eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نام تو از نام خدا ، یا زهرا (س) ذکر تو شفای دردها ، یا زهرا (س) از بهر خدا به دوستان کن نظری حاجات همه روا نما ، یا زهرا (س) هستیم به زندان بلا و دشمن ما را ز بلا رها نما یا زهرا (س) ما جمله گرفتار و فقیر و بیمار از حق به طلب چاره ما ، یا زهرا (س) تو شافعه محشر و ما غرق گناه بخشای گناه جمله را ، یا زهرا(س) برده توشفاءمریضان یا زهرا علیک یا فاطمه زهرا (س
زهرا🌹 شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها مرو ای مهربان.جوان قد کمان ببین بی یاورم. کنار من بمان بیا بارفتنت قرارم را مبر تورا جان علی مرو ای همسفر مرو یا فاطمه خودم دیدم تورا.شدی نقش زمین چه خاکی بر سرم .شده زهرا ببین پس از تو میشود سلام َم بی جواب امیرالمومنین شده خانه خراب مرو یا فاطمه همه هیزم به دست.به کوچه آمدند چهل تایی تورا.به پیش من زدند حلالم می کنی؟ دو دستم بسته بود خودم دیدم شده همه صورت کبود مرو یافاطمه ▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مرثیه فاطمه سلام الله علیها 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 مسیحای حیدر ، چرا نیمه جانی چرا ، سوخته از زمین و زمانی تو دار و ندار منی ، اندکی صبر در این ، بی شکیبی ، تو باید بمانی شب از فکر فردا که شاید نباشی به چشمم شده خواب ، یک درد جانی حبیبم ،شکیبم ، طبیبم ، تو تنها به این مرد بی کس شده هم زبانی به اجبار ، سر میکشی بغض خود را و پر میکشی ، سخت از دار فانی قراری به دل نیست ، زهرای حیدر تو باید غم سینه ام را بدانی چه شد پر کشیدی و رفتی تو از دست تو افتادی از پا به قد کمانی فدای تو که قبله گاهی به عالم تو که خاک پایت شده ، آسمانی تو که سجده گاه ، همه جن و انسی چرا فاطمه ، یاس من بی نشانی؟ اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسن لطفی اسماء بریز آب که قلبم مذاب شد این مرد از خجالتِ این چهره آب شد اسماء بریز آب که آتش گرفته ام دیدی چگونه خانه من هم خراب شد * من چند بار شُسته ام و هَم نیامده خونت هنوز می چکد از زخم تازه ات این سنگِ غسل شاهدِ پهلویِ سرخ توست ای خاک بر سرم چه کنم با جنازه ات * دریاب حالِ کودکانِ خودت را ببینشان با گریه آستین سرِ دندان گرفته اند حالا که وقتِ بُردنِ تابوتِ مادر است از من نشانِ خانه یِ سلمان گرفته اند * حالا عزایِ کندن قبرت گرفته ام حالا برای بردنِ تابوت مانده ام این جای تیغ کیست که بر بازوی تو است این نقش دست کیست که مبهوت مانده ام * آه ای غرورِ من پس از این وقتِ تسلیت لبخندها به دیدنِ یارِ تو می رسند برخیز ذوالفقارِ نبردِ مرا ببند فردا برایِ نبشِ مزارِ تو می رسند * باید که چند قبر برایت درست کرد باید مرا به جای تو در قبر جا دهند دست پدر رسید تو را گیرد از علی شاید که زخم آتش در را شفا دهند *** اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ سعید مرادی تا تو بودی فاطمه صبر و قراری داشتیم ای گل نیلی من باغ و بهاری داشتیم تا تو بودی فاطمه در شهر ختم المرسلین با تو در شهر پیمبر اعتباری داشتیم تا تو بودی خنده بر لبهای حیدر می نشست تا تو بودی فاطمه خوش روزگاری داشتیم تا توبودی فاطمه پشت و پناه مرتضی از تمام اهل یثرب انتظاری داشتیم تا توبودی گرمی بازار قلبم فاطمه ما بجز عشق تو با دنیا چه کاری داشتیم تا توبودی ماه من ای شمس نیلیِ علی در دل شبهای خود ماهم نگاری داشتیم تا توبودی ذکر لبهای علی بعد از نماز غیر ذکرت ما کجا ذکر و شعاری داشتیم تا توبودی ای جبیب خالق هفت آسمان بین مردم فاطمه عز و وقاری داشتیم تا توبودی یار من ای یاور قامت کمان ما کجا هر لحظه چشم اشکباری داشتیم تا تو رفتی فاطمه دنیا برایم تیره شد در فراقت روز و شبها سوگواری داشتیم تا تورفتی من غریب و بی کس و تنها شدم در عزایت روزها هم شام تاری داشتیم تا تورفتی از کنارم ای تمام هستیم روز و شب با یاد رویت بی قراری داشتیم تا تورفتی رفتم از دست ای تمام باورم روضه خواندیم و به یادت حال زاری داشتیم تا تورفتی زیر خاک ای خفته در زیر لحد ما دوچشم خیس همچون جویباری داشتیم
