تنم یه اربعینِ دارم زار می زنم زار می زنم،زار می زنم،حسین... می خونم نوحه برات ،وای،وای،وای می کنم گریه برات،های،های،های *حسین جان!قربونِ زائرات،زائرهای کوچیک و کم سن و سال،قربون زائرایی که الان تو آغوش پدر و مادراشون خوابشون برده دارن میان،قربون زائرایِ سیرابت،قربون زائرایِ شیرخواره ات که هر موقع گشنه میشن،مادرشون هست،یه گوشه کنارِ جاده مادر میشینه،چادر رویِ سرِ بچه اش میکشه،بچه اش رو شیر میده،بچه که آروم میشه،بلند میشه،بسم الله..طرف کربلا حرکت میکنه...حسین.... مثل اربعین که بی بی حضرت زینب سلام الله علیها رسیدن کربلا،تا سه روز هی ناله زد،هی حسین حسین گفت،تا این زن و بچه ها می اومدن آروم بشن،می رفتن علقمه...دوباره گریه و زاری شروع می شد...* ای برادرِ من، چشمِ تو روشن... *عباس! یادته میخواستم برم قبر جدم رو زیارت کنم،می دویدی عباس از جلو،همه مشعل ها و شمع ها رو خاموش می کردی،مبادا سایه ی من رو هم کسی ببینه... * ای برادرِ من، چشمِ تو روشن... روم نمیشه بگم رفت معجرِ من حسین.... ↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅═══••↭••═══┅┄• ✅ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
⚜🕊 روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سید مهدی میرداماد فاطمیه 96⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ به علی هم نگفتی ای زهرا که چگونه شبت سحر میشد هر کسی با علی عداوت داشت به تو در کوچه حمله ور میشد جسمِ در هم شکسته ات هر دم هدف ضربه ای دگر میشد چشمشان تا که برعلی افتاد ضربه هاشان شدیدتر میشد *کی باور میکرد یه زنِ هیجده ساله ، دورش چهل تا نامحرم ... هی به علی نگاه کنن ، زهرا را بزنن ... اینجا آخرین جایی نبود که دورِ یه زن حلقه زدن ... یه جایی دیگه ام سراغ دارم .. دور یه زن مردها حلقه زدن .. هرچه او بیشتر نفس میزد .. بیشتر میزدند زینب را .. تیغ ها مانده بود در گودال با سِپَر میزدن زینب را .. یک نفر مانده بود در گودال صدنفر میزدن زینب را .. بیاید همین الان نیت کنیم برا زیارت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها یه روضه بخونم .. بگم مادر .. شما را روز زدن .. شما را توی کوچۀ صاف زدن .. شما هیجده ساله بودی زدن .. اما رقیه سلام الله علیها رو شب و روز زدن .. تو بیابون زدن .. تو خارها زدن ... حسین .... مادر شما را زدن اما یه تکیه گاه داشتی به نام حسن علیه السلام ، پسرت بود زیر بغلهاتو بگیره .. رقیه رو تو بیابون زدن .. با لگد تو پهلوهاش زدن .. زینب هر چی التماس کرد بزارید ، خودم برم .. زَجر اومد از موهاش گرفت ... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com
حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... داخل خیمه... هی بلند ميشه... میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم 🆔👇👇👇👇 🔳🔳🔳 با ما همراه باشید در کانال ... متن منبر و روضه👇👇 https://eitaa.com/roze230 🔳🔳🔳