eitaa logo
روشنگران مجازی
897 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.8هزار ویدیو
38 فایل
انتشار کلیپ، عکس و تحلیل های به روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹آن روز اول از خدا گفت و از تقوا و بعد از اینکه چون دختر شهید هستم به من علاقه‌مند شده. 🌹 قبل خواستگاری رفته بود سر مزار پدرم. حرفهایش را آنجا با پدرم زده بود که اگر من لایق دختر شما هستم خودتان کاری کنید این ازدواج سر بگیرد و اگر این وصلت به خیر نیست یا من آن فردی نیستم که شما برای دخترتان در نظر گرفته اید خودتان کاری کنید که جور نشود 🌹 آن جلسه از علاقه اش به همسر آینده گفت؛ از اینکه اگر ازدواج کند همسرش را بسیار دوست خواهد داشت. 🌹آخرش هم گفت: البته این دوست داشتن توی مرحله ی دومه جا خوردم سکوتم را شکستم و با تعجب پرسیدم یعنی چی؟!» آرام گفت: اول خدا، بعد شما. "شهید مدافع‌حرم سعید سامانلو" 📚کتاب: ازدواج به سبک شهدا @Sedaye_Enghelab
🌷هر وقت می پرسیدم:"رضا نماز خواندی؟" برای اینکه حساسیت من را کم کند جواب میداد: "آقا مهدی ما با قرآن و کتاب سر و کار داریم؛ تیر و فشنگ به دردمون نمیخوره!" اگر میگفتم:توی عملیات سرت رو بیار پایین تیر میخوره میگفت:اینجا جای سجده است! کمتر از توپ و تانک نمیخوره! میگفت:من اگه صدتا تیر بخورم نمیگم تیر خوردم؛باید حتما تانک باشه تا بگم زخمی شدم! بهش میگفتم:پس فرمانده ها چی؟ 🌷جواب میداد:هرکی مسئولیتش بیشتر دردش هم زیادتر! اونها نباید با کمتر از موشک خم به ابرو بیارن! "شهید رضا جامی" @Sedaye_Enghelab
🌷جلسه ای با نیرو‌های حزب‌الله داشتیم. در اتاقی دور میزی بزرگ نشسته بودیم که «ذوالفقار» مسئول و یکی از فرماندهان نیرو‌های حزب‌الله وارد شد. به من اشاره کرد و پرسید: نامت چیست؟ حسن که بغل‌ دست من بود، گفت: با من هستید؟ گفت: نه؛ کنار دست تو را می‌گویم. همه تعجب کرده بودند. من گفتم: نام او کمیل است. بعد چیزی به مترجم گفت که متوجه آن نشدم. مترجم رو به من گفت: او می‌گوید تو شهید می‌شوی! 🌷بعد ذوالفقار به عکس‌هایی که روی دیوار اتاق بود اشاره کرد و گفت: من به تمام این افراد گفتم که به شهادت می‌رسند و همینطور هم شد. من از خجالت سرم را پایین انداختم. همه داشتند با هم پچ‌پچ می‌کردند. بعد هم پرسید: در تیم هجوم هستی؟ 🌷مترجم گفت: بله، از بچه‌های شناسایی است. دوباره گفت: مطمئن باش در هجوم اول شهید می‌شوی! با شنیدن این حرف‌ها دیگر دل در دلم نبود. از اینجا به بعد جلسه را اصلا نفهمیدم چطور گذشت. جلسه که تمام شد، پیش ذوالفقار رفتم. به‌ او گفتم: اگر شهید نشوم، پیش تو می‌آیم و از تو شکایت می‌کنم. مترجم که حرف‌هایم را برایش ترجمه کرد، خندید و گفت: من و تو هر دو شهید می‌شویم. ✍راوی همرزم شهید "شهید مدافع حرم سعید علیزاده" @Sedaye_Enghelab
🌷به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه؟! 🌷با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟! گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد. یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟ گفت: من رو ید الله صدا کنید! 🌷گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می شناسی؟ گفتم: نه چطور مگه! گفت: ایشون قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کار ها رو می کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم! 🌷صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمی آمد. "شهید ابراهیم هادی" @Sedaye_Enghelab
خوابی که حاج‌ قاسم‌ پس از شهادت شهید زین‌الدین دید. 🌷هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» عجله داشت. می‌خواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که می‌گم زود بنویس. 🌷هول‌هولكی گشتم یک برگه‌‌ كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به آن‌ كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم» @rushangeran @Sedaye_Enghelab
🌷بعد از سلحشوری‌های بسیار در انتهای جنگ با دو نوع مجروحیت سخت میان خانواده بازگشت؛ یکی مجروحیت شیمیایی و دیگری مجروحیت اعصاب و روان که هر کدام به‌تنهایی شرایط زندگی را برای یک جانباز سخت و طاقت‌فرسا می‌کند، تنگی نفس و مشکل شیمیایی آزارش می‌داد، سال‌های سال با کپسول اکسیژن این طرف و آن طرف می‌رفت، روزهای آخر عمرش به دوستانش گفته بود "داروی شیمیایی که من نیاز دارم تحریم شده و اکنون وقت‌ آن شده است که جان ناقابلم را در مقابل تحریم‌ها سپر کنم." وی بعد از سالیان سال رنج ودرد جانبازی وتحریم و نبود دارو وعدم امکانات لازم مثل پرستار در منزل کوچک خود، غریبانه ودر گمنامی به درجه شهادت نائل شد وپس از چهار روز ازشهادتش پیکر پاکش را یافته وتشیع کردند. "شهید جانباز احمد پاریاب" @rushangeran @Sedaye_Enghelab
