حالا سروصداها کمی خوابیده است. شعارها کمتر شده و نبض فریادها کندتر میزند.
اما به نظرم نباید در این دام بیافتیم که مثلا ما بُردیم و آنها باختند.
این خطرناکترین نتیجهای است که میشود از یک بحران گرفت.
اصلا ما و آنها معنا ندارد. همهی ما فرزندان این خاکیم؛ حتی اگر مسیر را اشتباه رفته باشیم.
یک نکتهی دیگری که توجه به آن لازم است این است که دشمن نسبت به دستاوردهایش شادمان است؛ حتی اگر به همهی اهدافش نرسیده باشد. او صبورتر از ماست و برنامهاش دراز مدت است؛ حتی برای نسلهای آینده.
دشمن خوب میداند که نمیتواند در شرایط کنونی این نظام را وادار به سقوط سازد؛ اما او این را هم خوب میداند که باید برای صدسال بعد برنامهریزی کند؛ بنابراین توقع سقوط نظام را ندارد؛ اگرچه جوانان را با همین شعار، فریب میدهد و به خیابان میکشاند. او میداند این نظام رفتنی نیست اما دلش را خوش میکند که نظم نظام را برهم زند و تاروپودش را از درون پوسیده کند.
امروز چند ساعتی بیرون از خانه بودم. بعد از روزها خانهنشینی به دلیل شرایط موجود.
چیزی که توجهام را جلب کرد دیدن خانمهایی بود که حجاب نداشتند نه اینکه کمحجاب یا شلحجاب بودند نه!
واقعا حجاب نداشتند. نهاینکه روسریشان افتاده باشد. اصلا همراهشان نبود.
حالا این برنامهی دشمن است که چشمها را عادت بدهد به دیدن خانمهای بیحجاب اگرچه تعدادشان کم باشد. چیزی که مهم است ریخته شدن قبح آن است و شکستن این تابو.
همانطور که چشمها را عادت داد به پوشیدن مانتو به جای چادر و روسری به جای مقنعه و لباسهای کوتاه و تنگ بهجای....
میبینید دستاوردش را!
چقدر خوب برنامهریزی کرد.
حالا اهمیت و ارزش امربهمعروف و نهیازمنکر بیش از پیش واضح میگردد که اگر مورد توجه قرار نگیرد و راه و رسمش به خوبی اجرا نشود و بهغیر از کمحجابی، سایر گناهان را نیز در برنگیرد، آیندگان روزگاری سختتر از این خواهند داشت.
🖋زهرا ابراهیمی
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
https://eitaa.com/roznevesht
آقایان حتما بخوانند
مطمئن نبودم سوار میشود. بوق زدم و اشاره کردم که یعنی من مستقیم میروم. او هم سوار شد. ظاهرش شبیه خانمهایی بود که قصد رفتن به مجلس عروسی دارند. البته امروزه خیلی از خانمها قصد رفتن به عروسی دارند!
گفتم کجا میروید؟! گفت: کلینیک زیبایی ...
گفتم چشم. تا جایی که هم مسیریم میرسانمتان.
چندتا خیابان وقت داشتیم تا حرف بزنیم.
اول هم من شروع کردم. بعد از احوالپرسی و اعلام وضعیت آب و هوا و اینکه برای ناهار چی بپزیم، صحبتمان رفت سمت موضوع کلینیک و زیبایی و اینکه فهمیدم قصد انجام چندتا عمل زیبایی داشت روی صورتش!
گفت که عملهای قبلی را راضی نبوده و حالا از نو، نوبت گرفته.
یک لحظه زدم کنار!
توی صورتش خیره شدم و گفتم من که عیب و ایرادی نمیبینم!
گفت شما نمیبینی اما همسرم از بس غر میزند کلافهام کرده! هر روز به ظاهرم ایراد میگیرد. بهش گفتم حتما خیلی دوستت دارد که اینگونه پاپیچت میشود و پیادهاش کردم.
سوژه برای ذهنم و برای بقیهی راه آماده شد.
چرا خانمها تن میدهند به این جراحیهای عجیبغریب؟!
دلایلش مختلف است اما یکی از مهمترین علتهایش این است که همسرانشان آنها را آنگونه که باید نمیبینند.
با خودم گفتم چرا خانمها آنطور که باید و شاید از سمت همسرانشان دوست داشته نمیشوند؟!
آقایان لطفا دوست بدارید همسرانتان را نه کم، بلکه خیلی زیاد
و حتما ابراز کنید به آنها دوستداشتنتان را نیز.
اگر خانمها به اندازهی کافی دوست داشته شوند، خودشان را برای زیباتر شدن به دست این جراحیهای خطرناک نمیسپارند.
آقایان لطفا دوست بدارید همسرانتان را و این دوست داشتن را نوعی جهاد تلقی کنید. یعنی حتی اگر سخت است برایتان یا حتی اگر رفتار خانمها به گونهای است که نمیتوانید ابراز محبت کنید، اما باز هم سختی این جهاد را بر خود متحمل کنید و دوست بداریدشان.
به تعبیر کمی شاعرانهتر این کلام شما آقایان است که خون احساس را پمپاژ میکند به قلب زنان و زنان بعد از شنیدنش عاشق میشوند.
اما اگر بیتفاوت باشید، بعد از آن باید در انتظارِ احتضارِ احساسشان باشید.
نگاه مضطرب زنان به ظاهرشان ناشی از ندیده شدن است.
آقایان! همسرانتان را ببینید...
🖋زهرا ابراهیمی
#زن_عفت_افتخار
https://eitaa.com/roznevesht