أَعُوذُ بِالله مِنْ نَفْسِى
در روز بیعت با علی -علیهم السلام- از جایش برخاست و گفت: «تو امیرالمؤمنین و وصىّ رسول خدا و وارث علوم او هستى. خداوند لعنت کند کسى را که انکار حق تو را بکند.»
شاعر بود. از آن شاعرها که خدا در وصفشان در قرآن فرمود: «وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ» مطالبی میگویند که خود به آن عمل نمیکنند. اتفاقا در آن روز برای حضرت دو سه بیتی شعر با چنین مضمونی خواند: «با تمام قوا و مردان زیرک در اجرای فرمانت حاضریم»
حضرت نامش را پرسید. تا گفت: «ابن ملجم مرادی هستم» حضرت فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» سپس شعری بر زبان جاری کردند: «اُرید حیاتَهُ ویریدُ قتلی عَذیرَک مِن خلیلک مِن مُرادٍ» من حیات و سعادتمندی او را میخواهم در حالی که او کشتن مرا...
امام از او سه مرتبه بیعت گرفتند
آخر ابن ملجم گفت: یا علی -علیهالسلام- من تو را دوست دارم چرا چنین میکنی؟!
حضرت فرمود:گمان ندارم بر سر بیعت خودت بمانی...
پس آیا دوست داشتن کافیست؟ آیا شعر گفتن و روزی دو سه پست معنوی گذاشتن یعنی باد کنیم و بگوییم ما تاثیرگذاریم و تمام؟
این بدعهدیهای ماست که میتواند از ما ابن ملجم بسازد. این قول و قرارهای شب قدر و زیر میز زدنهاست که ما را خسران زده میکند.
چه روزگار عجیبی...
کسی چون ابن ملجم، ستایش کنندهی امام، دارای قصیدهی طولانی در وصف امیرالمومنین میشود قاتل ایشان!
امان از این خوبیهای غرور یافته که آدم را چپ میکند.
#وفا_دوران
#ماه_رمضان
🖇🏴