eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
329 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
( س) بهترین بنده درگاه خدا فاطمه است سینه زن ها به خدا مادر ما فاطمه است در همه عالم امکان به خداوند قسم صاحب اصلی عصمت؛ وحیا فاطمه است بر سر سفره زهرا همگی مهمانیم بانی اصلی این مرثیه ها فاطمه است فاطمیه شده و چشم همه گریان است علت اصلی این سوز و نوا فاطمه است کاش من گریه کن فاطمه محشور شوم شافع گریه کنان روز جزا فاطمه است روز محشر که تمامی شهیدان جمعند نام سربند تمام شهدا فاطمه است در قیامت همگی پشت سر فاطمه ایم روز محشر سروکار همه با فاطمه است نه فقط روی زمین عرش خدا روضه به پاست ذکر تسبیح ملائک همه جا فاطمه است بعد از این فاطمیه کرب و بلا می چسبد بانی این سفر کرب وبلا فاطمه است
: محبوبه ی خدای تعالاست فاطمه یعنی میان عرش معلاست فاطمه تا اوج رفته است بلندای رتبه اش عالم شبیه قطره و دریاست فاطمه از آیه های سوره ی کوثر گرفته ام قرآن نوشته ایست که معناست فاطمه در لحظه های سخت به میدان کربلا ذکر مدام حضرت سقاست فاطمه کوچه ، قباله و لگد اظهار می کنند مظلومه ی تمامی دنیاست فاطمه سرباز دین شدست به همراه محسنش در پشت در مدافع مولاست فاطمه در بین کوچه بود که قدش خمیده شد مجروح ضربه ها و لگد هاست فاطمه از ضرب سیلی است کبودی صورتش زخمی ترین شفیعه ی عقباست فاطمه...
🔅 این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است باز هم مهدی ما شال عزا انداخته باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است مریم و آسیه و حوا و آدم جای خود خوب می دانیم ما، عالم گدای فاطمه است من نمی دانم چه سری هست در خلقت ولی خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است از همان اول خدا در شأن زهرا گفته بود او برای حیدر و حیدر برای فاطمه است کی فروشیم عزتِ خود از برای آب و نان بشنوید، این مملکت تحت لوای فاطمه است مادری کرده برای بی پلاکان شهید قبر این گمنام ها پائین پای فاطمه است گرچه پنهان ماند، قبر مادر آلاله ها سینه ی سینه زنان تا هست، جای فاطمه است علت این گریه های ماست، اشک فاطمه گریه های ما همه از گریه های فاطمه است گوش کن، از کوچه ها دارد صدایی می رسد یا صدای مجتبی، یا نه... صدای فاطمه است علت چشمان تارش بعد ها معلوم شد جای دست گرگ روی پلک های فاطمه است 🌺شاعر : وحید محمدی🌺
ما به زیر علم زهراییم                       گرد و خاک قدم زهراییم افتخار همه ی ما این است                    نوکران عجم زهراییم سفره اش تا به قیامت پهن است          ریزه خوار نِعَم زهراییم نفَسش حکم مسیحا دارد                 زنده از فیض دم زهراییم مدح او زمزمه های لب ماست      چون که ما محتشم زهراییم ما دو تا چشمه ی کوثر داریم           گریه کن های غم زهراییم بین هیأت همه احساس کنیم                در طواف حرم زهراییم «الف قامت» او «دال» شده                    راوی قدّ خم زهراییم زخم پهلویش اگر جلوه گر است همه اش زیر سر میخ در است مرد خیبر، سپرش افتاده                       بین بستر قمرش افتاده چه قدَر فاطمه بی حال شده           به روی شانه سرش افتاده به کجا خیره شده کاین گونه                  آتشی بر جگرش افتاده خانه را می نگرد با دقّت                     خانه ای را که درش افتاده عکس دیوار و در سوخته ای                  باز هم در نظرش افتاده اشک در دیده ی او حلقه زده                      باز یاد پسرش افتاده شجر طیّبه ی باغ خدا                        ثلثی از برگ و برش افتاده تا گل زخم گل یاس شکفت مرد خیبر کمرش تا شد و گفت : فاطمه! حال مرا زار نکن                               غصّه را بر سرم آوار نکن گفته ای تا که حلالت بکنم                   باشد ... این گونه تو اصرار نکن چه کنم خانه تکانی نکنی؟!                