#نکته
#آموزش
سعی کنید متن هاتون سمت دلنوشته نره. اکثرا دارید دلنوشته مینویسید.
متنهای آخ ددم وای هم خوب هستها ولی اینجا خوب نیست. برای رتبه آوردن توی مسابقات مدرسه ای خوبه. متن هایی بنویسید که به یک واقعه ای اشاره کند. و این یعنی برای کسانی که اهل مطالعه سیره حضرت نیستند خیلی سخت است. و این یعنی کار نوشتن هم خیلی سخت است. و هرکسی زیر بار سختی نمیرود. پس اگر میخواهید متن خوب برای حضرتش تولید کنید زندگی اش را بارها و بارها بخوانید.
سعی کنید به یک واقعه مهم که مربوط به امیرالمومنین علیه السلام است اشاره کنید. یا یک کرامت. یا یکی از القاب...با توضیح به صورت داستانکی.
وقایع مرتبط مثلا👇
🔸یومالدار
🔸لیلةالمبیت
🔸ایمان در همان دقایق اول در کوه و غار حرا
🔸توقف پیامبر در قبا برای آمدن علی از مکه
🔸سپردن کاروان فواطم به او
🔸رهبری بسیاری از امور به دست علی بعد از آنکه رسوایی زیادی برای بقیه داشت. یعنی ابتدا رسول خدا این امور را به دست کسان دیگر میسپرد و آنها با زبونی میگفتند نشد. و علی کار را تامام میکرد. ایزی ایزی🤓
🔸کشتن یک غول بیابانی در جنگ خندق که در دعای ندبه لقب ذئبانعرب به اینها داده شده. یعنی گرگهای عرب. توی اون جنگ تعدادی از سربازان سپاه اسلام شلوار خود را رنگین کرده بودند از عربده های عمر بن عبدود. و هر سه بار فقط علی به درخواست پیامبر لبیک گفت.
بکوب لایکو🤓
🔸سد ابواب. همه درهای خانه ها به مسجد به دستور خدا مسدود شد. الا باب خانه علی و زهرا.
🔸در جنگ احد یکدفعه دشمن از پشت دره را دور زد و تنگه را رد کرد و اینهایی که دور نبی بودند فرار کردند و علی نوک سپاه بود و داشت درو شان میکرد. توی همون جنگ دشمن به پیامبر رسید که حتی دندان پیامبر را شکستند و علی تا فهمید مثل باز شکاری مثل موشک اومد عقب لشکر. اونقدر سریع اومد که حتی شمشیر نکشید تیر و نیزه و شمشیر هایی که به سر و صورت و دست و بازوش میخورد رو دفع کند. وقتی رسید دیگه جان پیامبر در امان موند. توی همون یورش بود که حمزه کشته شد.
الله اکبر
🔸خندق یک شهرکی بود سراسر دیوار و قلعه و موانع نظامی. حتی با تکنولوژی امروز هم خیلی بعید به نظر میاد که فتح بشه، با فرض اینکه طرف مقابل هم همین ها رو داشته باشه. پیامبر و سپاه اسلام تا کنار این شهرک رسیده بود و رسیده بودن به یک دژ با هفت در عظیم سنگی.(توجه کنید که در قلعه خیبر سنگی بوده برخلاف اونچه توی فیلم ها هست چون یهودی های سنگتراش های قوی بودند.. ماسون یعنی سنگتراش😎). پیامبر پرچم فتح رو داد دست یکی از صحابه. رفت و نتونست. فرداش داد دست یکی دیگه. اونم رفت و نتونست. پیامبر فرمودند فردا پرچم رو میدم به دست کسی که مغلوب نمیشود(😎). و علی مغلوب نشد با اینکه چشم درد شدید داشت که پیامبر درمان کردند چشم درد حضرت رو...
در حال تکمیل لطفا شکیبا باشید🤓