🌷چندنفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود. یکی از آن­ها پرسید: شاهرخ! اینکه می‌گن همه باید مطیع امام باشن رو تو قبول داری؟ آخه مگه می‌شه یه پیرمرد هشتادساله کشور رو اداره کنه؟ شاهرخ کمی فکر کرد و گفت: «ببین! شما قبل از انقلاب روی حرف من حرف نمی­زدید؛ درسته؟» آن­ها تأیید کردند. بعد ادامه داد: «هرجایی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه؛ کسی هم روی حرف اون حرف نزنه. این یه نفر تو مملکت ما عالم دین و بنده واقعی خداست؛ خدا هم پشت و پناه ایشونه. 🌷بعد از کمی مکث گفت: به نظر شما، غیر از خدا کسی می­تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه؟ پس همین نشون می‌ده که پشتیبان ولایت فقیه خداست. این استدلال­های ساده او کار خودش را کرد. "شهید شاهرخ ضرغام" ✍کتاب شاهرخ حر انقلاب اسلامی @rushangeran @Sedaye_Enghelab
حسن، یک پسر فوق العاده جسور ، اخلاقا خاص و پرانرژی بود… تمام بچه هایی که با او دوست بودند ،از خودش بزرگتر بودند اما همه تابع حسن بودند. حسن آنقدر بچه زرنگی بود که اگر با او برخورد می کردید، می‌گفتید ۲۵ سال سن دارد؛ یعنی انقد پخته بود و عملا در خانواده، کسی او را بچه ۱۳ ساله حساب نمی‌کرد. در عین حال خیلی خانواده دوست بود. زیاد اهل تعریف کردن از کارهایی که می‌کرد، نبود. کار خودش را می‌کرد. "شهید حسن فتاحی" (ص) (ع) @rushangeran @Sedaye_Enghelab
🌷شاهد علاقه شدید ایشان به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودم. ایشان از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله (یا ترکش) قرار گرفتند و این همان چیزی بود که همواره محمد آرزویش را داشت . عمق ارادت این شهید به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) این بود که قبل از تشییع و تدفین پیکر محمد جمعی از دوستان و همکاران ایشان کنار پیکر شهید در سردخانه حاضر شدند و به نیت شهید زیارت عاشورایی را قرائت نمودند. بخاطر علاقه بسیار محمد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار شد چند دقیقه ای هم روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بخوانند که در اواخر آن روضه یکی از دوستان محمد از شهید خواست که یک نشانه ای را از رضایت خود در مورد این روضه نشان بدهند و داد. ✍راوی همسر شهید "شهید محمد محرابی پناه" @Sedaye_Enghelab
🌷روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم.عطر بسیار خوشی به مشامم رسید و احساس کردم نور خاصی در اتاق است محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت. 🌷به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد؟» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمی‌گفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی می‌گویم که تا زمانی که من زنده‌ام به کسی نگویید. 🌷من قول دادم و محمدابراهیم گفت: «همین الان حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم. 🌷اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند. ✍راوی مادر شهید "شهیدمحمد ابراهیم موسی پسندی" ╭❤️ ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷روح های بزرگ همواره به رنج هاي بزرگی مبتلايند. مگر نه اينكه حسين اين روح بزرگ آفرينش بايد بزرگترين رنجها را ببرد و در بزرگترين امتحانات شركت جويد . ما كه شيعه هستيم بايد از او پيروي كنيم . بايد همچون او گوشه ای ساخت و از اينجا كوچيد. 🌷نباید نقص‌های خود و احیاناً دیگران را نقص انقلاب دانست. نقص‌های افراد و جهت گیری‌های غلطی که منشا هوای نفسانی است ، همچون کفی بر روی رود خروشان انقلاب هستند. کف‌ها از بین رفتنی هستند و رود به راه خود ادامه خواهد داد. مطرح کردن کف‌ها نباید وجود جریان این رود خروشان را مورد تردید قرار دهد. "شهید فریدون کشتگر" ╭❤️ ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷به شما عزیزان توصیه می کنم با انصاف باشید و حق کسی را ضایع نکنید و به حق خود قانع باشید؛ چراکه خداوند از حق الناس نمی گذرد. امانت دار باشید.به ارزش های انقلاب پایبند باشید تا خون شهدا پایمال نشود. در کارهای فرهنگی شرکت کنید. نماز را اول وقت و در مسجد بخوانید. در نماز جمعه که مظهر وحدت میان شماست پیش قدم باشید. به والدین خود احترام بگذارید و با آن ها به مهربانی رفتار کنید. در برخورد با دیگران متواضع باشید. در برابر مشکلات زندگی صبر پیشه کنید. "شهیدمحمدعلی آقاسیان" ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 📌روشنگران مجازی 🌍 👇 @rushangeran