. چهل منزله دارم برات گریه میکنم به یاد کبودیه لبات گریه میکنم روی نیزه بودی از رو ناقه افتادم براتو از راه دور بوسه فرستادم عموجونم نرسید چرا به فریادم؟ قلبم براتو کبابه دستام میون طنابه اصلا میدونی رقیه ت توی خرابه میخوابه بابای خوب رقیه میخوام تا نگات کنم چشام که وا نمیشه باید پا بشم به پات میخوام اما نمیشه بسکه سیلی زدنم چشمای من تاره بسکه پابرهنه رفتم تو پاهام خاره گوشوارم رو کشیدن گوشام شده پاره دیگه ندارم نوایی دیگه نمونده صدایی کل تن من کبوده پهلوم شکسته بابایی بابای خوب رقیه بذار زخم سرتو به عمه بدم نشون به دندون و لب تو زدن چوب خیزرون کهنه پیراهن و انگشترتو بردن شنیدم تنور خولی سرتو بردن معجر خواهر تو دختر تو بردن میبینی موهام سفیده می بینی قدم خمیده دردم همینه بابایی کی حنجرت رو بریده .👇