*﷽*
#خاطرات_سردار
دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.
داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام می گفت : پس چی شد؟ اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود!
حالا باید فوری می کشیدم و میدادم دستش!
در جوابم گفت : "ناراحت نشو خودم الان میام کمکت". رفتیم توی اتاق خودش ، یک راپید گرفت دستش. نشست آن طرف کالک.
گفت: من اینطرف رو می کشم تو اونطرف رو ، یک نفر دیگه هم آمد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک می کشید و میآمد جلو!
خیلی کم روی اطلاعات نگاه می کرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات می رفتیم و بعد پیاده می کردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود .
حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :"خسته نباشی "نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم!
اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود!
📚 : سلیمانی عزیز
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin