الهی...
در ماهی هستیم که
بیکموکاست
بیحرفوحدیث
بیحسابوکتاب
میبخشی
ما را به آخر ماه برسان...
https://eitaa.com/roznevesht
ذهنم درگیر است. میچرخد و طواف میکند گرد مسائل گوناگون.
مثلا داشتم فکر میکردم که در ماه رمضان، آدم دلش بیشتر به یاد "حسین"میافتد.
مخصوصا وقتی هوا گرم باشد و عطش فراوان.
حالا ذهنم معطوف میشود به امری دیگر، به انتخابات فکر میکنم و بعد به "کلاب هاوس"
فضایی که آدمهای به اصطلاح نخبه را جذب خودش کرده و نزدیک انتخابات دوباره شعار جدایی دین از سیاست را پررنگ نموده است.
حالا پرندهی خیالم مینشیند روی همان شاخهی اول.
دوباره به "حسین" فکر میکنم
به جدایی دین از سیاست
به جدایی سر از بدن...
#غم_نوشت
https://eitaa.com/roznevesht
الهی...
گرم کن این روح یخزده را
کمک کن تا روحمان کمی نفس بکشد.
خدایا خودت مزهی روحمان را تغییر ده...
https://eitaa.com/roznevesht
سَیِّدِی إِلَیْکَ رَغْبَتِی وَ إِلَیْکَ رَهْبَتِی
درگیر تناقضم...
مهربانیات را که میبینم رغبتم به تو افزون میگردد؛ برق از چشمانم میپرد؛ مثل کودکی که ذوق میکند برای بستنی؛ یا نه، مثل کودکی که سکهاش را در قلک سفالی میاندازد و صدای سکه میشود دلیل خندههایش...
اما خودم را که مینگرم، دلم از ترس هُری میریزد پایین. میترسم. دوباره مثل همان کودک، وقتی در بازار دست مادرش را رها کرده و بغض امانش نمیدهد. یا نه، مثل کودکی که نمرهاش کم شده و اضطراب نشان دادن کارنامهاش را میتوان از چشمهایش خواند.
درگیر تناقضم...
تکلیفم را یکسره کن
#روز_نوشت
#بی_وقت_نوشت
#ابوحمزه_ثمالی
https://eitaa.com/roznevesht
خدایا کمکمان کن که
اردیبهشت را با گناه،
اردیجهنم نکنیم...
#روز_نوشت
#رها_نویسی
https://eitaa.com/roznevesht
"وَ لا تُسَلِّطْ عَلَيَّ مَنْ لا يَرْحَمُنِي"
و مسلط مكن بر من كسي را كه به من رحم نكند.
#روز_نوشت
#ابوحمزه_ثمالی
https://eitaa.com/roznevesht
خدایِجان...
کاش یادت مثل یک حبهی قند بیافتد در استکان دلم و روحم آن را بیهوا سرکشد...
#روز_نوشت
#خدای_مهربان_من
https://eitaa.com/roznevesht
اگرچه با نوشتن مانوسم، اما گاهی واژهها حقیرند و سکوت، باشکوه...
پس خود را میسپارم به سکوت شب، که شب را رازیست نهفته در دل و آغازیست برای بیداری روح...
#شب_نوشت
https://eitaa.com/roznevesht
برنامهی "زندگی پس از زندگی" را میبینم؛ هر روز با اشتیاق هرچه تمام.
امروز هم دیدم و حالا این برنامه جای تمام گریههای دمافطاری را که احسان علیخانی هرسال به وقت ماه عسل از ما میگرفت، پُر کرده است.
امروز برنامه اما حال دیگری داشت.
فارغ از تجربهی مرگ و دیدن روح و ریحان قبل از جان دادن، عشق عمیق و کمنظیر آن آقا بود به همسرش.
چیزی که حتی در عشقبازیها و لاو ترکاندنهای زوجین در فضای مجازی دیده نمیشد. تمام کادوها و ولنتاینها و جشنتولدها را هم که رصد کنیم باز به این نتیجه میرسیم که جنس این دوست داشتن متفاوت بود با محبتهای دیگر.
عشقی عجیب، بیتعارف و ناب.
یاد شهید مطهری افتادم. یاد خودشان که نه، یاد جملاتی که در رابطه با زندگی زوجین داشتند. یکی از حرفهای شهید که در ذهنم مانده مضمونش این بود که زن و شوهر به وقت ازدواج از "من بودن" بیرون میآیند و تبدیل به "ما" میشوند، یعنی دیگر "من" مطرح نیست و اینگونه ازدواج به خودخواهیها خاتمه میدهد.
من احساس کردم آن آقا چمدانش را بسته بود و از هرچه منیّت، کوچ کرده بود که میتوانست اینگونه برای همسرش اشک بریزد.
#روز_نوشت
#زندگی_پس_از_زندگی
https://eitaa.com/roznevesht