من این عکس را مدتی پیش دیدم. معمولا عکسهایی که قصد نوشتنشان را داشته باشم سیو میکنم.
اینجا وطن ماست، با همهی سرفرازیاش در تمام عرصهها.
اما اینجا باز وطن ماست، با دخترکان معصومی که برای سیر کردن شکمشان مجبورند تا کمر در سطلهای زبالهی شهر خم شوند.
اینجا وطن ماست، یک خیابان بالاتر از جایی که عزت انسانی این دختر به تاراج میرود، آدمهایی زندگی میکنند که اهل دغدغهاند. آدمهایی که دغدغهی آنها سیر کردن شکم سگ و گربههایشان است.
اینجا وطن ماست، جایی که وجببهوجبش شاهد خون شهداست؛ که جان دادند تا عزت بیافرینند.
اینجا وطن ماست، جایی که بیش از همه چیز برای آن جنگیدهایم؛ با خود، با دشمن، با دیگری تا حفظش کنیم.
اینجا وطن ماست، جایی که آزادی و امنیتش را مدیون بزرگمردانی هستیم که تمام قد برای بقایش ایستادهاند.
اما اینجا باز وطن ماست، جایی که راحت در گوشهای از آن زمین و جنگل و دریایش را دزدیدند و در گوشهی دیگرش، مجرمانی با جرمهایی سبکتر، مجازات شدند.
اینجا وطن ماست، کشوری که یک وجبش را به دشمن بیرونی ندادهایم؛ اما دشمنان داخلی وجببهوجبش را تصاحب کردند.
اینجا وطن ماست، جایی که سطل زبالهها نقش سفرهها را دارند و پسماندهی غذاها، جایگزین حق مسلّم این مردم شده است.
اینجا وطن ماست...
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#فقر
#عادت_به_ظلم
#عدالت
#مدیون_شهداییم
#وطن
https://eitaa.com/roznevesht