#•دست در دستِ حَسن بود.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ امیر کرمانشاهی ▪️✨✨▪️✨✨ دست در دستِ حَسن بود که بیرون آمد مِهر با ماه از اشراق مدینه سر زد سوی مسجد به شُکوه و عظمت گشت روان گوییا حیدر کرار رَوَد در میدان نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و عَلَمی قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی گام مردانه ي او لرزه به عالم انداخت گرد و خاکِ ره او خیبر دیگر می ساخت کوچه ها گرمِ تماشای خداوند جلال عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر محضر هیبت او کوه اُحد زانو زد آسمان سجده به خاکِ قدم بانو زد بانگ زد دست از این خواب گران بردارید هر چه دارید همه از من و حیدر دارید سر این سفره اگر روزیِ خود را بستید همگی ریز خورِ حیدر و زهرا هستید گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است اگر از بند به بند تن من جان برود نگذارم که علی بی کَسِ تنها بشود حُرمتِ نان نمک، حق علی بود علی غرض از باغ فدک، حق علی بود علی آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن بُرد عاقبت پرچم حیدر به سَرِ مسجد خورد تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند با خجالت فدکِ فاطمه را پس دادند حسنش بود که تکبیر مُکرر می گفت ون یکاد از نَفَسِ حضرتِ مادر می گفت آفرین بر تو و بر خطبه تو مادر من همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور کوچه ها از قدمش پرشد از احساس غرور ناگهان سایه ي یک پَست به دیوار افتاد بند بندِ فَلَک از دست ستم شد فریاد تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید دست شب رنگ سیاهی به رُخ دهر کشید کوچه ی تنگ و دلی سنگ، خدا رحم کند صورتِ حوریه و جنگ خدا رحم کند می وزید از دل کوچه خبری سرخ، کبود دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود دوربر را نظری کرد نباشد خبری یا مبادا که از این ره گذرد رهگذری هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایه ي دستی روی خورشید افتاد پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد آنچنان زد که فَلَک پر شده از ناله چنین همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین تلخ این بود حرامی به خودش می بالید تلخ تر این که به اشک حسنش می خندید با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد گفت این حق شما خنده کنان رفت که رفت با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و آه با پر بال وشکسته نفسش بند آمد نَفَسِ همقدم و هم نفسش بند امد راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد هر قدم روی زمین خوردن او مسئله شد بذر ظلمی که در آن کوچه غمِ دشمن کاشت حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت برگ گُل از ستم و سیلی و غارت پژمرد دست نامحرم کوفی به پَرِ معجر خورد موسی علیمرادی
14000924-kermanshahi-roze2.mp3
3.17M
در دستِ حَسن بود.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه ۱۴۰۰✨◾️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اشعار واحادیث امام زمان عج
چشمانم از سر صبح قدم های تو را می جويند يابن أمیرالمومنین من به گوشه چشمی از جانب شما اميد بسته ام... اميد، وقتي به خاندان شما باشد... "نااميدی"، كلمه ای گنگ می شود 🌼🌿🌼أللَّھُـمَ عـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست الحان بلبل از نفس دوستان توست چون خضر دید آن لب جان بخش دلفریب گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری در دل نیافت راه که آنجا مکان توست هرگز نشان ز چشمهٔ کوثر شنیده‌ای کاو را نشانی از دهن بی‌نشان توست از رشک آفتاب جمالت بر آسمان هر ماه ماه دیدم چون ابروان توست این باد روح پرور از انفاس صبحدم گویی مگر ز طرهٔ عنبرفشان توست صد پیرهن قبا کنم از خرمی اگر بینم که دست من چو کمر در میان توست گفتند میهمانی عشاق می‌کنی سعدی به بوسه‌ای ز لبت میهمان توست سعدی سلام
