. صل‌الله‌علیک‌یااسدالله‌الغالب مردی که دارد در دلش داغ جوانی داغ جوان رو کبود قد کمانی داغ جوانی که شکست آیئه او از ضرب یک دست پلید و ناگهانی این مرد دیده با دو چشمش خانه‌اش را در بین دود و شعله‌ی فتنه‌گرانی او دیده پشت یک در آتش گرفته یاس بهشتی خودش را ارغوانی کی می‌رود از خاطرش روزی که بستند دستان او را چهل نفر با ریسمانی افطار بوده میهمان دختر خود افطار او قدری نمک با لقمه نانی دارد به مسجد می‌رود با شوق این که گوید به روی بام اذان جاودانی چیزی نمانده تا فرود آید دوباره یک ضربه‌ی دست پلید ناگهانی دارد فرو می‌ریزد ارکان هدایت دارد شکسته می‌شود رکن جهانی «فُزتُ وَ ربِّ الکعبه» در افلاک پیچید آمد صدای ناله‌های آسمانی فرق شکسته، خون جاری، دل کجا رفت؟ من هستم و اینجا گریز روضه خوانی در مسجد کوفه مؤذن غرق در خون در کربلا هم شد مؤذن آنچنانی یک کوچه واکردند تا اکبر بیاید این کوچه دارد از غمی عظمی نشانی ای وای کوچه، بار دیگر روضه نو شد این بار جای میخ می‌آید سنانی شد لخته خونی دست و پاگیر کلام و قدرت نداری تا که بابا را بخوانی از جذر و مد تیغ و نیزه ارباً اربا در مقدم بابا نمانده نیمه جانی ✍ .