عشق خود را به من اظهار نکن فضّه و زینبت این جا هستند                            دیگر امروز غذا بار نکن زخم پهلوی تو سر وا کرده                         این قدَر جان علی کار نکن باز هم خاطره ها زنده شده                    هی نظر بر نوک مسمار نکن لااقل پیش دو چشم حسنت                          تکیه بر قامت دیوار نکن این قدر آه نکش پیش حسین                     گریه بر دست علمدار نکن جمله ی « آه غریب مادر...                         را دگر این همه تکرار نکن این قدر روضه ی گودال نخوان این قدر از تن پامال نخوان @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست        گریه در روضۀ او مسلک عرفانی ماست ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم                           غربتش علت این گریۀ طولانی ماست هر کسی در پی دارو و دوا می گردد                          نمک روضۀ او نسخۀ درمانی ماست هرکسی رخت عزا کرده به تن می داند               که چنین پیرهنی علّت سلطانی ماست لعن بر قاتل صدیقۀ کبری بی شک                           مُهر تأیید و قبولی مسلمانی ماست روضه خوان ، روضۀ دیوار و در و کوچه نخوان سر شکستن سند غیرت ایرانی ماست @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ همین که آه میکشی، حیدر خجالت میکشد         از این نگاه خسته تا محشر خجالت میکشد تا ماجرای کوچه را یک یک حکایت میکنی       حس میکنم غیر از حسن، معجر خجالت میکشد پهلو به پهلو میشوی، دردت مکرر میشود                  پهلو اگر آرام شد، از سر خجالت میکشد یک سوم از سادات را با فاطمه آتش زدند                حالا کنار شعله، خاکستر خجالت میکشد آری یقینا هر چه شد، بین در و دیوار شد                وقتی مقصر بوده میخِ در، خجالت میکشد هر روز درد تازه ای در پیکرت رو میشود                 از رنگ سرخ پیرهن، بستر خجالت میکشد هنگام دفن فاطمه، دستی ز قبر آمد برون حالا علی در لحظه ی آخر خجالت میکشد @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ مـتاب ای مـاه بر سیـمـای مــادر کـه بـابا جان دهد در پـای مــــادر الـهـی  کــاش  بـابـایــم  نـبـیـنــد کـه خـون می ریزد از لبـهای مادر @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ بـه  آه رفــتــه  در لاهــوت مـــادر به آن چشمی که شد مبهوت مادر الـهـی  کـاش امـشـب زینبــش را بـخـوابـاننــد  در  تـابـوت  مـــادر @@@@@@@@@@@@@@@@@
غزل مصیبت فاطمیه چه شد ای مادرمحزون که زمین گیرشدی چه شده دستخوش این همه تغییرشدی دودهه نیست زعمرتوگذشته اما باورش سخت بود زودچراپیرشدی زودترازهمه کس مزد رسالت دیدی کاردنیاست تومظلومه تکفیر شدی بین قدخم وگیسوی سفید وتن زخم گوشه خانه ی آتش زده زنجیرشدی کوثری صاف تر وپاکترازشبنم ها شعله نزدیک توگردیده که تبخیرشدی؟ قاب چشم علی از دیدن توخالی ماند بعدکوچه زچه روحالت تصویرشدی؟ خون پهلوی توهم بندنیایدعشق است به خداتوسندآیه تطهیرشدی بهرآن مردم نااهل زیادی بودی چه کشیدی توکه اززندگی ات سیرشدی عشق این بودکه از دست تو برمی آمد پیش روبه صفتان حامی یک شیر شدی بهرحیدرکشی ازسمت توواردگشتند خوابشان لطمه به تو بود که تعبیر شدی مجتبی صمدی شهاب 🍂🍁
