eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
386 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار _____________________ آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نور قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل قومی پی دلدار و قومی بنده ی دل آن سو خیامِ نار و این سو خیمه ی نور آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور خلقت میان این دو خیمه ایستادند قومی به آن قومی به این سو رو نهادند ای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی یار حسینی یا طرفدار یزیدی؟ خود در چه قومی کرده ای احساس، خود را؟ بگشای چشم عبرت و بشناس خود را آن سو زحق دل ها جدا بود و جدا بود این سو خدا بود و خدا بود و خدا بود آزاد مردان دور ثارالله بودند از سرنوشت خویشتن آگاه بودند همچون عروسان،مرگِ خون را طوق کردند غسل شهادت در سرشک شوق کردند بنوشته بر رخسار خود با اشک دیده تنها حیات ما جهاد است و عقیده در انتظار صبح فردا بی شکیبند هر یک زهیرند و بُریرند و حبیبند عباس گوید: وقف خاک دوست، هستم این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم! من زاده ی آزاده ام البنینم مشتاق شمشیر و عمودِ آهنینم فردا کنم دریای خون، دشت بلا را چون روی خودگلگون کنم کرب وبلا را اکبر که از سر تا قدم پر از خدا بود ممسوس در ذات خدا، از خود جدا بود پیش از شهادت حال با شمشیر می کرد آیینه ی دل را نشان تیر می کرد دریای خون آغوشِ مولا بود بر او زیباتر از دامان لیلا بود بر او قاسم عروس مرگ را در بر گرفته گویی دوباره زندگی از سر گرفته ازبس که داردمرگِ خون را چون عسل،دوست بر قامتِ رعنا زره پوشیده از پوست 🔸شاعر: ______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار _________________ غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد بگو آن نانجیب از تو مگر غیر از کرامت دید که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟ گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟ سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه... یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد... از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد 🔸شاعر: __________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار _____________ عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند ما و این کشتی طوفان‏‌زده در موج بلا ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند دشت از هُرم عطش سوخته و هالۀ غم سایه‌بانِ گل زهراست اگر بگذارند آب بر آتش لب‌های عطشناک زدن آخرین نیّت سقاست اگر بگذارند دوش در گلشن ما بلبل شیدا می‏‌گفت: باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شد وقت دلجویی گل‌هاست اگر بگذارند طفل شش‌ماهۀ من زینت آغوشم شد جای این غنچه همین‏‌جاست اگر بگذارند این به خون خفته، که عالم ز غمش مجنون است تشنۀ بوسۀ لیلاست اگر بگذارند چهره‌‏اش آینۀ حُسن رسول‏‌الله است آری این آینه زیباست اگر بگذارند این گل سرخ که از گلبُن توحید شکفت آبروی چمن ماست اگر بگذارند در عقیق لب من موج زند دریایی که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند یوسف مصر وجودم من و، این پیراهن جامۀ روز مباداست اگر بگذارند... 🔸شاعر: ______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
. 🔘🔘🔘🔘 خواهره غم دیده ات گردد به قربان سرت ای برادر جان حسین (ع) قدری اهسته برو بوسه زنم برحنجرت ای برادر جان حسین(ع) https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
