💎داستان کوتاه " پرواز "
به خاطر فقط چند دقیقه تاخیر
از پروازجا ماند.
سفری که خیلی برایش اهمیت داشت و حرف چند صد میلیون پول در میان بود .
خسته، عصبانی به زمین و زمان ناسزا می گفت.
ناچار رفت و نشست داخل ماشینش تا به خانه برگردد
ناگهان بی اراده رادیوی ماشین را روشن کرد، موسیقی پخش میشد که یکباره قطع شد و گوینده با ناراحتی گفت
خبر فوری
خبر فوری
یک لحظه حواسش رفت به رادیو
ناگهان کامیونی از رو به رو آمد و محکم به ماشینش زد و او جا به جا، پشت فرمان تمام کرد.
رادیو هنوز کار می کرد و صدای مجری در فضای حزن آمیز و خون آلود پخش می شد
زلزله ی نسبتا شدیدی غرب و جنوب غرب کشور را لرزاند....
بقلم
شاهین بهرامی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚
@Dastan 📚✾•