بیا به شام و ببین حال یار بی وطنت را
به جان گرفته ام ای گل شمیم پیرهنت را
به تار و پود دلم نقش بسته داغ فراقت
شمرده ام همه شب زخم های پیرهنت را
بیا که فصل خزان و غروب عمر رسیده
نفس نفس شده ام، بیقرار ، امدنت را
بیاد قتلگه افتاده ام در این دم اخر
که آب کرد عدو جرعه جرعه ی بدنت را
به چشم دیدم و هرگز نمی شود برم از یاد
به زیر خنجر کین حال دست و پا زدنت را
چقدر رفتن جان از بدن اخا سخت است
بیاد اورم آن پای شمر و تیغ وتنت را
چه سخت بود برایت عروج با لب عطشان
نشد به اشک کنم خیس خشکی دهنت را
ورق ورق گل جانت نصیب کرب و بلا شد
زمانه کرد ببین از چه خلعتی کفنت را
هنوز داغ تو در دل ،هنوز شوق تو در سر
چه می شود که ببوسم لب پر از سخنت را
نیمه
رجب 1402
#حضرت_زینب_علیها_السلام
#هوشمند
#مدهوش
کانال روضه دفتری👇
@rozeh_daftari1