✨به نام خدا✨
[°•❄️
#عشق_یخزده ❄️•°]
پارت سوم🌹
^^مریم^^
از غافلگیری برادرا فیلم گرفته بودم رفتم استراحتگاه بانوان تا با خواهران فیلم و نگاه کنیم.
نازگل=چ فیلمی میبینین؟
مهسا=بیا عزیزم. ببین برادرا چ بلایی سر اقا فرشید اوردند🤣
نازگل=اره شنیدم😊ان شاءالله به سلامتی امروز جواب بله رو بگیرن
مریم=نازگل جون چیزی شده؟
نازگل=ن عزیزم فقط ارزوی خوشبختی کردم براشون. فکر نکنم جرم محسوب بشه.
مریم=اخه ی جور صحبت میکنی ک انگار از دست من ناراحتی. چی شده؟باز با داداشم بحثت شده؟
نازگل=ما هر بحثی داشتیم مال قدیم بوده ، الان اگه دوستی بینمون باقی مونده بزار حفظ بشه. خواهران بلند شین برین سرکار با فیلمای مسخره وقتتونو الکی هدر ندین.
مهسا=مریم جون زیاد به دل نگیر. یک کینه ای بین نازگل و برادرت هس ان شاءالله ک حل میشه🙂بلند شو غمگین نباش.
^^داوود^^
ساعت ۲۰ شده بود. دیدم فرشید از جلو سیستم بلند شد.
فرشید داری میری؟
فرشید=ن دارم میام😐😂
داوود=دیگه باید بری خاستگاری وقتشه ، بقیه کارتو من انجام میدم🙂
فرشید=ن دست شما درد نکنه تو رفاقت سنگ تموم گذاشتین😆
داوود=بگو خودتو نمیخواد لوس کنی😕
فرشبد=هیچی ، فقط گزارش عملیات خوزستان میمونه و گزارش انبار کردن مواد غذایی در شیراز.
داوود=من انجام میدم حله؟
فرشید=باشه حله😂
داوود=راستی ی چیز ما بهت ی عذرخواهس بدهکاریم بابت کار امروز.
فرشید=ن بابا. اتفاقا خوب کاری کردین برام درس عبرت شد ک دیگع اذیتتون نکنم😂💔
داوود=عههههه پس حواست باشه🤣
فرشید=اوه اوه مریم زنگ زد برم الان سرم غور غور میکنه
داوود=خدا به همرات❤️