سائلی هستم که زهرا مستجابم می کند درمحرم باردیگرانتخابم می کند باز هم حتما مرا می خواند و در نوکری بین نوکرهای خود نوکر خطابم میکند لطف مادر بی حساب است و بغیر از فاطمه پیش هرکس میروم آخر جوابم می کند او خبر دارد ز حال و روزم از روز ازل که فراق روضه ها هردم عذابم می کند لحظه لحظه می تپدقلبم به اذنش،بازهم درمسیروصل روضه پُرشتابم می کند گرچه غرق منجلابی ازگنه باشم ولی درمحرم فارغ ازهرمنجلابم می کند قطره هستم بازهم وصلم به دریامی کند درمیان آب دریا دُرّ نابم میکند درعزای بی ریای نورچشمانش اگر روسیَه هستم ولی عالیجنابم می کند بازهم دست مرا میگیرد ودر بین خلق کار صدها منبر و صدها کتابم می کند لحظه های عاشقی درکوچه ی سینه زنی درمیان سینه زن هاهم حسابم می کند آیه ی تطهیرنازل میکندبرچشم من قطره ی اشکی که هرشب کامیابم میکند آیه آیه اشک چشمانم مرابی اختیار پاک می گرداندو غرق ثوابم می کند نورمیگیرم زاشک چشم خوددرروضه ها ذره هستم اشک روضه آفتابم میکند برمشامم بوی عطرسیبی ازکرببلا شب به شب می آیدوعطروگلابم میکند چایی روضه شراب کوثری هست و..ازآن جرعه ای می نوشم و مستِ شرابم میکند آب می نوشم اگردرهرزمان وهرمکان یادخشکیِ لب اصغرکبابم می کند یک تنِ پامال ِشمشیروسنان وسنگ ها..ا!!! سنگ باشم روضه ی گودال آبم می کند ✅سیداصغرحسینی