4_5841554714000360633.ogg
90.2K
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🎼 😭😭😭😭 ☑️بنداول داری میری و/ زینب وجا می‌ذاری داری میری و /رو دلم پا میذاری داری میری و/ من وتنها می‌ذاری داری میری و/ منم و اهل حرم داری میری و /بگو من کجا برم داری میری و/می ریزه برگ و برم داری میری و .... باغم وغصه مأنوسم داداش میری و تنها میپوسم داداش به وصیت مادرم باید زیرگلوتو ببوسم داداش السلام علی سیدالشهدا «ع» •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• ☑️بنددوم نوشته مقتل/زینب بی سرپناه نوشته مقتل/با فغان واشک و آه نوشته مقتل/میدوید توقتلگاه ..... نوشته مقتل/موهاتو میکشیدن نوشته مقتل/که سرت رو بریدن نوشته مقتل/رو تنت می دویدن افتاده بودی زیر دست و پا زیر بارون تیرو نیزه ها وقتی سرت رو میبرید عدو مادره تو هی میزدت صدا ‌ السلام علی سیدالشهدا «ع» •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• ☑️بند سوم نوشته مقتل می زد هر کی می رسید نوشته مقتل شمر نا نجیب رسید نوشته مقتل خنجر کندو کشید نوشته مقتل ...... نوشته مقتل بی محابا زدنت نوشته مقتل غریب گیرآوردنت نوشته مقتل وحشیونه کشتنت نوشته مقتل ...... نوشته لحظه های اخرت نشست با چکمه روی پیکرت ضربه می زد به حنجرت حسین از قفا پیشه چشمه خواهرت السلام علی سیدالشهدا «ع» •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• ☑️بند چهارم نوشته مقتل با عصا می زدنت نوشته مقتل بی هوا می زدنت نوشته مقتل همه جا می زدنت نوشته مقتل ..... ببخشن سادات شمر بی حیا و پست ببخشن سادات روسینت با پا نشست ببخشن سادات گیسوتو گرفت به دست ببخشن سادات ..... نوشته توو مقتله مستند هرکس رسید یه ضربه ای میزد حتی با سنگ و چوب کعبه نی یا با غلاف یاضربه ی لگد السلام علی سیدالشهدا «ع» •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
4_6030868673315472654.mp3
2.14M
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🌷🌷🌷 ✅بنداول مرو ز پیشم روح و روانم امیده جانم برادرم بنگر به حالم شکسته بالم خوش می روی سوی مادرم وصیت مادر بوده که هنگام وداعت تاجه سرم بوسه بگیرم زحنجرتو لب تشنه ام ای برادرم 💧💧💧 ای یار زینب سالار زینب ای تشنه لب ای حسین من 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 ✅بنددوم صدای شمشیرو تیر نیزه اید زمیدان اه ای خدا هرکس که امد با یک سلاحی حتی به چوب و سنگ جفا گردیده قربان باکام عطشان برادرم شاه کربلا خواهر بمیرد تو رانبیند این گونه ای برزیر دست و پا ای یار زینب سالار زینب ای تشنه لب ای حسین من 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 ✅بندسوم ایدصدایی زعمق گودال که یابنی حسین من جانم به لب امده بگو تو سرت چه شد نور عین من چه کرده دشمن بااین سرو تن بگو که پیراهنت کجاست بادست تو ساربان چه کرده بگوکه انگشترت کجاست ای یار زینب سالار زینب ای تشنه لب ای برادرم ______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan
4_338925932435735462.ogg
225.3K