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مصیبت - امام زمان عجل الله و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها صاحبِ عزا سلام... ادب... عرضِ احترام آقا خـودت بگو نشـده ساعتِ قیام آنقدر دیر کردی و دیر آمدی که دَر... آتش گرفت و مادرت افتاد و... اِزدحام طاقت می آوری که بگویم لگد زدند بر دنده ها و پهلویِ یاسِ حرم مـُدام سیلی رسید و چشمه یِ احساس خون شد و... افتاد مرغِ عشقِ علی در مـیانِ دام وقتی پَرَش شکسته شد و پر کشید و رفت شد چاه مَحرمِ دلِ مولا علیَ الدَّوام مادر که رفت... دخترِ او ماند و چادری... که خاک و خونِ آن شده داغِ دلِ امام زینب به ارث برده تمـامیِ روضه را دارد شباهت این غم و غصه به بزمِ شام اینجا شکسته دنده و آنجا لگد شکست... دندانِ قـاری حـَرم الله و احـترام ما ندبه خوانده ایم شما روضه ای بخوان صاحب عزا به مجلسِ ما آمدی سلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل - مدح و مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها شالِ مشکـیِ غمِ تو به گدا قیمت داد اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیت داد مادرِ کـرب و بلا... مادرِ گریه... وَالله فاطمـیه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد مادری هایِ تو از مادرِ من بیشتر است مادرم شیر اگـر داد به این نیت داد... نیتش بود که من نوکـرِ حیـدر باشم فاطمـیه به غـلامِ تو عـُبودیت داد به حسینیه اگر آمده ام می دانم ذکرِ مادر به دلِ ساده صمیمیت داد ذکرِ یا فاطِرُ یا فاطمه یِ فاطمیه هویت داد به این نوکر و شخصیت داد روزِ رَجعت که بیاید همگان می بینند روضه یِ فاطمه بر ندبه صلاحیت داد تو زمین گیر شدی شیرِ خدا خورد زمین پوسخندی به علی نامه یِ تسلیت داد اول و آخرِ این روضه دمِ العـجـلم سمت و سو داد به این گریه و کیفیت داد
چادرت وقتی یهودی را مسلمان می کند یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می کند نوکرانت جای خود آنها که صاحب منصبند بلکه مور خانه ات کار سلیمان می کند مادرانه پا به روی چشم خشک من گذار خاک پایت هر کویری را گلستان میکند خنده ات آرامش قلب نبی و مرتضی است اخم هایت در جهان تولید طوفان می کند قطره وقتی که به دریا رفت،دریا می شود بی سواد کوی تو تدریس عرفان می کند هرکه شد خاک تو ای مهتاب،عالم تاب شد ذره را نور رخت خورشید تابان میکند بار هرکس را به معیار علی سنجیده ای حب حیدر کار ما را پیشت آسان می کند 🔸شاعر : ؟؟؟ ___________________________
ای کاش مدینه همه ی ما مرده بودیم(شور وروضه) با علی علی علی علی علی علی علی علی علی ...... ...همه ی ما...مرده بودیم ای کاش جای زهرا...ماها سیلی...خورده بودیم اهل مدینه....پشت علی رو ...خالی کردن اهل مدینه....پشت علی رو ...خالی کردن خدا !!!!بگو علی برس به داد اون آقایی که دیگه جواب سلامشم نمی دادن... خدا !!!! برس به داد اون پسری که ،از وقتی که از کوچه برگشته ،چشم بهم نزاشته... خدا !!!برس به داد دختری که موهاش شونه نخورده خدابرس به داد حسینی که شباتشنه می خوابه !!! خیلی رعایت منه بیمارمیکنی زهرا !!! تو داری مرا به خویش بدهکار میکنی.. الهی برات بمیرم دیگه نفس بلند نمی تونی بکشی.. بانو... اصلا فاطمیه ما ل گریه کردنه،هرچقدر سینه بزنی سیر نمیشی، خیلی رعایت ،منه بیمار میکنی داری مرا به خویش بدهکار میکنی حتی ...حتی...هنوز هم که دگر بی نفس شدی داری نفس نفس نفست کار میکنی نیلوفرم !!!قدم به قدم زرد می شوی نیلوفرم !!!قدم به قدم زرد می شوی برخیز،دوباره پر از درد می شوی زهرا...بمان و;زندگیم را بهم نریز کم کار خانه کن....همه هستیم ای عزیز ناله زنا!!! بادردوغصه ها وغم خودجدال کن تقصیر دست بسته ی من شد،حلال کن ماندم، اینقدر بین رفتن وماندن نمان معلومه بمان.... ای قد خمیده به خاطر دل زینب بیا بمان.. زهرا !!! در کار خیر ،حاجت هیچ استخاره نیست اینقدر بین رفتن وماندن نمان بمان اگر میتوانی بمانی....بمان عزیزم توخیلی جوانی ...بمان هاهاهاها زینب اومد کنار بستر مادر،صدا زد اومدم ازت حلالیت بطلبم مادر.... چرازینبم؟ مادر !! اآخه شبی در خواب بودی... آمدم بازوی تو دیدم... مادر ولی بی آنکه بیدارت کنم... آهسته بوسیدم بابا..