✨✨✨✨ بی قرار ✨✨✨✨✨ نویسنده: سلااام دوستان با توجه به نظر سنجی که از شما عزیزان گرفته بودیم قراره ازین به بعد برای بیانه احساسات و اینجور چیزا از ایموجی استفاده کنیم ، امیدوارم از این پارت رمان لذت ببرید 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 داوود:راستش آقا ....، قول دادید به رسول چیزی نگیدااا محمد:باشه داوود جون به لبم کردی بکووو دیگه داوود:آقا رسول داداشه منه 😔 محمد: شوخیت گرفته داوود خب اینو همه میدونیم که با اینکه از رسول دوسال کوچک تری اما از بچگی مثل دوتا داداش باهم بزرگ شدید 😐 داوود:نه آقا مایکل گفت رسول برادر واقعیه منه محمد: آهان... اون گفت و توهم بدونه هییچ مدرکی باور کردی ؟🤦🏻‍♂️ داوود:نه آقا من مادرم دوسال قبل از اینکه من به دنیا بیام باردار میشه درست هم زمان با زن عموم مادرم یه روز حالش بد میشه و میبرنش بیمارستان ولی وقتی که بچه به دنیا میاد میکن مرده بوده ولی مامانم هرچی میکه که خودش صدایه گریه بچه شنیده و مطمئن بوده که بچه خودشه اما میشن نه و اون بچه یکی دیگه بوده چند وقت بعد تقریباً یه چهار پنج روز بعد عموم و زن عموم برایه مراسم خاکسپاری یکی از اقوام زن عموم به شهرستان میرن زن عموم وقتی می‌خواستن برگردن حالش بد میشه و میبرنش بیمارستان ولی با این وجود که خالش خیلی بد بوده اما بچه سالم به دنیا میاد _خب این دلیل بر سندیت حرف مایکل نداره داوود:نه آقا اما مایکل بهم گفت اگر باور نمیکنم برم داخل ایمل هنری و یه سری چیز هاست که معلوم میشه اون برادر منه محمد:خب چی شد رفتی؟ داوود:بله اگر بخواین براتون بفرستمشون ؟ محمد:آره بفرست خودم باید ببینم چی به چیه فقط این حق رسوله که بدونه داوود:آقا رسول خدارو شکر زندگی خوبی الانم داره از همه مهم تر هم پدرش زندست همم مادرش و ارتباطش با هونوادش عالیه ، آقا من دوست ندارم رسول رابطه خوبشو با هانوادش سر این موضوع بهم بزنه از همه مهمتر وقتی مادرم بفهمه این همه سال پسرش بقل گوشش بوده ولی نتونستع براش مادری کنه ناراحت نمیشه ؟ با خانواده عموم قطع رابطه نمیکنه ؟ رسول به نظرتون میتونه مثل الان رابطش با خواهرش اینقدر گرم باشه وقتی جریانی بفهمه ؟ ☹️ محمد:(داوود رلست می‌گفت فرک همه حارو مرده بود ) دانشگاه هنر تهران*** فاطمه:(داشتم ویس ابن نامرو لیلا فقط بخونه گوش میدادم آخه هنوز تا تشکل کلاس یه نیم ساعتی مونده بود نمیدونم چرا ولی یه لحظه خودمو گذاشتم جایه همون لیلایی که فقط اون باید نامرو بخونه و ناگهان چشام پر اشک شد یک دفعه احساس کردم یه دستی رویه شونم قرار گرفت خیلی ترسیدم😨 سریع از جام بلند شدم دیدم ....) منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم 🔆🔆🔆