.
✨
پیوند آسمانی
سبب ازدواج خدیجه با حضرت محمد صلی الله علیه و آله این بود که ابوطالب گفت: ای محمد! میخواهم تو را همسر دهم اما مالی ندارم که با آن به تو کمک کنم، خدیجه از نزدیکان ماست و هر سال با مال خود قریشیان را به همراه غلامانش به تجارت میبرد و آنان برای او تجارت میکنند و هر یک به اندازه بار یک شتر از آن چه میآورد میگیرد، آیا میخواهی تو هم بروی؟ فرمود: بله.
ابوطالب نزد خدیجه رفت و این سخن به او گفت. خدیجه خوشحال شد و به غلامش «میسره» گفت: تو و این مال کاملا به امر محمد صلی الله علیه و آله خواهید بود.
وقتی میسره بازگشت تعریف کرد که بر هر درخت و کلوخی که گذر کرده شنیده که آنها میگفته اند: سلام بر تو ای رسول خدا!
میسره همچنین گفت: بحیراء راهب آمد و وقتی دید ابری بر سر محمد صلی الله علیه و آله سایه افکنده و او در طول روز به هر کجا میرود آن نیز با او میرود، به ما خدمت کرد.
آنها در آن تجارت بسیار سود کردند. وقتی خواستند برگردند میسره گفت: ای محمد! اگر تو زودتر به مکه بروی و به خدیجه مژده دهی که ما سود کرده ایم، این به نفع توست.
حضرت محمد بر مرکب خود نشست و زودتر به راه افتاد. آن روز خدیجه با زنان دیگر بر در اتاقی نشسته بود. ناگهان حضرت پیش چشمش پدیدار شد.
خدیجه به ابر بزرگی که بالای سر حضرت همپای ایشان حرکت میکرد نگریست و دید در سمت راست و چپ حضرت دو فرشته با دو شمشیر برآهیخته میآیند.
گفت: این سوار حتما منزلتی والا دارد، کاش به سمت سرای من بیاید. ناگاه دید او محمد صلی الله علیه و آله است و به طرف سرای خودش میآید.
او که هرگاه میخواست جا به جا شود کنیزانش تخت زیر پایش را جا به جا میکردند، در دم پابرهنه سوی در شتافت و چون نزدیک حضرت رسید عرض کرد: ای محمد! برو و همین حالا عمویت ابوطالب را بیاور.
سپس کسی را نیز نزد عموی خود فرستاد که بیا و وقتی محمد صلی الله علیه و آله داخل شد، مرا به همسری او درآور. وقتی ابوطالب آمد، خدیجه گفت: نزد عموی من بیایید تا مرا به عقد محمد را درآورد، من در این باره با او سخن گفته ام.
این گونه آن دو نزد عموی خدیجه رفتند و ابوطالب خطبه معروف را خواند و عقد را جاری ساخت. چون محمد صلی الله علیه و آله برخاست تا با ابوطالب برود، خدیجه به ایشان عرض کرد: به خانه خود بیا، خانه من خانه توست و من کنیز تو هستم.
📔 بحارالانوار: ج۱۶، ص۴
#حضرت_خدیجه #داستان_بلند
🔰
@DastanShia