(قسمت دوم): ﷻ 💥شخصی در مقابل یکی از حجره های صحن شریف کتاب های مذهبی می فروخت و من با وی سابقه آشنایی داشتم. چون مرا دید گفت: کتابی دارم که شاید برای شما نافع باشد و در آن اشعاری وجود دارد که زیبنده شما می باشد و قیمت آن این است که یک بار آن را برایم بخوانید. مرحوم شیخ عبدالزهرا می گوید: آن اشعار گمشده من بوده و مدت ها در جستجوی آن بودم. آن را گرفتم و هنگامی که مشغول خواندن آن بودم، ✨💫✨ ناگهان دیدم سیدی از بزرگان عرب در برابرم ایستاده و به اشعار گوش می کند و گریه می کند. چون به این بیت رسیدم: "ایقتل ظلمانا حسین بکربلا / وفی کل عضو من انامله بحر". آیا حسین علیه السلام در کربلا با لبان تشنه کشته می گردد، در حالی که در هر ذره از سر انگشتان او دریایی نهفته است! گریه آن بزرگوار شدید شد و رو به ضریح امام حسین علیه السلام نموده و این بیت را تکرار می نمود و همچون زن جوان مرده می گریست. ✨💫✨ همین که اشعار را به پایان رساندم دیگر آن بزرگوار را ندیدم. برای دیدن ایشان از صحن خارج شدم تا شاید آن جناب را بیابم ولی ایشان را ندیدم، به هر کجا رو نمودم اثری نیافتم؛ گویا از برابر چشمم غائب شده است. به یقین دانستم او حضرت حجت و امام منتظر علیه السلام است. قصیده «ابن عرندس» بر اثر این گونه جریانات، مورد توجه دوستان اهل بیت علیه السلام قرار گرفته و با خواندن قصیده او، عنایت حضرت بقیةالله ارواحنا فداه را به سوی خود جلب می کنند. 📚عبقری الحسان