سلام بر سقای دشت کربلا می‌گویند شما ساقی خیمه‌ها بودید و من سالهاست در هر مجلسی که به نام امام شهیدم برگزار می‌شود، به یاد شما ساقی می‌شوم. خورشید تاسوعا که طلوع می‌کند، در عهدی نانوشته، از آب لب می‌بندم تا به خیال خودم مشق وفا کنم. آخر می‌گویند شما نهایت وفا بودید و من دلم می‌خواهد به حد قطره‌ای شبیه شما باشم برای امامم. امسال به حکم بیماری که بر جهان حاکم شده، مجبور به برگزاری مجلس عزا در فضای باز هستیم. زیر تیغ آفتاب با لبان تشنه، در کلمن یخ می‌اندازم برای سیراب کردن عزادارانتان و به حال شما غبطه می‌خورم و به یادتان اشک می‌ریزم. می‌گویند شما شرمنده شدید... اما شما سربلندترین مرد تاریخ هستید... ما درس وفا را از کلاس درس شما می‌گیریم خدا و صاحب امرم ببخشد که شاگرد خوبی نبودم ببخشد که پای ارادت سربازی‌ام می‌لنگد. تشنگی‌هایم را، اشکهایم را، خادمی‌هایم را نذر تو می‌کنم؛ آخرش من هم آدم می‌شوم. آخرش من هم یار وفاداری برای امامم می‌شوم. آخرش در راه عشق جان می‌دهم، دست و پا و سر می‌دهم...