🌻 داستان زیبای امام ابن سیرین و نوجوان
🔅 امام ابن سیرین وارد یکی از مساجد شد.
🌹 می گوید جوانی یافتم که عمرش به ده سال نمی رسید ،ایستاده نماز میخواند و از شدت خشوعش گویی که شاخه درختی است..
🌷 می گوید :وقتی نمازش تمام شد او راصدا کردم ای جوان! بیا ..
👤 تو پسر کی هستی ؟
🙇 گفت : من بچه ای یتیم هستم و پدر و مادر ندارم .
🌴 امامی از امامان مسلمانان گفت : آیا راضی می شوی که پدرت باشم و کارهایت را انجام دهم ؟
👌 گفت : موافقم
🔵 امام گفت: ده سال سرپرستیت را برعهده میگیرم ..
🖐 یتیم گفت: موافقم اما به پنج شرط ..
امام تعجب کرد و گفت : شرایطت چیست ؟
🍝 گفت شرط اول : آیا اگر گرسنه شدم به من غذا می دهی ؟
🍴 گفت: بله به تو غذا میدهم تا سیر شوی
🍹 گفت شرط دوم: آیا وقتی که تشنه شدم به من آب می دهی ؟
🍹 گفت : به تو آب می دهم تا سیر شوی.
👕 گفت شرط سوم: آیا وقتی که برهنه شدم من را می پوشانی ؟
👔 گفت : با زیباترین لباس تو را می پوشانم.
گفت شرط چهارم: آیا وقتی مریض شدم من را شفا می دهی ؟
🏥 گفت : اما من درمان بیماری را به تو می دهم وخداوند شفای تو را بر عهده می گیرد.
⚰ گفت شرط پنجم: آیا وقتی که مردم مرا زنده می کنی ؟
🍂 گفت :اما این را نمی توانم زیرا زندگی و مرگ به دست خداوند سبحانه و تعالی است .
✋ گفت :ای مرد ،مادامی که نمیتوانی بیماری من را شفا دهی و وقتی که مردم مرا زنده کنی پس مرا رها کن !
👥 گفت : چرا رهایت کنم ؟
🛡 گفت : الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ
(مرا نزد کسی که من را آفرید و هدایتم داد رها کن)
🍜 وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ
(آن کس که روزام را می دهد و سیرابم میکند)
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ
(و آنگاه که بیمار شدم شفایم می دهد)
🍁 وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِين ِ
(وآن که من را می میراند و زنده می کند)
⚜ امام گفت :لا اله اله الله، توکل کرد بر الله و الله هم او را کفایت کرد.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚
#داستانهای_آموزنده
•✾📚
@Dastan 📚✾•