*( علیه السلام )* ** ** من یتیمم، ولی پدر دارم دست لطف عمو به سر دارم رفته میدان عمو و از دوریش دل خون و دو چشم‌تر دارم دست من را رها کن‌ای عمه به خدا نیت سفر دارم نگرانم نباش من مَردَم من کجا ترس از خطر دارم؟ در رگم خون فاتح جمل است نوه‌ی شیرم و جگر دارم می‌روم تا فدای او بشوم من برای عمو سپر دارم سمت میدان دوید، اما، آه... لشکر بی حیا و عبدالله دید در انتهای یک گودال گوییا رفته است عمو از حال آمد و بر سر عمو افتاد رجز عاشقانه‌ای سر داد این عموی من است ، بی کس نیست‌ میزنیدش ، مگر گناهش چیست؟ بُرد پیش امام دستش را تیغ یک بی مَرام دستش را... باز دستی شکست ، یاالله روضه را بُرد جای دیگر، آه ... مادری در مصاف یک نامرد دست مادر، غلاف یک نامرد *شاعر :* ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @Asheghane_hazrat_zeynab