ما آدمها رفتارهای دوگانهای داریم. از یک طرف عجیب تمایل داریم که دیگران ما را بشنوند و از سوی دیگر به شکل عجیبتری حاضر نیستیم دیگران را بشنویم.
در بین آدمها، آنهایی که ادعای تدین دارند طبیعتا مسئولیتشان هم بیشتر است.
برخی از ما مذهبیها، به محض برخورد با عقاید نادرست و رفتارهای ناصحیح سریعا تمام عزم خود را جزم مینماییم تا طرف مقابل را متقاعد کنیم که عقیده یا رفتارش اشتباه است.
انگار از اول بنای هر گفتگویی را بر موفقیت در متقاعد کردن دیگران قرار دادهایم.
گاهی لازم نیست از همان ابتدا پُتک نامعقول بودن حرفهای طرف مقابل را با استدلالهای عقلایی خویش بر سرش بکوبیم.گاهی لازم است فقط کمی او را بشنویم.
آدمی که با هیجان به سمت ما میآید اگر فضا برای گفتمان نداشته باشد، با سر به در بسته میخورد و مثل فنر به جای اولش بر میگردد.پس آدمها را در دایرهی بحث و جدلهای بیهوده گیر نیندازیم، بلکه به آنها و به خودمان نیز فرصت دهیم تا در مسیر درست و در جهت اصلاح گام برداریم.
گاهی تعجیل برای تغییر، نتیجهی معکوس میدهد.انگار یک لحظه میشویم پیامبر و مردم هم میشوند امتمان و حالا بیوقفه، موسی وار میخواهیم با عصای کلمات اعجازی کنیم که نتیجهاش بشود بهشت رفتن خودمان و آنها.
ما مسئول بهشتی شدن خودمان هستیم و مسئول هدایت و اصلاح دیگران نیز.
اما ویرایش غلطهای دیگران فوت و فنی میخواهد که باید یاد بگیریم. یکی از این فوتهای کوزهگری همین فرصت دادن برای شنیده شدن است. ما میخواهیم با برخورد سریع و آنی جلوی خطا را بگیریم، در حالی که این برخوردها باعث تحکیم و تقویت خطا میشود.
#روز_نوشت
#دیگران_را_بشنویم
#ما_مذهبی_ها
#هنر_شنیدن
https://eitaa.com/roznevesht
نوجوان که بودم مثل تمام نوجوانهای دیگر رویاپردازیهایم ریتم تندی داشت. زمانی با فضاسازی شاعرانه در ذهنم به پرسهزدن در دنیای شعر مشغول میشدم؛ گاهی نیز وقت خود را وقف تاریخ میکردم تا شاید بتوانم حافظهی تاریخیام را تقویت نمایم؛ در یک مقطع دیگر ادبیات و الهیات در روحم جان تازهای گرفت.
به گمانم همهی آدمها چنین تجربهای را دارند که گاهی از موضوعی با حرارت هر چه تمام حرف بزنند و گاه دیگر، همان موضوع در ذهنشان در جهتی معکوس جلوه کند و دچار رکود گردد.
حالا که سالهاست از آن دوران فاصله گرفتهام، کسی با متانت و آهستگی در گوشم میخواند که آدمیزاد نمیتواند تمام خواستههای ذهنی خویش را تمکین نماید؛ که آدمیزاد باید پرندهی ذهنش را از قفس افکارش آزاد نماید تا محبوس خوداغفالی نگردد.
حالا باید به سهم خودم در کویر قلبم ضیافتی برپا کنم و میزبان صراحت باشم؛ باید همچون طبیبی دلسوز عمق درد را بشناسم و به جای اینکه دائم نور به قبر دوران نوجوانیام بفرستم و برای عزای جوانی به تاراج رفته سوگنامه بنویسم، به اندازهی سر سوزنی هم که شده روی یک مسیر و یک هدف متمرکز شوم، قیافهی حق به جانب نگیرم و باور کنم که من از آنچه دیروز در ذهن خویش میپروراندم امروز نهایتاً میتوانم یک مسیر را ادامه دهم و آن مسیر، مسیر خوب شنیدن است.
من به این نتیجه رسیدم که بیشترین چیزی که بدان نیاز دارم این است که شنوندهی خوبی باشم.
شنیدن دردها، حرفها، نظرها، نقدها و ناگفتههای دیگران هنری بس گرانقدر است که کمتر کسی بدان دست مییابد.
#روز_نوشت
#هنر_شنیدن
https://eitaa.com/roznevesht