بابا..بابا.... ازبی بی زینب رد نشه من یه جمله بگم این مال شب شهادته اومده بود نشسته بود کنار بستر مادر،می گفت: گریونه چشمای من ... مادر!! گریونه چشمای من...لرزونه دستای من... بیچاره میشم.....نرو بیچاره بابای من .... کجا میخوای بری؟خودت میگی تا بابات خواست بیاد منوخبر کن... گریونه چشمای من...می لرزه دستای من... بیچاره میشم.....نرو بیچاره بابای من .... مادر دلم خونه...گیسو پریشونه... اهل روضه !!! همسایه ها میگن...زهرا نمی مونه آخه یه روز اومدن دیدن مادرم !!!زیر چشمی بهم میگفتن دیگه رفتنیه...دیگه یتیم داری علی داره شروع میشه... خونه داری برای زینب تو زوده خونه داری برای زینب تو زوده مادر !!! دختر خوبی مگه واسه تو نبوده ببخشیدیه خط دیگه!!!! من دختر ت زینم...شد خواهش این لبم مادر بخون باز برام ....قرآن مثه هرشبم مادر بخون باز برام ....چه جوری قرآن می خوند مادر !!! چی شد بازوت؟ آرومی؟ مادر چی شد پهلوت؟ ماهه منوبابا...تازه گرفته رو... چار سالمه ها !!! خونه داری برای زینب تو زوده خونه داری برای زینب تو زوده دختر خوبی مگه واسه تونبوده؟ آه آآآآآآ بابا ..بابا..بابا.. بابایی معلومه چند وقته کجایی؟ عمه میگه پیش خدایی... من که دیدم رو نیزه هایی بابایی... بابایی ...بابایی.... بابایی !!! کجا بودی؟دستامو بستن بال وپر منوشکستن... بابایی!!! شده دیگه... خرابه چرا غونه امشب قناری غزل خونه هرشب موهاش فرش مهمونه هرشب دلش خونه هرشب بابانبودی ببینی همه معجرم سوخت بابا نبودی ببینی که بال وپرم سوخت هاهاهاها ی... هاهاهاهای زینب ها ها ها ها زینب... ها ها ها ....هاهاها زینب...زینب زینب.... دستاتونو بلند کنید چند مرتبه بلند ..یا زهرا....
ای وای مادرم دردسر ، بین گذر ،چند نفر،یک مادر... شده هر قافیه ام یک غزل درد آور... ای که از کوچه ی شهر پدرت میگذری... امنیت نیست ، ازین کوچه سریع تر بگذر...
غزل مصیبت سوزناک شام غریبان فاطمیه شام غریبی و تک و تنها شدن رسید هفت آسمان به سینه مولا محن رسید میگفت قطره قطره اشکش چرا چرا رفتن رسید بر تو و ماندن به من رسید با گریه کار غسل شبانه شروع شد با گریه آستین همه بر دهن رسید آرام و بی صدا چقدر لطمه میزدند تا روی سنگ غسل غریبی بدن رسید می خواست تا که فاطمه را رو نما کند فریاد های ناله و آه از حسن رسید بیهوش شد حسن به گمانم که باز هم بر خاطرات کوچه و سیلی زدن رسید مانند باغ لاله شده سنگ غسل او از بس که لاله لاله گل از پیرهن رسید آثار شعله ها نفسش را بریده بود هر چه سرش رسید از آن سوختن رسید اسفند روی آتش غم بود دختری تا جامه بهشتی مادر کفن رسید هنگام پر کشیدن تابوت فاطمه تشییع جسم پرپر هر چار تن رسید
چه حکمت بوده در آتش؛ که ابراهیم و زهرا را یکی آنی گلستان شد؛ یکی هر لحظه سوزان تر؟
(س) دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من من به احزاب و احد یکدم نلرزیدم ولی تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون کاش می‌مردم مدینه نیست دیگر جای من روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار با فراق تو شده هر شب، شب احیای من تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند رفت از کف غنچۀ من لالۀ حمرای من مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود غصۀ ناگفته و غم‌های ناپیدای من التماس دعا کانال روضه ،نوحه وسخنرانی چهارده معصوم ع وسردار شهید سلیمانی ایتا لینک👇 @nohevarozechahardahmasomsoghandi
وای مادرم خدا ب خیر کند این نفس زدن ها را ک سخت می رسد از سینه تا ب حنجرتان....
فاطمه،خیر کثیر خلقت قسمت نبود محسن او دیده وا کند همچون حسین شیعه به غم مبتلا کند فرشی نشد که حق سخن را ادا کند هجده بهار روضه به یک شعر جا کند #