مرو ز پیشم https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار _________ شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست میان خیمه‌یِ اصحاب روضه‌ی زهراست شب است و باز به گِردِ خیام می‌گردد دوباره دورِ خیامِ امام می‌گردد صدایِ پایِ نگهبان خیمه می‌آید دوباره خواب به چشمانِ خیمه می‌آید کسی خیالِ حرم را نمی‌کند تا اوست سکینه صحبتِ غم را نمی‌کند تا اوست عَلَم به دوشِ علمدار تا قدم می‌زد هراس را به دلِ دشمنان رقم می‌زد اگر صدایِ قدمهاست جایِ غربت نیست میان لشکرِ دشمن نگرد  جرات نیست به مَشک سمتِ حرم بُرده آب را عباس حرام کرده به بیگانه خواب را عباس گذشته نیمه‌ای از شب مدام می‌گردد شب است و باز به گِرد خیام می‌گردد که دید بِینِ سیاهیِ شب کسی‌آید زِ دور سمتِ امیر عرب کسی‌آید به خشم خیره شده شیرِ هاشمی غُرید نَهیبِ غُرشِ عباس در فضا پیچید که هستی اینهمه جرات به خویشتن دادی؟ و دودمانِ خودت را به سوختن دادی؟ عَلَم ندیده ای از دور با علمدار است چگونه آمده ای چشم خیمه بیدار است اگر قدم زِ قدم رویِ خاک برداری قدم به خاک نخورده دو چاک برداری کلام او که به پایان رسید جانش سوخت صدایِ ناله‌ی زینب شنید جانش سوخت به رویِ چشمِ زمین ماهِ خاندان اُفتاد زمین به پیشِ قدمهایِ آسمان اُفتاد مرا ببخش چرا آمدید تا اینجا سلام حضرت بانو شما کجا اینجا دو چشمِ خسته‌یِ خاتون کربلا وا شد تمام زمزمه اش ذکرِ واحسینا شد رسیده‌ام که ببینی مرا قراری تو وصیتِ پدرم را به یاد داری تو گرفت دست تو و گفت ای توانِ حسین همیشه جانِ تو و جانِ کودکانِ حسین چه شد که خاک به دامان و چنگ بر جامه است ببین به خیمه‌مان صحبتِ امان نامه است جهان به چشمِ علمدار تار تر شده بود تمامِ قامتِ عباس شعله ور شده بود میانِ شب عرقِ شرم از جبین می‌ریخت سرش به زیر چه اشکی بر آن زمین می‌ریخت گرفت چادرِ بانو و بال و پَر میزد برایِ غربت او داد از جگر میزد سوار رفرف خود شد توان به مرکب داد علم به دوش گرفت و توان به زینب داد کشید تیغ دو سر را به دورِ سر چرخاند سپاه را به نگاهی به جنبشی لرزاند رگی به صفحه‌ی پیشانی‌اش تورم کرد تمام لشکرِ شب دست و پایِ خود گم کرد دوباره مرکبِ خود را به رقص آورده شبیه سینه‌ی آتش فشان تلاطم کرد به بیرقی که به دوشش نهاده موج اُفتاد امیر سمت حرم آمد و تبسم کرد کشیده نعره که امشب امانتان بِبُرم برای حرف امان نامه دودمانتان بِبُرم به زخم تیغ علی بازوانتان شکنم به ضربه‌ای همه‌ی استخوانتان شکنم رسید ظهرِ دهم نوبت علمدار است تنش به رویِ زمین های گرم خونبار است وزید سوزِ حزینی به خیمه‌گاهِ رباب که ای برادرِ تشنه برادرت دریاب میان علقمه خونش به راه اُفتاده دو چشم خون شده و از نگاه اُفتاده کنارِ پیکرِ او بویِ یاس پیچیده شکسته مادری آنجا به آه اُفتاده حرامیان همه با نیزه های خود رفتند امیر مانده و در قتلگاه اُفتاده حسین می رسد و جمع می‌کند او را میانِ راه چرا تکه ماه اُفتاده به پا بخیز که سمت حرم کسی نَرَود ببین به خیمه ی زینب نگاه اُفتاده 🔸شاعر: ______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار _____ لحظه های آخر است دیگر هرکسی هر چه داشت رو میکرد پیرمردی سنگ می آورد و یکی نیزه را فرو میکرد دیگری پاره های جسمش را تیر میزد و رفو میکرد ویکی هم گرفته پیکان را در دهان و در گلو میکرد یک ضریح دیده اند پنداری هرکسی حاجتی از او میکرد بهترین جایزه ها را شاید شمر نامرد آرزو میکرد از همه بی آبرو تر بود آنکه او را پشت و رو میکرد 🔸شاعر: ______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار _____ لحظه های آخر است دیگر هرکسی هر چه داشت رو میکرد پیرمردی سنگ می آورد و یکی نیزه را فرو میکرد دیگری پاره های جسمش را تیر میزد و رفو میکرد ویکی هم گرفته پیکان را در دهان و در گلو میکرد یک ضریح دیده اند پنداری هرکسی حاجتی از او میکرد بهترین جایزه ها را شاید شمر نامرد آرزو میکرد از همه بی آبرو تر بود آنکه او را پشت و رو میکرد 🔸شاعر: ______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