از سراپای مدینه گِل غم می ریزد اشک از دیده ی غم بار حرم می ریزد از نگاه  نگران  برق اِلم می ریزد خوب پیداست که باران ستم می ریزد آه آرامش زهراست بهم می ریزد سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود یا قرار است که پیغمبر اکرم برود نور از خنده لبهای ترش می بارید از گرفتاری امت به جزا می ترسید گفت :شیعیانم، امتم؛ قربونت برم که یک بار مارو نفرین نکردی. انبیاء همه نفرین که کردن، زیرو رو شد عذاب اومد، گرفتار شدن؛ اما رسول اکرم، خدا فرمود: نفرینشون کن؛ گفت :گناه دارن نمی فهمن، پیشنهاد نفرین رو خدا به پیغمبر داد. همونطور که امیرالمومنین، دیگه علی فاطمه رو از دست داده بود، عطر نزد بعد از بیست و پنج سال، گفتن آقا عطر می زنی؟ فرمود: نه من عزادارم فاطمه رو از دست دادم. نفرین امیرالمونینم گوش بکنید، میگه پیغمبر رو در عالم رویا دیدم ،علی جان چطوری؟ گفتم: آقا جان خسته شدم از دست اینا. اینقدر لجبازن؟ فرمود: نفرینشون کن؛ خدا منو از اینا بگیره یکی مثل خودشون بهشون بده. این کوفه به همین نفرین دچار شد، یعنی امیرالمومنین ظرفیت همه بلاهای دنیا رو داره نور از خنده لبهای ترش می بارید از گرفتاری امت به جزا می ترسید در به در درپی ارشاد بشر می گردید مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید در دلم شور عجیبی است، نمی دانم چیست در گلو بغض غریبی است، نمی دانم چیست دخترت زار به سر می زند، ای وای دلم در دلم غصه شرر می زند، ای وای دلم پدرم حرف سپر می زند، ای وای دلم حرف از داغ پسر می زند، ای وای دلم یک نفر آمده در می زند، ای وای دلم دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست  بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست این جوان کیست که از دیدن رویش در دل در زدن جوان رعنا و زیبا رویی پشت دره، حضرت عزرائیل بود، عزرائیل هم در این خونه رو میزنه بی اذن وارد نمی شه.... این جوان کیست که از دیدن رویش در دل غصه داخل شده و خنده ز لب شد زائل آه یا رب شده انگار صبوری مشکل گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل با اجازه بگذارید بیایم داخل با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد پرده از صورت پوشیده خود یک سو زد مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است شب بیچارگی نسل  بشر  نزدیک  است به علی هم برسان روز خطر نزدیک است و قت آتش زدن یاس و تبر نزدیک است پدر آماده رفتن به سماوات ولی نگران است برای غم فردای علی تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد  نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد آه از سینه ی افلاک بر آمد هیهات به علی فاطمه را باز امانت می داد داشت اما خبر از قصه زهرا ای داد این همه بی کس ای وای سرم درد گرفت دل سرشار غم و شعله ورم درد گرفت او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر ازبه آتش  زدن یاسمنش داشت خبر  از غم حیدر خیبر  شکنش  داشت خبر از حسین و بدن بی سرش داشت خبر اشک از دیده فرو ریخت و روحش پرزد پر زد و دختر مظلومه او بر سر زد این اسلام با محرم و صفر زنده است، یهود می دونست اسلام میاد و همه دنیا رو می گیره یهود میدونست یه پیغمبر می یاد خاتم پیغمبرانه، این پیغمبر کاری می کنه کارستون، همه دین ها در دینش خلاصه می شه ،این رو می دونستن بشارت ها در تورات  و زبور داده شده بود؛ می دونستن پیغمبر فعالیتش تو مکه نمی گیره چند صد سال قبلش رفتن دو مدینه جا گرفتن، اینا آماده بودن به موقع ضربه رو بزنن. از علی هم نقره داغ شده بودن، در خیبر کنده بود، بعضی ها می گن چرا روز دوشنبه، اینقدر برنامه ریخته بودن، با هوچی گری اومدن بیعت گرفتن، چون بیشترین جمعیت یهود روز دوشنبه، دوشنبه بازارشون تو مدینه بود، همه جمع شدند اون روز رفتند در خانه رو آتش زدند. مهربانترین مادر عالمه، مادر اربامه، مادر امام زمانه، همه زندگیمه فاطمه، آی خدا تو شاهد باش، منو تیکه تیکه کنن یه ذره از محبت فاطمه دست نمی کشم، من با محبت زهرا زنده ام ؛ جمعیت زیادی از یهود جمع شدند دیدن علی رو دارن می برن، همین که کمبرند علی رو کشید حریف نشدن، از یه طرف فاطمه با قوت الهی نه قوت بشری، کمربند مولا رو کشید. همه نامردا رو زمین ریختند، آی کینه به دل گرفتن علی رو رها کردند، با قلاف و تازیه با تمام کینه ها زدند، مادر زیر دست و پا گم شد. اینجا یه جا یهود داشتند نگاه می کردند، یک جا هم زینب تو محله یهودیا همه سنگ برداشتند ای حسین... امام سجاد فرمود: هفت تا مصیبت به ما وارد شد تو شام، بالاترینش این بود ما رو از محله ی یهودی ها بردن، اونقدر سنگ زدن سر بابام از رو نیزه افتاد،