عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💛🍃💛 🍃 💛 #عشقینه رمانـ : #عمار_حلب قسمتـ :2⃣ من زیاد بچہ هیئتے نبودم راستش اصلا هیئتے نبودم ائمہ ر
💛🍃💛 🍃 💛 رمانـ : قسمتـ :3⃣ پے بردم اینها از اون آدمایے ان ڪہ نسلشون داره منقرض میشہ زیاد نچسبیدم بهشون ، جلو نمیرفتم. خیلے نرم و دورادور میرفتم هیئت و میومدم...👌 در عالم لاتے خودمون هم شاید از این رفاقتا بود ولے توے هیئت هاے محلہ خودمون چنین مایہ گذاشتنے رو ندیده بودم... توے هیئتهاے ما فقط دعوا میشد اون هم بیشتر سر شام یا مسخره بازے. هیئت محلمون بیست سال سابقہ داره ولے تاحالا باعث نشده یہ عرق خور توبہ کنہ😓 بیست سال میرفتم هیئت ولے چیزے از امام حسین (ع) حالیم نمیشد. من زیاد سینہ زنے ندیده بودم تا اون زمان مراسم سینہ زنے هم فقط گاهے توے تلوزیون دیده بودمـ😐 خلاصہ با محمد حسین و رفقاے ڪار درستش دم خور شدم و پام بہ هیئتشون باز شد.😍✌️ ظاهرم و لباس پوشیدن مثل قبل بود از محمد حسین بیشتر چیزاے باطنے درس گرفتم... حالیم شد شهدا زنده اند و با اونها میشہ حرف زد یا درد دل ڪرد یا اینڪہ میشہ چیزے ازشون خواست...😌 محمد حسین عشق شهدا بود و ناغافل مارو هم دنبال خودش میڪشوند️هروقت میومد معراج شهداے دانشگاه میرفت روے قبرها چفیہ میمالید میبوسیدشون و بهشون عطر و گلاب میزد. شهید گمنام آورده بودن هیئت علم دار🏳... خیلی عزادارے ڪردن. الحق شب خیلے قشنگے بود و ڪلے صفا ڪردیم.😇 محمد حسین بعد از هیئت بازم گریہ میڪرد و روضہ میخوند و حرف میزد. همہ رو ریختہ بود بہ هم هیئت تموم شده بود و اڪثر بچہ ها رفتہ بودن ولے باز گروهے ول ڪن قصہ نبودن.😭 اونموقعے ڪہ هیشڪے نمیدونست سوریه ڪجاست! محمد میرفت اونجا میجنگید ڪہ شهید بشہ.☝️ با این دیونہ بازیاش ، دم خورے با شهدا رو بهم سرمشق میداد. احترام بہ خانواده رو یاد گرفتم تو این مسیر😇 احترام بہ هیئت و ڪسایے ڪہ پا میذارن بہ اونجا اینڪہ سرت رو بندازے پایین و ڪار خودت رو انجام بدے. هیئت امام حسین (ع) باید بهترین غذا و بهترین تزئینات و خلاصہ همہ چیزش تـڪـ👊ــ باشہ... ||ناخواستہ از این چیزا خط میگرفتم 😌|| •|بہ قلمـ : محمدعلے جمعفرے|• 🍃🌸ڪپے با ذڪر منبع و نام نویسنده مانعے ندارد🌸🍃 🍃 💛 @asheghaneh_halal 🍃💛🍃